دنیا برنامه‌ ندارد، قاعده دارد

دنیا برنامه ندارد. قاعده دارد.

دلم می‌خواست در این مورد چند کلمه‌ای بنویسم. یعنی بهتر دیدم برای تمرین ذهنی هم که شده، با این جمله چند پاراگرافی بنویسم.

و به نظرم هیچ زمانی بهتر از امروز و الان نیست. من هم معتقدم که دنیا «هیچ»برنامه‌ای ندارد. تنها چیزی که دارد «مجموعه‌ای از قواعد» است.

اما دوست دارم بگویم این قواعد چه چیزهایی هستند و چگونه خروجی ارگانیک خودم را در بستر قواعد دنیا بسازم و پرورش دهم و پیش ببرم. در واقع بهتر است بگوییم من چه قواعدی دارم.

تا جایی که می‌دانم مهم‌ترین قاعده دنیا یک چیز است:

«Via Negativa»

نسیم طالب، پوست در بازی و دیگر کتاب‌هایش

سیستم‌های طبیعی با تمام توان «حذف» می‌کنند.

این همان‌جایی است که تمام دغدغه‌های بشری به «جاودانگی» ختم می‌شود. بشر در نهایت به دنبال جاودانگی می‌رود.

جاودانگی رمز و راز زندگی است. ما هستیم تا بمانیم. تا بعد از مرگمان هم، حتی یک ثانیه هم که شده بمانیم.

اما زندگی معمولا بی‌رحم‌تر از این چیزهاست.

نهایتا تا چند ساعت بعد از مرگمان، اطرافیانمان صحبت‌های تسلی‌آمیزی از ما می‌زنند. بعد از آن به همان قاعده اصلی جهان یعنی Via Negativa «حذف» سرنوشت محتوم ما از جریان جهان است. چنانکه گویی هرگز نبوده‌ایم.

در این میان صرفا ممکن است «خدمات ارزنده» و فراتر از تاریخ در حافظه بشر ماندگار شوند. چنانچه امروز ما برای افلاطون و نیوتون و انیشتین شاید حتی جایی بیشتر از خودمان هم احترام و ارزش قائل می‌شویم.

از نویسنده و دانشمند تا نخبگانی که به هر صورت در حافظه بشری ماندگار شده‌اند، بسیاری در این رده‌بندی جای می‌گیرند.

دومین قاعده جهان، قاعده «کنترل» است.

این که چه چیزی در کنترل من است و چه چیزی نیست. برای چه چیزی باید حرص بخورم و چه چیزی را رها کنم. چون می‌دانم نمی‌توانم آن را تحت کنترل خودم در بیاورم. به همین سادگی برای بسیاری از مسائلی که در زندگی با آن‌ها روبرو می‌شوم و تحت عنوان «مشکل» وجود دارند، عملا قرار نیست هیچ کاری جز پذیرش انجام دهم.

به نظرم اصل مهم زندگی، بیش از قاعده نداشتن، همین کنترل باشد.

در صورتی که بدانیم باید برای چه چیزی راهکار ارائه کنیم و در چه مواردی «هیچ» کاری نکنیم، به بهترین شکل «مدیریت منابع» انجام داده‌ایم.

در واقع با فهم این نکته که ما یک سری محدودیت جدی و شدید روی منابعی نظیر «زمان، توجه، حوصله، انرژی انجام کار و تفکر» داریم، اگر بتوانیم با یک روش سریع (که معمولا در مورد هر فردی باید منحصر به فرد باشد) میزان کنترل پذیری یک مسئله را تفکیک کنیم، گام‌های بلندی در جهت رشد برداشته‌ایم.

چرا که یادمان باشد که رشد «ارگانیک» است و رشد ارگانیک یعنی تابع برنامه نبودن و با توجه به استعداد و مسیر و ظرفیت پیش رفتن. رشد ارگانیک هم همواره نیازمند «هرس و باغبانی» است و شاخه‌ها و بوته‌های منحرف شده از مسیر رشد باید سریع‌تر جدا شوند تا میزان انرژی دریافتی مستقیما به مهم‌ترین بخش‌ها برسد.

این دو قاعده را در نظر گرفتن میتواند مبنای رشد ارگانیک ما باشد.

این که بفهمیم منابعمان محدودند و چاره‌ای جز مدیریت بهینه نداریم و در صورتی که نتوانیم به موقع با محیط رشد سازگار شویم، حذف می‌شویم و این که بدانیم برای هر چیزی انرژی و توان نگذاریم.

در واقع برای من «خروجی»ساختن گاهی می‌شود «هیچ کاری نکردن» و «به انتظار حرکت سیستم نشستن». البته نه همیشه. همیشه قرار نیست صرفا منتظر باشم.

برای روشن‌تر شدن ماجرا به ذکر یک مثال بسنده می‌کنم:

  • کارمندی از شرکت می‌رود. در مصاحبه خروج موارد ذکر شده‌اش را یادداشت می‌کنم و بعدها با دقت آن‌ها را روی سیستم اعمال می‌کنم. اگر دفعه دیگر در مصاحبه خروج موارد مشابهی را شنیدم، برای من شاخص «بی‌عرضگی» و «ضعف» است.
  • مدیری از شرکت خارج می‌شود. در مصاحبه خروج مواردی را مطرح می‌کند. من معمولا این موارد را اعمال نمی‌کنم. اگر قابلیت اعمال و اجرا داشتند، خود آن شخص با سطح دسترسی و اختیاری که در اختیارش گذاشته‌بودم هم می‌توانست آن‌ها را اعمال کند. معمولا تصورم این است که اگر مدیری گلایه می‌کند یا کاری که می‌گوید را نمی‌توانیم انجام دهیم، در بهترین حالت، احتمالا آن کار اساسا قابلیت انجام دادن نداشته است. در این مورد من صبر و انتظار پیشه می‌کنم و فکر می‌کنم حداقل زمان انتظارم برای تکرار آن مورد یا بهبودش بیشتر از پنج سال باشد.

شما چه قواعدی در زندگی‌تان دارید؟

۳ دیدگاه

  1. سلام استاد مشیرفر، این جمله یا گزاره دنیا برنامه ندارد، قاعده دارد و تحلیل جنابعالی خواندنی بود.
    احتمالا بر اساس نگاهی که به دنیا دارم قواعدی هست که ناخودآگاه رعایت میکنم. نوشته شما من رو به فکر فرو برد. فکر کنم اگر به قواعد زندگی خودمان آگاه باشیم، اوضاع کمی بهتر باشد. ولی به طور کلی قاعده من در زندگی ترس از شکست و فرار از آن بوده. پارسال چند بار این قاعده را آگاهانه نقض کردم و بی پروا و بدون در نظر داشتن شکست یا پیروزی رفتار کردم. اگرچه در مهمترین آنها شکست خوردم ولی لذت عمل کردن بدون ترس از شکست را هرچند کوتاه درک کردم. دوست دارم باز هم آن را تجربه کنم و قاعده جدیدی برای زندگی م باشد.

  2. برای من مهم ترین قاعده جهان همین قاعده داشتن و تابع قوانین مادی بودن هست.مثلا درست تصمیم بگیری معمولا نتیجه اش رو می گیری و برعکس اگر اشتباه کنی باید تاوانش رو بدی. مورد دوم وقتی برای من اتفاق می افته به جای خودخوری یا پشیمونی با خودم میگم: ببین پسر قوانین جهان دارند کارشون رو درست انجام میدن، این دفعه باید از قوانین جهان استفاده بهتری بکنی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *