امروز داشتم در میان یادداشت‌های گذشته‌ام می‌چرخیدم. البته این کار را عمدتا انجام می‌دهم و به صورت دوره‌ای برخی را تصحیح و برخی را دوباره نویسی می‌کنم. بعضی از آن‌‌ها هم که باید مستقیما روانه سطل زباله شوند.این یادداشت در Keep عینا متعلق به تقریبا سه سال پیش است. بدون هیچ کم و کاستی دوست داشتم آن را نقل کنم. [su_image_carousel source="media: 37014,37015,37016" slides_style="photo" crop="none" align="center"] ادامه مطلب »
گذشت زمان در عین پیش‌ پاافتادگی، یکی از دردآورترین پدیده‌ها در زندان است. زمان آن‌قدر بی‌ارزش است که معمولا در زندان «ساعت دیواری» هم به ندرت پیدا می‌شود و عمدتا در هر بندی، ممکن است یکی به بالای سر افسر نگهبانی، یا «زیر هشت» (محل حائل بین در افسر نگهبانی و بند) وصل شده‌باشد. هر زندانی معمولا برای خودش تفریحات و اموراتی را دست و پا می‌کند که از شر ذهنش، از شر نجواهای ذهنی،… ادامه مطلب »
تا کنون احتمالا خیلی با این پدیده و عبارت برخورد کرده‌اید: توهم دانایی. گاهی وقت‌ها لابلای صحبت‌ها می‌توان شنید که «فلانی توهم دانایی دارد» یا «توهم دانستن بیداد می‌کند» یا «طرف هیچ‌چی نمی‌فهمه فقط توهم دانایی زده». اما واقعیت امر «توهم دانایی» دیگران را اصلا چگونه می‌توان اندازه گرفت؟ اصلا راهکاری برای اندازه‌گیری و معیاری هست که بر مبنای آن بگوییم فلانی توهم دانایی یا توهم دانستن دارد؟ توهم دانایی از کجا آمده است؟ احتمالا… ادامه مطلب »
دنیا برنامه ندارد. قاعده دارد. دلم می‌خواست در این مورد چند کلمه‌ای بنویسم. یعنی بهتر دیدم برای تمرین ذهنی هم که شده، با این جمله چند پاراگرافی بنویسم. و به نظرم هیچ زمانی بهتر از امروز و الان نیست. من هم معتقدم که دنیا «هیچ»برنامه‌ای ندارد. تنها چیزی که دارد «مجموعه‌ای از قواعد» است. اما دوست دارم بگویم این قواعد چه چیزهایی هستند و چگونه خروجی ارگانیک خودم را در بستر قواعد دنیا بسازم و… ادامه مطلب »
یا چگونه با رویکرد رواقی‌گری به وقایع اطرافمان بنگریم و چگونه شادی و غم را از جهان پیرامونی مستقل حس کنیم. نیمه خالی لیوان را نبین، آن لیوان یک نیمه پر هم دارد! دیشب خیلی اتفاقی در کتابخانه قدیمی‌ام در تبریز، به فصل‌نامه تابستان ۹۷ «ترجمان» برخوردم. روی جلدش نظرم را جلب کرد: «خندیدن با کافکا» | دیوید فاستر والاس البته آن زمان فاستر والاس را نمی‌شناختم و هنوز نشر اطراف آن شاهکارهای جستار روایی… ادامه مطلب »
چند شب پیش در معیت رفیق شفیقی نشستیم و فیلم King Richard با بازی درخشان ویل اسمیت را تماشا کردیم. داستان روایت‌گر زندگی خانواده ویلیامز و قاعدتا دو اسطوره مطرح جهانی تنیس زنان «ونوس» و «سرنا» است. خانواده‌ای فقیر از کمپتون کالیفرنیا با پنج دختر فوق‌العاده که به مدد اراده و آینده نگری والدینشان «وکیل، پزشک، و ورزشکار حرفه‌ای» می‌شوند و از طبقه فقیر و کم برخوردار، خودشان را به طبقات بالاتر می‌کشانند. البته صحبت… ادامه مطلب »
نمی‌دانم که شما هم مثل من همواره با این بحث و این دست استدلال‌ها روبرو می‌شوید یا نه. به هر حال جنس این صحبت‌هایی که در ادامه خواهید دید جنس صحبت‌های داخل تاکسی و اتوبوس است که ارزش چندانی هم ندارد و صرفا به قول مرحوم دهخدا «اگر چه دردسر می‌دهم، اما نشخوار آدمیزاد حرف است.» خلاصه کلام و جان کلام این که در سال‌های اخیر و شاید به دلیل کثرت دید و حساسیت آموخته… ادامه مطلب »
پیش‌نوشت حکایت اژدهاکشی را لابد شنیده‌اید. برای آن‌ها که نشنیده‌اند دوباره نقل می‌کنم. اگر این حکایت را شنیده‌اید می‌توانید پاراگراف زیر را نخوانید و البته در اصل دریافت‌تان از متن تغییر خاصی نخواهد کرد. شخصی برای تحصیل علم به خارج از وطنش رفت. سال‌ها خون دل خورد و فن «اژدهاکشی» آموخت. خوشحال و خرم از این که در این فن استاد شده‌است، به وطنش بازگشت. اما هر چه گشت، اژدهایی برای کشتن پیدا نکرد. دلشکسته… ادامه مطلب »
تقریبا از اسفندماه سال گذشته که با مجموعه کتاب‌های جستار روایی نشر اطراف مأنوس شدم، فکر می‌کنم هیچ چیز دیگری به این اندازه، در تمام این سال‌ها نتوانسته بود دیدم را به زندگی بهتر و زیباتر کند. گویی ابزاری دقیق‌تر و عینکی شفاف‌تر برای درک زندگی به من داده شده‌باشد؛ تمام مسائلی که در زندگی روزمره‌ای - که با تمام وجود برای روتین شدنش کوشیده‌ بودم- را از روتین درآوردن و به تمام مسائل بسیار… ادامه مطلب »
معمولا در فلسفه رواقی گری، مکررا بر این نکته تأکید می‌شود که از نگرانی برای فردا دست برداریم. روی چیزی که کنترل نداریم متمرکز نشویم و برایش افسوس و حسرت نخوریم. طبیعتا زمانی که روی آینده تمرکز می‌کنیم، آن‌چه از دست می‌رود، معمولا زمان «حال» و «اکنون» است. از رواقیون باستانی نظیر سنکا و اپیکتتوس تا اکهارت توله و تقریبا جمع کثیری از سخنرانان انگیزشی در مورد اهمیت زمان حال نوشته‌اند. اما زندگی برای آنان… ادامه مطلب »
می‌رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی می‌کند راستش حرف خیلی مهمی ندارم که بزنم. بیشتر قصدم آپدیت شدن وبلاگ و البته نوشتن گزارش و جمع‌بندی پایان سال بود. قبل از آن‌که وارد جمع بندی سال بشوم، دوست دارم به نقل قولی ارزشمند و عمیق ارجاع بدهم: [su_note note_color="#ffffff"]     View this post on Instagram         A post shared by Reza Shahbazi (@reza.shahbazi.1396) ما در این… ادامه مطلب »
مقدمه من معتقدم تقریبا همه مردم موفق جهان تنبل هستند. در واقع معتقدم اگر قرار است کسی با تلاش برابر با دیگری به نتایج بهتری دست پیدا کند، آن فرد حتما تنبل است. اساسا مبنای شکل‌گیری عالم هم بر افزایش بی‌نظمی و تنبلی است. مبنای تکاملی جهان ما نیز بر مبنای تنبلی است: آنانی که در موقعیت‌های تکاملی بهتری از دیگران قرار دارند، لزوما پرتلاش‌تر نیستند، بلکه آموخته‌اند با صرف انرژی کمتر نتایج بهتری بگیرند… ادامه مطلب »
لابد از عوارض نزدیک شدن به نیمه عمر و شاید چهل سالگی باشد؛ اما این روزها بیشتر از هر چیزی به پدربزرگم و زندگی که نسل او گذراند فکر می‌کنم. آن‌ها جنگ جهانی، تغییرات وسیع در حاکمیت و به تبع آن تغییرات بسیار گسترده اجتماعی را دیدند و لمس کردند. آن‌ها یک قحطی بزرگ را با پوست و گوشت و استخوان لمس کردند. صحبت که می‌کرد ترجیع بند سخنانش همیشه این بود: «هیچ چیزی نداشتیم».… ادامه مطلب »
چرا چیزی را باور نمی‌کنم؟ پیش‌نوشت: همانند همه نوشته‌های این سری، این مطلب صرفا به دلیل نیاز به نوشتن به رشته تحریر در می‌آید و نه تنها نسخه زندگی مطلوب هیچ کسی نیست که صرفا قلم‌زنی و قلم‌فرسایی نویسنده‌اش می‌باشد. طبق عادت، تمام مطالب این نوشته در همه قسمت‌های آن، صرفا حاصل تفکرات، اندیشه‌ها و آرای آلوده به تجربه شخصی و زندگانی نویسنده‌اش بوده و ممکن است در تمامی بخش‌ها «نادرست» و «غیرواقعی» باشد. نویسنده… ادامه مطلب »
طبق معمول این سری نوشته، تمام این نوشته در مورد زندگی من است و نه اصراری بر درستی آن وجود دارد و نه درخواستی از خوانندگان برای پذیرش آن. این صرفا تجربه آموخته و آلوده به زندگی شخصی و منحصر به فردی است که نه قابلیت تعمیم به زندگی دیگران را دارد و نه شاید قابلیت تکرار در جای دیگری را داشته باشد.تجربه آلوده به زندگی در چند کشور مختلف و تفکر در اندیشه‌های مختلف… ادامه مطلب »
مقدمه: این نوشته راهکار زندگی شما نیست، تعریف زندگی من است. نه اصراری برای درستی آن دارم و نه آن را دعوت‌نامه‌ای برای پذیرش، نصیحت و راهکار از خوانندگان می‌دانم.صرفا زندگی من است و البته جز خودم هیچ کسی را به این مدل و روش زندگی تشویق و ترغیب نمی‌کنم. سندروم بی‌لیاقتی پیتر؟ معمولا در زندگی می‌توان به نقطه‌ای رسید که در آن احساس کنیم اشباع شده‌ایم.فکر می‌کنم برای همه ما چنین لحظاتی وجود داشته‌اند:ماه‌ها… ادامه مطلب »
رنج یگانه راه سعادت انسان، جهان پیشامعاصر   در ادبیات و فرهنگ ما «رنج» واژهای بسیار پسندیده است. از نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود تا از رنج کشیدن آدمی حر گردد / قطره چو کشد حبس صدف در گردد، مضامین بسیاری در فرهنگ ما نمایان شده‌اند. به نظر می‌رسد رنج در گذشته انسان، به خصوص قبل از ظهور و گسترش و شتاب گرفتن «توسعه» یک مفهوم عمیقا مقدس بوده‌است. نقل قول‌هایی نظیر ملکوت آسمان‌ها از… ادامه مطلب »
اگر با دانش و تجربه امروزم «ده سال» به عقب باز‌ می‌گشتم چه می‌شد؟ یعنی ممکن است چشمانم را ببندم و خودم را در ۲۴ سالگی ببینم؟ امکانش هست؟ شاید نیست. اما به هر حال دنیای نویسندگی و خیال پردازی که در‌هایش را به رویمان نبسته است. امروز چشمانم را می‌بندم و فکر می‌کنم که روز ۱۱ آبان ۱۳۸۸ است. ده سال پیش از این و من ۲۴ ساله‌ام. تازه مدرک لیسانسم را گرفته‌ام و… ادامه مطلب »
چند روزی است که بنا به تصمیمی، در ترک کامل شبکه‌های اجتماعی، پیام رسان‌ها و تمام ابزارهای مدرن ارتباطی هستم. از اول امسال البته تصمیم داشتم روی بهره‌وری و کار عمیق سرمایه بیشتری بگذارم و کار مفیدم را از ۴ ساعت به ۱۰ ساعت ارتقا دهم. در این مرحله فعلا تا ۶ ساعت توانسته‌ام پیش بروم. فراتر از تعریف کار عمیق و ظرفیت ذهنی ۴ ساعته برای آن، من هنوز هم باور دارم که می‌توان… ادامه مطلب »
چند روز پیش لینکدین یادآوری کرد که الان دقیقا دو سال است محل کارم را عوض نکرده‌ام. برای من این مسئله نوعی رکورد محسوب می‌شود. هر چند سال‌های سال در مشاغلی مانند فریلسنری ترجمه و محتوا مشغول بودم، اما اولین بار است که در یک شغل توانسته‌ام به دو سالگی برسم. به همین مناسبت تصمیم گرفتم اندکی از وضعیت کاری امروز و چشم‌انداز آینده‌ام بنویسم. و البته لازم به ذکر نیست که نوشتن این مطالب… ادامه مطلب »
مدت‌های مدیدی است که سعی می‌کنم نوشتن در وبلاگ را به زمانی موکول کنم که واقعا حرفی برای گفتن وجود داشته باشد. حالا هم اگر چیزی می‌نویسم، غیر از برطرف کردن «نیاز به نوشتن» برای رفع ابهام از مسئله‌ای است که ذهنم را درگیر خودش ساخته است و نوشتن تا حد زیادی برایم آرامش‌بخش است. مدت‌هاست که احساس می‌کنم اگر رسالتی برای نوشتن در حوزه توسعه پایدار دارم، صرفا زمانی است که مطلبی به صورت… ادامه مطلب »
من مطلقا وارد چالش نمی‌شوم. مطلقا دوست ندارم افسار افکارم را به دست دیگری بدهم که حتی نمی‌دانم چرا چالشی را شروع می‌کند. اخیرا هم می‌بینم که افراد تصاویر ده سال گذشته‌شان را به اشتراک گذاشته‌اند. فارغ از فکری که پشت این چالش است (و احتمالا راه‌اندازی یک الگوریتم یادگیری عمیق و پردازش تصویر چهره باشد) - و چه فکر هوشمندانه‌ای هم بوده‌است - پستی از شاهین کلانتری عزیز دیدم که باعث شد برای نوشتن… ادامه مطلب »
قبلا به بهانه‌های مختلفی در جاهای مختلف نوشته‌ام و گفته‌ام و شاید هم بیشتر شنیده‌ام که بدون تجربۀ واقعی مدیریت، نباید به سمت یادگیری آن رفت. قبلا به بهانه‌های مختلفی در جاهای مختلف روی این نکته تأکید کرده‌ام که کُشنده‌ترین مشکل در هر سیستمی همیشه این است که «راهکار» مشکل را پیش ببرد. برای بسیاری از شما که خوانندگان و میهمانان و در واقع صاحب‌ خانه‌های اصلی این خانۀ دیجیتال هستید، کم و بیش داستان… ادامه مطلب »
مکرر در این وبلاگ من از «توسعۀ پایدار» صحبت کرده‌ام. مکرر تأکید کرده‌ام که چه چیز‌هایی توسعۀ پایدار نیست و توسعه چه پروسه‌ای را باید طی کند. بارها و بارها در لزوم اهمیت «نسل» برای توسعه‌یافتگی سخن گفته‌ام. این روزها که بحران‌های اقتصادی که تا پیش از این «زیر پوست اقتصاد» ایران در حال خزیدن بودند، سر برآورده‌اند و دندان‌های تیزشان را نشان می‌دهند، بازار بحث‌ و تحلیل و صحبت از «توسعه‌نیافتگی» و پیشنهاد «راهکار»… ادامه مطلب »
سایمون سینک را از سخنرانی معروفش که در سراسر اینترنت دست به دست می‌‎شود شناختم. (اولین بار توسط پویا  برایم ارسال شد و بعدها پیمان آن را درIGTV اینستاگرامش آپلود کرد.)   قبل از آن نمی‌دانستم کیست. بعدها رفتم و نامش را گوگل کردم و متوجه شدم چندین جلد کتاب به چاپ رسانیده‌است و برخی از آن‌ها به فارسی ترجمه شده‌اند. در سفر اخیرم فرصتی شد تا سری به باغ کتاب تهران بزنم و در آن‌جا… ادامه مطلب »
سعید فعله گری، از دوستان نزدیک من است. قبل از عید سعید سؤالاتی در مورد وبلاگش از من پرسید که تا حدی دغدغۀ خود من هم بوده‌اند. ابتدا برویم سراغ حرف‌های سعید: در مورد شبکه‌سازی چند سوالی داشتم و امیدوارم که هر موقع وقت‌کردی و فرصت‌داشتی ، پاسخ‌اش را برایم بنویسی . ۱)مهم‌ترین ایرادات من در وبلاگ چیست که باعث می‌شود با مخاطب رابطه‌ای پایدار نداشته باشم؟ ۲)چگونه باید خودم را معرفی کنم که بتوانم… ادامه مطلب »
مرگ اگر روزی به سراغم بیاید اگر قرار باشد مانند رفیقم بی خبر از میان شما بروم اگر قرار باشد روزی که خورشید طلوع می کند دیگر صدای نفس های من نیاید اگر قرار باشد روزی که صبح با نام عشق آغاز می شود چشمانم را بسته باشم آن روز احتمالا برای من زیباترین و دوست داشتنی ترین روزی باشد که بتوانم آرزویش را کنم. آن روز زیباترین ساعت ها و ثانیه هایی است که… ادامه مطلب »
 دردنامه توسعه *** کلیه مطالب این نوشته در همه بخش های آن صرفا بیانگر نظرات، آموخته ها، اندیشه ها و تجربیات شخصی نویسنده اش می باشد و ممکن است در همه بخش های آن حاوی کژتابی، کج فهمی و مملو از اشتباه باشد. نویسنده ضمن پذیرش حق نقد خواننده، با اعتقاد تردیدآمیزش به مرگ مؤلف، مسئولیت این نوشته در آینده را نمی پذیرد. این نوشته جز برای نقدهای آینده خود نویسنده، قابلیت ارجاع به عنوان… ادامه مطلب »
در نقد گردهمایی "توسعه مهارت های فردی" – مرداد ۹۶، متمم چند نکته برای داشتن تصویری بهتر از آنچه که میخواهم در این جا ترسیم کنم، لطفا پیش از خواندن این نوشته، نوشته پیشین این وبلاگ با عنوان "در ستایش نقد" و هم چنین مقاله مفید دکتر سریع القلم با عنوان "سی ویژگی نقد کردن" را مطالعه فرمایید. از آنچه نوشته شده است، مشخصا میدانیم که «نقد» چه چیزهایی نیست و تلاش مضاعفی در تدوین… ادامه مطلب »
چرا کتاب نمی خوانیم؟ پیش در آمدی بر در نقد خویشتن اگر به «موضوعات نگارش برای هفته های آینده» این وبلاگ نگاهی بیندازید، قرار است در مورد «دلایل کتاب نخواندن» که در وبلاگ پیشین آن را مورد بررسی قرار داده بودم، نوشته خود را مورد نقد و بررسی قرار دهم. در این میان اما متوجه شدم «میثم مدنی» در وبلاگش مطالب بسیار جذاب و آموزنده ای در این رابطه منتشر می کند و "نقشه راه"… ادامه مطلب »