ای تنبل‌های جهان متحد شوید!

تنبلی

مقدمه

من معتقدم تقریبا همه مردم موفق جهان تنبل هستند. در واقع معتقدم اگر قرار است کسی با تلاش برابر با دیگری به نتایج بهتری دست پیدا کند، آن فرد حتما تنبل است.

اساسا مبنای شکل‌گیری عالم هم بر افزایش بی‌نظمی و تنبلی است. مبنای تکاملی جهان ما نیز بر مبنای تنبلی است: آنانی که در موقعیت‌های تکاملی بهتری از دیگران قرار دارند، لزوما پرتلاش‌تر نیستند، بلکه آموخته‌اند با صرف انرژی کمتر نتایج بهتری بگیرند و زمان را به جای تلاش برای رقابت و برتری با دیگران، به مبارزه با «حذف شدن توسط طبیعت» اختصاص دهند.

خب مسلما اما ما از تنبلی بسیار بد شنیده‌ایم. سراسر زندگی‌مان تنبلی را موازی کاهلی، ضعف، سستی و رخوت بر شمرده‌ایم و تنبل‌ها را شماتت کرده‌ایم.

البته فکر می‌کنم که این روند باید در تاریخ طبیعی و اجتماعی بشر طی می‌شد. به هر حال سرعت تکامل و فرگشت مفاهیم اجتماعی و سیاسی و جامعه‌شناختی به همان سرعت زیست‌شناختی نیست و بشر قرن ۲۱ هنوز هم با مفاهیم دوران کشاورزی و حتی پارینه‌سنگی جهان را می‌فهمد و درک می‌کند.

به نظرم مهم‌ترین مبنای شکل‌گیری تفکر «نکوهش تنبلی» در عرض‌های جغرافیایی و مساحت‌های جهانی اتفاق افتاده است که به قول Jared Diamond در Guns, Germs, and Steel کشیدگی شرقی – غربی دارند.

جارد دیاموند

آسیا و اروپا در این ویژگی مشترک‌اند. در این عرض‌ها معمولا در زمین‌های اروپا، با تخصص‌ یافتن در پرورش یک نوع خاص گیاه مغذی، با کار و تلاش کمتر (به لطف طبیعت سازگارتر و نرم‌تر) و در آسیا، با میزان کار و تلاش بیشتر در یک روز می‌توان شکم سیر ماند و غذا به حد کافی تولید کرد و البته باعث شکل‌گیری «ثبات» زندگی و به تبع آن تشکیل جامعه انسانی در اطراف مرکز تولید غذا شد.

در این جغرافیا گندم در بیشتر مناطق می‌روید و اگر کشاورزی در کشت گندم متخصص باشد، امکان جابجایی او در تمام قاره برای رسیدن به آرزوهایش راحت‌تر است. در این جابجایی‌ها معمولا آن چه تبادل می‌شود «فرهنگ» و به قول پاراگ خانا Connectography است: جابجایی فرهنگ‌ها و تجربیات بشری، نقاط تاریک اندیشه‌های انسانی را روشن کرده و از تقابل و تعامل و همزیستی این عقاید و فرهنگ‌ها، پیشرفت‌های فکری بشری حاصل می‌شود.

یک قاره تفاوت

این روند در قاره آمریکا متفاوت‌تر بوده است: کشیدگی شمالی – جنوبی و تفاوت بسیار زیاد اقلیم‌های مختلف آمریکایی باعث می‌شد، جمعیت‌ها در یک نقطه خاص که در آن توانایی تولید غذا را داشتند گرد بیایند و چندین قرن بین آن‌ها و اروپایی‌ها از منظر تمدن و فرهنگ و اندیشه تفاوت بیفتد. این تفاوت‌ها آن‌قدر چشم‌گیر بودند که در قرون استعمار، بسیاری از افراد در تقابل‌های خشن آن روزگاران زندگی‌شان را از دست بدهند و میراث‌شان برای بشر کم‌تر از میزانی باشد که بتوان آن را چشم‌گیر نامید.

به هر صورت انسان‌ها در این سوی قاره تا زمانی که در حال تکرار امورات تکراری روزمره بودند، جهانی گرسنه و نیم گرسنه داشتیم، بیماری‌ها به انسان مجال عمر و گسترش بیش از حدی را نمی‌داد و محدودیت‌های فراوانی که کار با دست و تلاش دائمی برای بشر ایجاد می‌کرد، فعالیت‌ مغزی را صرفا به کنترل دست‌ها و هماهنگی کارها محدود می‌کرد.

در این شرایط اندیشه‌های ناب بشری و متفکران بزرگ هم به وجود می‌آمدند، اما این روند پیوسته نبوده‌است و افرادی با مغزهای استثبنایی بودند که قادر بودند در عین درگیری با کارهای تکراری روزمره، زمان و فضایی برای اندیشیدن در اختیار داشته باشند و فکر کنند و چاره جویی کنند و تئوری بدهند.

ما قرن‌ها و سده‌ها اسیر نفرین گندم بودیم. نفرین کشاورزی زمین برای انسان ریخت‌هایی که با برتری و شکار مابقی جنگل‌نشینان، در حال صدرنشینی و گرفتن همه رأس‌های زنجیره‌های غذایی بودند. آن روزی که اولین بار انسان گندم را شناخت و کاشت و برای سیر کردن شکمش، به پایش نشست، تا روزی که ابزارهای تولیدش آن‌قدر فناورانه و پیشرفته باشند که بتوان دست‌هایش را آزاد کرد، ذهنش هم اسیر نفرین گندم بود.

اساسا تمدن بشری از زمانی تحول عجیبی به خود گرفت که ماشین بخار اختراع شد.

از همان لحظه که فهمیدیم قادر به برون‌سپاری امورات تکراری به جهان بی‌جان ماشین‌ها هستیم، آزاد شدیم.

یاد گرفتیم که بهترین مترجم بودن در روزگاری که ابزارهای هوش مصنوعی بهتر از ما ترجمه می‌کنند هنر نیست؛ بلکه تلاش برای ایجاد ارتباط انسانی مؤثر و درک انسانی هنر و مهارتی است که باید بیاموزیم.

یاد گرفتیم که بهترین شکارچی بودن و سیر کردن شکم، لزوما به قدرت بازو و کتف و پرتاب نیزه بلندتر بستگی ندارد، چرا که با استفاده از ابزارهای دقیق‌تر می‌توان از کیلومترها دورتر بر سر حیوان دیگری فرود آمد و جانش را گرفت و از تمام کالری‌هایی که در سالیان دور در بدنش جمع کرده استفاده کرد. در عوض لازم است بیاموزیم چگونه هدفمند و بهینه مصرف کنیم تا برای آینده هم بتوانیم داشته‌باشیم.

یاد گرفتیم که برای استفاده بهتر از محصولات کشاورزی، حتما لازم نیست ساعت‌ها «خاک و شن» بیل بزنیم. بلکه می‌توانیم در گلخانه‌های عمودی و افقی، حتی بدون خاک هم گیاه پرورش دهیم، با دستکاری ژنتیکی آن‌ها را مجبور کنیم بیشتر و باکیفیت‌تر و مغذی‌تر باشند و در تمام فصول سال بتوانیم از آن‌ها تغذیه کنیم. در این شرایط تیزبینی، آینده‌نگری و حل مسئله گرسنگی اولویت یافت.

در هر صورت ما هم اکنون به جای بسیار خوبی برای بازسازی «هوش مصنوعی طبیعت» رسیده‌ایم. آموخته‌ایم که منابع محدودند و استفاده از منابع باید توأم با عقلانیت باشد.

به هر صورت حرفم این‌ها نبود، اما خواستم برای این‌که چگونه تنبل باشیم مقدمه‌ای بنویسم.

راه و روش تنبلی کردن

تنبلی کردن

من احساس می‌کنم در جهان کشاورزی، تنبلی را از جنس Reaction می‌دیدیم و می‌شناختیم. تنبل کسی است که عملی انجام نمی‌دهد تا زمانی که منبع زمان «محدودیت» عجیبی برایش ایجاد کند.

خب در عوض ما در جهان مدرن نوع دیگری تنبل هم داریم که تنبل Proactive است. یعنی تنبلی که به خاطر خریدن زمان بیشتر، قبل از این که اتفاقی بیفتد واکنش را پیش‌بینی کرده و از آن جلوگیری می‌کند.

در حالت اول تنبل قصه ما، بیشتر از هر چیزی از ضعف دانش «تخصیص منابع» رنج می‌برد. در حالت دوم تنبل ما منابع و انرژی‌اش را بهتر مدیریت کرده‌است.

برای این که بهتر متوجه حرف همدیگر بشویم، این دو حالت را در نظر بگیرید.

ده دقیقه‌های طلایی

حالت اول – تنبل شماره یک دوست دارد لباس اتوکشیده و تمیز تنش باشد. بعد از ظهرها که به خانه باز می‌گردد، لباس‌هایش را گوشه‌ای پرت می‌کند و بلافاصله به «استراحت» و «صرف زمان خاکستری» می‌پردازد.

حالت دوم – تنبل شماره دو هم دوست دارد لباس‌های اتوکشیده تنش باشد. بنابراین زمانی که به خانه می‌رسد، قبل از رفتن به سمت استراحت، «ده دقیقه» زمان صرف تا کردن، مرتب کردن و استفاده از چوب رختی برای مرتب کردن لباس‌هایش می‌کند. بعد از آن زمانی را برای زمان سفید استراحت و زمانی را برای زمان خاکستری صرف می‌کند.

تا اینجا تفاوت خاصی در خروجی رفتار دو تنبل ندیدیم؛ جز صرف یک وقت ده‌دقیقه‌ای از سوی تنبل دوم.

تفاوت اصلی دو تنبل «فردا صبح» رخ می‌دهد: تنبل شماره یک به دنبال لباس تمیز باید حداقل «ده دقیقه» بگردد، حداقل «ده دقیقه» لباس‌هایش را دوباره اتو کند، حداقل «ده دقیقه» صرف پوشیدن و حداقل «ده دقیقه» صرف خروج از خانه می‌کند.

تا اینجا تنبل شماره یک «چهل دقیقه» زمان به خاطر صرف نکردن «ده دقیقه» از دست داده‌است.

اساسا در مسیر ممکن است به دلیل عجله و استرس دیر رسیدن، رفتارهای احساسی‌تری هم نشان دهد، بدتر رانندگی کند، با عجله کردن‌ خودش و دیگران را در معرض خطر قرار دهد، رفتارهای خشونت‌آمیزتری از خودش نشان دهد و در نهایت در طولانی‌مدت، آسیب روانی بیشتری به خودش بزند و البته «کیفیت استراحتش» کمتر شود.

در عوض تنبل شماره دو، صبح‌ها با خیال راحت‌تری از خواب برمی‌خیزد. چون تمام وسایلش همان‌جایی هستند که باید باشند، به سادگی و بدون استرس و سر موقع از خانه خارج می‌شود و روزش را با هیجان و استرس کمتری به پیش می‌برد. در نهایت در طولانی‌مدت «کیفیت استراحت» تنبل شماره دو غنی‌تر است.

تا اینجای قصه را که متوجه شدید.

حال برویم سر سؤال پرتکرار دائمی: چطور به همه کارهات می‌رسی؟ «تعادل» را در زندگی‌ات چطوری ایجاد کردی؟

 قصه زندگی ما قصه «عدم تعادل بهینه» است و نه تعادل.

برای فهم کامل این مفهوم، اول این مقاله که به آن لینک‌ داده‌ام را بخوانید. توضیحش جامع و مانع است.

من تنبل‌تر از همه شماهایی هستم که این مطلب را می‌خوانید. در واقع زمان بسیار بیشتری از شما صرف استراحت می‌کنم. به نظرم باید آن سؤال را درست و حسابی‌تر بپرسیم: «چگونه زمان بیشتری از ما برای استراحت داری؟»

برای یافتن پاسخ این سؤال من به «قدرت تغییرات کوچک» باور کرده‌ام.

این روش تنبلی Proactive محصول و یادگاری از دوران سربازی من در گردان تکاور است.

در آن دوران من یاد گرفتم که زمان واکس زدن پوتین، صبح اول وقت نیست، بلکه آخر شب و بلافاصله پس از رسیدن به خانه است.

زمان اتو کردن لباس هم قبل پوشیدن و سر صبح نیست، بلکه بلافاصله بعد از درآوردنش از تن است.

زمان تمیزکاری اساسی خانه آخر هفته و اتلاف دو ساعت و نیم سنگین نیست، بلکه اختصاص روزی ده دقیقه به تمیزکاری و گردگیری و مرتب‌سازی و نظم‌دهی به اتاق و محل زندگی کافی است.

در واقع در این دوران من یاد گرفتم با تغییرات کوچکی که برای انجامشان «ده دقیقه» زمان بیشتر نیاز ندارم، زمان بیشتری برای استراحت کردن آزاد کنم.

به همین سادگی من کیفیت خواب عمیق‌تر و «حضور بیشتری» در زندگی دارم و چون استرس کارهای نکرده و تلنبار شده‌ای وجود ندارد، هر چیزی را عمیق‌تر و غنی‌تر تجربه می‌کنم و رضایت بیشتری از زندگی‌ام دارم.

برای من نوشتن کتاب، یک کار تلنبار شده طولانی و سنگین نیست که باید آخر هفته تمام وقت زمان رویش بگذارم: یک تسک روزانه ده دقیقه‌ای و پوشش دادن یک موضوع و یک پاراگراف «بسیار دقیق» است.

ورزش کردن صرف چند ساعت در باشگاه نیست، روزی ده دقیقه نرمش سبک، ده دقیقه استفاده از وزنه و سه تا ده دقیقه پیاده‌روی صبح‌گاهی است.

پختن غذا، تمیز نگه داشتن خانه، مطالعه روزانه و همه این‌ها برای من از جنس «ده دقیقه‌ها» هستند. من از همه شما تنبل‌ترم و اصلا دوست ندارم بیشتر مواقع روزم را به چیزی جز استراحت اختصاص دهم.

صرفا من روش تنبلی‌ام فرق دارد.

روش شما چیست؟ شما از کدام نوع تنبل‌ها هستید؟

۱۰ دیدگاه

  1. یاور جان؛
    چند وقت پیش، کتاب When رو از Daniel H. Pink میخوندم. نشر نوین، ترجمه و منتشرش کرده. خیلی نظرم رو درمورد بازدهی ما آدما در هر ساعت از شبانه روز عوض کرد. اینکه چه جنس کاریو بهتره در چه ساعتی از شبانه روز انجام بدی که بهتر و سریع‌تر پیش بره.
    از وقتی اون رو خوندم و ساعت بیولوژی درونم رو بیشتر شناختم، سعی می‌کنم مطالعات تخصصی‌م رو محدود کنم به صبح‌ها یا بعد غروب. و سر ظهر هیچی نخونم و بجاش بقول تو،‌ تنبلی کنم. و کارای دیگه‌ای‌ مثل این…
    البته من یک نقطه ضعف هم دارم و اون استفاده بیش از حد از شبکه اجتماعیه. میدونم که اگر مدیریت شده‌تر استفاده‌ش کنم،‌ جای بیشتری برای تنبلی کردن خالی میشه.
    ممنون از پست پرمحتوات.

    1. ممنونم محمد جواد جان

      به نظرم همین که به ساعت بهینه بدنت پی بردی و باهاش دوست شدی، پیشرفت بزرگیه.
      این کتاب رو حتما تو برنامه مطالعاتی‌ام قرار میدم.
      ممنونم از توصیه ات.

    2. محمد جان
      باهات موافقم. به نظرم خیلی نمیشه روی این وجه تمرکز کرد که «تمام» ثانیه‌های زندگی ما «باید» مهم و پروداکتیو و خوب باشند. یه جاهایی اصلا باید رها کرد و نشست و کاری نکرد یا اصلا تنبلی پیشه کرد.

  2. سلام یاور جان،
    به یاد مطلب ابراهیم نبوی در کتاب «یک فنجان چی داغ» افتادم که می‌گفت دو محرک اساسی تاریخ یکی حسادت هست و یکی دیگه تنبلی…
    من چون کار کردنم حسی هست تنبلیم هم حسی هست، تا حس کار هست و تنور داغه نون‌ها رو می‌چسبونم اما وقتی حس کار نبود وارد فاز تنبلی حسی میشم.

  3. مطلب جالبی بود
    اما یه سوال
    چرا پیدا کردن لباس ده دقیقه طول میکشه؟
    پوشیدنش هم ده دقیقه؟
    خروج از خونه هم ده دقیقه؟
    یعنی اون یکی، لباسشو نمیپوشه؟ از خونه خارج نمیشه؟ لباسشو پیدا نمیکنه؟
    و اینکه ممنون میشم هوش مصنوعی طبیعت را توضیح بفرمایید. چرا نمیگید هوش طبیعی؟
    تشکر

    1. درود بر شما
      تنبل شماره دو زمانی برای پیدا کردن، استرسی برای پوشیدن و استرسی برای زمان خروج نداره. همه‌چیز مرتبه و چیزی یادش نمیره. واسه همین تایم تلف شده‌اش چهار برابر کمتر میشه.
      حواس پرتی ناشی از استرس نداره به اصطلاح.

      اما در مورد هوش مصنوعی منظورم اقتصاده. اقتصاد بزرگترین هوش مصنوعی طبیعته. ما رفتار طبیعت یعنی محدودیت منابع رو کاملا بازسازی و استفاده می‌کنیم.

      با مهر

      یاور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *