درباره حقیقت زندگی و ذهن‌آگاهی

این اب است

تقریبا از اسفندماه سال گذشته که با مجموعه کتاب‌های جستار روایی نشر اطراف مأنوس شدم، فکر می‌کنم هیچ چیز دیگری به این اندازه، در تمام این سال‌ها نتوانسته بود دیدم را به زندگی بهتر و زیباتر کند.

گویی ابزاری دقیق‌تر و عینکی شفاف‌تر برای درک زندگی به من داده شده‌باشد؛ تمام مسائلی که در زندگی روزمره‌ای – که با تمام وجود برای روتین شدنش کوشیده‌ بودم- را از روتین درآوردن و به تمام مسائل بسیار مهم زندگی که «عادی» شده‌اند، اهمیتی دو چندان بخشیده و آن‌ها را برایم آن چنان مهم جلوه داده است که روزانه حداقل یک ساعت به درک و جذب و هضم دنیای اطرافم بپردازم و بهتر ببینمش.

مهم‌ترین کتاب از این مجموعه کتاب «این هم مثالی دیگر» است که چهار جستار از «دیوید فاستر والاس» نویسنده آمریکایی را به خواننده عرضه کرده‌است.

آنچه این کتاب را برای من به عنوان راهنمایی برای زندگی در آورد، اشاره دقیقش به این نکته بود که «ارزش واقعی آموزش، نه در انباشتن دانش، که در راه‌اندازی آگاهی است» و «دانش باید ابزاری برای آگاه‌تر شدن و دیدن مسائل مهمی باشد که اتفاقا به دلیل اهمیت بسیار زیادشان، معمولا در زندگی روزمره فراموش می‌شوند؛ هم‌چنان که آب برای ماهی هر چند مهم‌ترین عنصر حیات است، اما معمولا نادیده گرفته می‌شود.»

این دید خودآگاهی و دیدن مسائلی  که دیدنشان در زندگی ممکن است «دردآور» و «زجرآور» باشد، حداقل تا قبل از چهل سالگی بسیار شیرین بود.

این آب است

درست است که من مدت‌هاست با فلسفه رواقی‌گری، و بر مبنای اصل Memento Mori هر لحظه و هر دقیقه و هر ثانیه را مانند «آخرین لحظات» زندگی می‌کنم و می‌بینم، اما در حقیقت منطق عملی و قابل اجرایی برای «زندگی مدرن» در دست نداشتم.

تمثیل فاستر والاس از زندگی و کار روزمرۀ یک آمریکایی تحصیل‌کرده همان است که تقریبا من و بسیاری از همرده‌های من گرفتارش هستیم: «یک روتین مستقل زندگی با چرخه‌هایی که خودمان شاید به عمد و برای کاستن از بار تصمیم‌گیری به صورت ثابت ایجادش کرده‌ایم.»

این روتین برای من حداقل در چهار سال اخیر که در تهران زندگی می‌کنم شامل بیدار شدن از خواب قبل از ۵ صبح، نرمش و ورزش (روزهایی که کمردرد نفس و امانم را نبریده باشد)، دم کردن قهوه، مطالعه یک ساعته و بعد از آن صبحانه و کار و … است.

حتی در زمان کار هم روتین مشخص است: صبح تا ظهر به کارهایی که نیاز به انرژی ذهنی و تمرکز بالاتری دارند بپرداز و تا جایی که امکانش هست جلسات را به بعد از ظهر موکول کن.

این آب است : خلاصه‌ای از تمام رخدادهای مهم زندگی
این آب است: خلاصه‌ای از مهم‌ترین حقایق زندگی روزمره که اتفاقا نادیده انگاشته می‌شوند.

دیدی که فاستروالاس به من داد شامل این بود که ممکن است جایی در این روتین خللی پدید آید. مثلا شبی که از سرکار برگردم و ببینم چیزی برای خوردن در خانه ندارم و برای خرید راهی فروشگاه زنجیره‌ای شوم. فروشگاهی که افراد بسیاری همانند من در آن ساعت خستگی و کوفتگی و شلوغی، با همان دلیل مشابه در این مکان حضور دارند.

و اتفاقا به اندازه من «خسته، کوفته» و شاید «عصبانی» هم باشند. نکته‌ مهمی که دیوید فاستر والاس به ما می‌آموزد این است که در این مواقع هر چقدر با ناخودآگاه ذهنی پیش برویم، بیشتر حق را به خودمان می‌دهیم و کمتر به دیگران و همدلی با آنان می‌پردازیم و توجه می‌کنیم.

گویی ناخودآگاه پتکی است که قرار است بر سر ما فرود بیاید و البته می‌آید. چرا که ناخودآگاهی حالت طبیعی ماست و نیازی به فکر کردن هم ندارد و این آگاهی است که دردآور و زجرآور است و سال‌های سال تمرین ذهنی و صرف کردن توان می‌طلبد تا بفهمیم که همه ما در شرایط کم و بیش مشابهی هستیم و درک کردن دیگران و فهمیدنشان و آگاه شدن به شرایطشان است که از ما انسان بهتری می‌سازد و چشممان را به حقیقت مهمی در زندگی باز می‌کند که تا به امروز آن را نادیده می‌انگاشتیم: اهمیت غیر قابل انکار آب برای ماهی.

و از همین جاست که زندگی آن چنان زیبا می‌شود که خوشحال می‌شوی قبل از چهل سالگی این ذهن‌آگاهی را به طور کامل تجربه کنی و در مسیرش قرار بگیری و آن گاه حتی ساده‌ترین اعمال روزمره هم برایت لذت‌بخش و سرشار از معنا می‌شود.

سخت‌ترین بخش زندگی هم درک همین نکته است: «فهمیدن و همدلی با دیگران» در لحظات سختی که فکر می‌کنیم جهان به دور ما می‌چرخد و احساس بی‌حوصلگی، عصبانیت و کلافگی داریم، همان گمشده‌ای است که می‌تواند پیام روشنی داشته‌باشد: «این آب است»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *