سال ۱۴۰۰ هم تا چند روز دیگر به پایان میرسد و مطابق معمول هر سال اینجا گزارش سالی که گذشت را مینویسم. به نظرم عادت کردن به نوشتن گزارش سالانه و اعمال آن در تمام جنبههای زندگی، یک نقطه مهم برای تمرین تفکر انتقادی هم هست، که باز میگردی و گزارش سال قبل را میخوانی و سنجههایت نسبت به گذشته را بازبینی میکنی و احتمالا بهتر میشوی. حداقل امیدوارم که من در این زمینهها سال آینده بتوانم بهتر شده باشم.
البته سال ۱۴۰۱ «قرار است» برای هر کدامشان یک شاخص و سنجه هم تعریف کنم و این بار دقیق مترشان کنم و ببینم کجای داستان ایستادهام. گزارشهای پایان ماه را میتوانید با مراجعه به صفحه «گزارش توسعه مهارتی ۱۴۰۱» به صورت ماهانه مشاهده کنید.
سال ۱۴۰۰ سال عجیبی بود. شاید عجیب خواندنش هم عجیب باشد. تغییرات بزرگ مقیاس و زلزلههای عظیمی که در کسب و کارم، روابط، مرگ خانواده و دوستان نزدیک و البته اجتماع و طرح صیانت و امثالهم رخ دادند، گویی بسته فشردهای از وقایع ناگوار صد سال اخیر جهان بودند که در یک فرجه ۱۲ ماهه همگی پشت سر هم، بدون ترتیب و فواصل زمانی و همزمان و یک راستای هم اتفاق افتادند.
بیماری، واکسن، پاندمی
سال ۱۴۰۰ که در ماههای ابتداییش، رمدسیویر از قیمت خون گرانتر و از شیر مرغ نایابتر بود، بالاخره جایش را به واکسن داد.
واکسنی که از ماه ششم تزریقش به دوره و نسل من رسید و کمکم با تزریق دوز دوم و سوم «امیدواری» به جای «دورکاری» چهره خودش را نشان داد.
هر چند این سال برادر کوچکتر پدرم مستقیما بر اثر بیماری کووید ۱۹ و برادر کوچکتر مادرم، غیر مستقیم بر اثر عوارض پس از بیماری کووید ۱۹، از دنیا رفتند. البته برای من، که برای سومین سال متوالی جمله و عبارت Memento Mori را شب و روز زمزمه میکنم، هر روز روز رخداد مرگ و نیستی و نسیان است و تا حدی خوشحالم که توانستهام تا به امروز در هر لحظه «با تمام وجود» تماشاگر جریان زندگی و مشغول زندگی باشم.
روابط عاطفی و دوستی
سال ۱۴۰۰ آغاز دوستیهای عمیق و روابط عاطفی عمیقتر شد. از ابتدای سال که تراپیستم به این نتیجه رسید که دیگر آماده بازگشت به اجتماع و به قول خودش دوستان نزدیکتر از خانواده هستم، تلاش کردم حلقه دوستانی که «نه ارتباط کاری» و «نه ارتباط آکادمیک» و «نه ارتباط متممی» ما را به همدیگر پیوند میزند را بیشتر عمیق کنم.
البته در این مسیر هم اشتباهاتی انجام دادم و تا مرز سقوط و سوءاستفاده هم رفتم و نزدیک بود شغلم را از دست بدهم. به هر حال برگشتن از آن روش نادرست خودش درسهای بزرگی داشت. از جمله این که اعتماد فرآیندی بسیار دیرپا است و هرگز نمیتوان به راحتی انتظارش را کشید و باید صبر کرد تا زمانش فرا برسد.
در این مسیر البته دستاوردهای مهمی داشتم. از جمله ایجاد یک رابطه عاطفی پایدار و عمیق و لذتبخش که دوست دارم آن را در آینده هم ادامه بدهم و شاید روزی همسفر، همراه، هممسیر و همزندگی باشیم. امیدوارم در سال ۱۴۰۱ بشود.
البته که اجبار و فشاری برایش ندارم و تصمیمگیری و پیشرفت در این مسیر کاملا دو طرفه و دو نفره و دو سویه است و هیچ کداممان هم برایش فشاری حس نمیکنیم.
در مورد روابط انسانی هم معمولا پارامتر دقیقی برای سنجش ندارم و بیشتر «احساس خوب» را مد نظر قرار میدهم.
کسب و کار و توسعه شغلی
- مسیر شغلی
سال ۱۴۰۰ برای من سال تحولات شغلی گسترده بود. از ابتدای سال قرار شد دیگر در «محتوا» حضور نداشته باشم و مسئولیت دپارتمان محتوا را به مدیر محتوا بسپارم و اساسا دیگر موقعیت شغلی «مدیر ارشد محتوا» را نداشتهباشیم. مشخصا ساختار محتوا آنقدر دقیق و خوب و منطقی پیش میرفت که نیازی به حضور من نباشد.
هر چند تحویل موقعیت به مدیر میانی دپارتمان و برنامه آموزش و مربیگری بیش از ۶ ماه طول کشید و در نهایت شهریور ماه، من به عنوان Chief Research Officer تغییر موقعیت شغلی دادم و چون دستم برای کار فارغ از کار اجرایی و مدیریتی دپارتمان بازتر شدهبود، قرار شد به عنوان ScaleUp Practitioner هم کمکدست سیستم باشم.
و در نهایت در آذرماه کمکم به این نتیجه رسیدیم که حضور CRO ارزشی برای سازمان ایجاد نمیکند و به قولی آفتابه خرج لحیم است و ما اساسا آنقدر در بخش پژوهش «مسئله» نداریم که برایش دپارتمان و مدیر ارشد پژوهش بخواهیم. اگر با ادبیات دکتر کیوانفر سخن بگوییم، ما در حال Plan کردن پژوهش بودیم، در حالی که پژوهش باید Design میشد.
دکتر کیوانفر، سخنرانی با موضوع مرجعیت علمی
در نهایت «دی ماه» با تحولاتی که در ادامه به آن اشاره میکنم، به موقعیت شغلی بالاتری رسیدم و هماکنون همچنان با عنوان «معاون عملیات» یا «مدیر ارشد عملیات» (Chief Operating Officer) مشغول کار با «تمام تیمها» برای پیشبرد و زنده نگه داشتن اهداف بلند مدت و تبدیل آنها به هدفهای مشهود و قابل دستیابی و مهمتر از آن مشغول ساختن، اصلاح و حفظ «ارتباطات کلان درون سیستمی» شدهام.
(این تعریف از شغل را مدیون علی نیرومند راد و محمد رضا شعبانعلی هستم. علی جایی نوشته بود با عنوان شغلی خودتان را معرفی نکنید، بلکه بگویید «دقیقا چه میکنید» و حضور شما «چه کمکی به کسب و کار میکند» و محمدرضا که میگفت در سالهای اول ما از «شغلمان» رنگ میگیریم و بعدها باید طوری پیش برویم که «شغل مان از ما رنگ بگیرد.»)
در نهایت با هدفگذاری توسعه مهارتی که برای امسال در نظر دارم، سال ۱۴۰۲ باید برای «مدیر عامل» شدن تلاش کنم و تقریبا اگر امسال بتوانم با بحث «محصول – فنی» هم رابطه خوبی به اندازه رابطه خوبم با «پشتیبانی» و «محتوا» و «بازاریابی» برقرار کنم و اطلاعات عمومی و Generalist شدن در بحث «حسابداری» و «مالی» و صد البته رفتن به سمت تخصصگرایی در «منابع انسانی» را به جای خوبی برسانم، آنگاه در سال ۱۴۰۲ آماده ارتقای شغلی یک پله بالاتر میشوم.
البته که آن زمان دیگر «دهمین سال» کار من به عنوان مدیر در کسب و کارهای مختلف است و معتقدم که باید به یکی از مدارس کسب و کار درجه یک دنیا مراجعه کنم و از نزدیک تجربه و مسیر دیگران را ثبت و ضبط و جذب و هضم کنم، که بعدها بتوانم با آغوشی پر به موقعیت مدیر عاملی پا بگذارم.
احساس میکنم مدیرعاملی جایی است که میتوانم در آن به مرحله بعدی «هنر تصمیمگیری» و «تصمیمسازی» پا بگذارم و تا حدی میدانم که من به قولی Initiator بودن را هنوز تست نکردهام و معمولا به اصطلاح از دیگران Deliver کرده و به پیش بردهام. شاید سال ۱۴۰۲ به بعد روی این بخش هم سرمایهگذاری کنم.
- تحولات کسب و کاری
بزرگ کردن مقیاس یکی از مهمترین تصمیمها و راهکارهای ما در سال گذشته بودهاست. ما برای این کار از متد مدیریت هدف Rockefeller Habits Checklist و روش Gazelles استفاده کردیم.
این روش به طور خلاصه روی «کشف نقاط مهم» شرکت و دست گذاشتن روی آنها و صرفنظر از توجه به بقیه مسائل کماهمیتتر میپردازد و معتقد است اگر اسکیلآپ در زمان درست و حالت درست انجام نشود، شرکتها به سمت Screw Up پیش میروند و تحرک و چابکی را از دست داده و روند رشدشان متوقف میشود.

هر چند ما در «زمان درست» قرار نداشتیم و با اصرار روی حالت درست، شاید صرفا توسعه نامتوازن و رشد نامتقارن را تجربه کردیم. من مهمترین درسی که از اسکیلآپ به این روش فرا گرفتم را در یک جمله خلاصه میکنم:
«سیستمها ساخته نمیشوند، سیستمها «ظهور» پیدا میکنند.»
یعنی همان داستانی که پیتر سنگه در «پنجمین فرمان» و «رقص تغییر» مکررا یادآوری میکند.
سازمان یک موجود زنده است و باید به آن نگاه بیولوژیک داشت.
پیتر سنگه، رقص تغییر
من این درس را البته با تمام وجودم حس کردم و مشخصا اکنون میدانم درد هدایت اشتباه سیستم در مسیر سازمان شدن و اصرار روی رشد چیزی که باطنا و عمیقا استعدادش را ندارد، چه بلایی سر سیستم میآورد.
- کاهش اندازه ۵۰ درصدی سیستم
شاید روزی خیلی مفصلتر در مورد چگونگی و چرایی تصمیم به کاهش اندازه و تعدیل نیرو نوشتم. شاید روزی دقیقا به نتایج و دستاوردها و حسرتهایم در این مورد اشاره کردم. اما معتقدم اکنون نامناسبترین زمان برای آن است. هنوز یک ماه هم از این تصمیم نگذشته است و شاید سالهای سال زمان لازم باشد تا بتوانم دلایل را درست و منطقی توجیه کنم.
به هر صورت شاید زندگی اساسا فاصله بین دو اتفاق تلخ باشد و البته برای من که هم اکنون سه سال است در حال تمرین «رواقیگری» هستم، همهچیز قابل پذیرش و قابل لمس و زندگی کردن است و به قولی معتقدم Amor Fati یا همان پذیرش سرنوشت یعنی پذیرش سرنوشت با همه ابعادش و نه صرفا آن چیزهایی که دوست دارم.

”آن آرزویی را که بیشتر از همه چیز می خواهی. آن خواسته ای که تمام قلبت را گرفته است. آنرا که بیشتر از همه سالیان سال انتظارش را کشیدی. آنرا که بدون آن نمی توانی زیست. آرزویی که تمام سالیان عمرت را به پایش ریخته ای. آنچه را که عصاره قلبت، خالص زیستن ات می دانی، آن آرزویی که در سخت ترین دقایق عمرت یک لحظه خیالش را رها نکرده ای. آنرا که آن دلِ امیدوار، که تمام سرزمین روحت را بدان بخشیده ای. آن بزرگ ترین، بهترین، با شکوه ترینِ آرزوهایت آنرا قربانی کن.”
– نرگس فتحعلیان
این تمام مفهوم همان Amor Fati است که هر سال که میگذرد نشانهها و روشها و روزهای بیشتری برای بیشتر شناختنش کشف میکنم.
کتابهایی که خواندم
تا به امروز، سال ۱۴۰۰ را با خواندن ۲۹ کتاب سپری کردهام که در جدول زیر لیست شدهاند.
Blitzscaling
مدیریت در عمل
معمای فراوانی
Drive
رهبری از بالای خط
چگونه مانند یک امپراطور فکر کنیم
The McKenzie Mind
The McKenzie Way
قصههای شب برای مدیران
هر اتفاقی دلیلی دارد و دروغ های
دیگری که دوست داشتم
از سرد و گرم روزگار
چهار فصل فرصت آفرینی
زندگی پنهان ذهن
Scale Up Verne Harnish
اقتدارگرایی در دوره پهلوی
آدمی، یک تاریخ نوید بخش
خاطرات یک پسر شصت ساله
درباره مدیریت خود
درباره مدیریت تغییر
کتاب صوتی جنگ چهره زنانه ندارد
کتاب صوتی پدر پولدار، پدر بیپول
قنبرعلی جوانمرد شیراز
The Digital Minimalism
خاطرات پزشک جوان
کتاب صوتی کیمیاگر
کتاب صوتی از قیطریه تا اورنج
کانتی
تاملات مارکوس اورلیوس
کتاب صوتی مدیر مدرسه
کتاب صوتی انسان در جستجوی معنا
بیشتر آنچه رخ داد این بود که من در این بین با کتاب صوتی بیشتر آشنا شدم و بیشتر از آن در برنامه مطالعاتیام استفاده میکنم. البته چند کتاب نصفه و نیمه هم داشتم که تمامشان نکردهام و نیمهکاره ماندهاند و ممکن است سال آینده آنها را بخوانم یا این که نخوانمشان.
لیست این کتابها هم به شرح ذیل است
The Bowling Alone
The Secret of our Success
Guns, Germs, and steel
رانتیریسم
لذت خواندن در عصر حواسپرتی
صنایع آینده
آیا قرن آمریکا به پایان رسیده است؟
Theory U: Leading from the Future as It Emerges
So Good they can’t Ignore you
The Courage to be Disliked
Mastery
The Honest Truth about Dishonesty
Managing Complexity: A Systems Approach
مهارتها و توسعه فردی
در بخش گزارش توسعه مهارتی ۱۴۰۱ به مهارتهای سال ۱۴۰۰ هم پرداخته بودم. اکنون کمی آنها را بیشتر باز میکنم و شرح و بسط میدهم.
- استراتژی محتوا
در سال گذشته یک کتاب با بیش از ۱۸۰ صفحه به دست دوست خوبم «عادل طالبی» رساندم تا با ویراستاری و انتشار آن هر چیزی که در ذهنم بود را یک بار خالی و پس از آن دوباره به آموختنش مشغول شوم. کتاب ادامه مقاله بلند«استراتژی محتوا، از آغاز تا انجام» من بود که در بخش اعظمش بحث «فلسفه محتوا» و «تعریفهای استراتژی محتوا» را گنجانیدهبودم.
آن کتاب البته قرار شد به دو کتاب مختلف تقسیم شود و در یکی از فلسفه محتوا بیشتر حرف بزنم و در دومی (که هم اکنون هدف اصلی ویرایش است) به بحث کاربردی بودن و ارائه یک چارچوب کاربردی و به اصطلاح «لقمه جویده» برای خواننده مبادرت ورزم. در بخش کاربرد هم روی «بوم استراتژی محتوا» که خودم آن را تدوین و تألیف کردهام مانور دادهام.
- ریاضیات پایه
برای بازگشت به این رفیق قدیمی سرکش، از «آکادمی خان» استفاده کردم و البته به توصیه میثم مدنی عزیز، درد آموختن و رنج درگیری با فلسفه ریاضی و فهم عالم را با «آمار ریاضی جان فروند» پیش بردم. هر چند در آکادمی خان شاگرد خیلی بهتری هستم و دروس را بهتر یاد میگیرم و بهتر عمل میکنم.

فعلا البته فکر نمیکنم بخواهم «رنج آموختن» و درد کشیدن را از خودم بگیرم و تمامش کنم و البته نکته جالبتر این است که این تمرین ریاضی، برای دیدن جهان هم ابزارهای بسیار قدرتمندی در اختیارم گذاشته است که در «سناریونویسی» و «تفکر استراتژیک» بسیار به کارم آمدند.
- سواد مالی مقدماتی
این همان بخش مشکلدار در تمام دوران مدیریت من بودهاست. دنیای امور مالی و دنیای پول را اصلا خوب نمیفهمیدم و نمیدانستم که چگونه باید دخل و خرج تنظیم شود و چگونه به آینده باید نگریستهشود و پسانداز چگونه کار میکند. در نهایت با «مدرسه ایندکس» و «آکادمی خان» کارم را پیش بردم و هماکنون به صورت مقدماتی مفاهیم را بلدم. هم مفاهیم را از «اقتصاد خرد» تا حدی میدانم و هم از دانش مالی و البته سال آینده بنا به مسیری که در سبد مهارتی ۱۴۰۱ آوردهام، اساسا قرار است بیشتر در حسابداری و اقتصاد کاربردی پیشرفته درگیر شوم و بیاموزم.
- تفکر استراتژیک، تفکر انتقادی و البته تفکر تحلیلی
این موارد به سادگی انجام میدهم. یک موضوع انتخاب و آن را روی One Note مینویسم. به همین سادگی. روزی مثلا نیم ساعت برای هر کدام زمان گذاشتن را کافی میدانم و صرفا فکر میکنم «پیوستگی» و «نیم ساعت عمیق فکر کردن» بتواند مهارتم را در این زمینهها زیاد کند. با همین تفکر سال آینده بیشتر به سمت «سناریو نوشتن» پیش میروم. ابزارهای من همچنان ساده اند: One Note و دفتر و کاغذنویسی
این تمام سال ۱۴۰۰ من و در واقع نقاط برجسته آن بود. از همراهی شما متشکرم.
میرسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی میکند
نوشته قشنگی بود یاور عزیز
قشنگ چون توش من اعداد و ارقام کمتری دیدم یا تاثیر کمتر درحد تعداد و شمارش داشت. بیشتر به عمق نشانه رفته بودی و این نشانه عمق گرفتن بیشتر درونی است.
خوشحال شدم از خواندن این گزارش به ویژه که با همه مشکلات ادامه دادی و به نظرم بسیار عالی پیش رفتی.
آرزوی سلامتی و پیشرفت بیشتر دارم برات
امیدوارم باز هم ببینمت
ارادت فراوان
درود بر تو علیرضای عزیز
حقیقتا قصد دارم این گزارشها رو تا آخر سال ادامه بدم.
همین الانش هم دارم گزارش اردیبهشت ماه رو مینویسم.
ممنونم از بازخورد مثبت و سازنده ای که دادی
با مهر
یاور
با شروع سال ۱۴۰۰، در مسیر دیجیتال مارکتینگ وارد شدم. ۷ ماه تجربه آموزی در کنار آقای عادل طالبی و تیم پرانرژی که داشتند، یک شروع شیرین و لذت بخش بود. ۵ ماه انتهای سال هم فرصت آشنایی با سازمان بزرگی همچون انتشارات بین المللی گاج رو داشتم.
داخل هر کسب و کاری که بودم سعی بر شفافیت کامل اقدامهایی اجرایی در واحد دیجیتال مارکتینگ داشتم. کم و بیش اکسلی بلد بودم و سعی میکردم متریکهای هر فعالیت رو ثبت کنم. به طور مثال اگر پیامکی برای مخاطب ارسال کردیم این پیامک، در چه روز هفته، در چه تاریخی، در چه ساعتی، با چه متنی، به کدام دسته از مخاطبان، به چه تعدادی، با چه لینک یو تی ام شدهای و با چه هزینهای به دست مخاطب رسیده. در ادامه هم چند پارامتر جدید اضافه میشد.
تا حدودی این کار رو برای خودم انجام دادم اما جنس کاری که برای خودم انجام دادم از جنس مستند کردن بود نه از جنس گزارش! ۳ روز پایانی سال ۱۴۰۰ رو اختصاص دادم به جمع آوری آمار و ارقامی که من باعثش بودم و از خودم سوالهای زیر رو پرسیدم:
۱- تعداد وبینار برگزار کردم؟
۲- تعداد پادکست گوش کردم؟
۳- تعداد کتابهایی که خوندم؟
۴- تعداد فیلمهایی که دیدم؟
۵- تعداد رویدادهایی که شرکت کردم؟
۶-تعداد پست لینکدین که منتشر کردم؟
۷- تعداد پستی که در تلگرام منتشر کردم؟
۸- تعداد مقالهای که در ویرگول منتشر کردم؟
۹-تعداد استوری که در اینستاگرام منتشر کردم؟
۱۰-تعداد پستی که در اینستاگرام منتشر کردم؟
نمیدونم دونستن این اعداد در آینده فایدهایی خواهد داشت یا خیر؟! اما حداقل برای خودم که دوست داشتم سال ۱۴۰۰ رو با سال ۱۳۹۹ مقایسه کنم مفید بود. نشانهای بود که در مسیر دیجیتال مارکتینگ دارم کارهایی رو انجام میدم.
گزارش شما رو خوندم اما این رو میگم که خیلی از کلمات کلیدی که در متن اشاره شد رو متوجه نشدم. به احتمال قوی درک کردن و فهمیدن اصطلاحات موقعیت شغلی شما برای منی که در ابتدای مسیر هستم کمی سنگین است. در واقع باید هر کدام رو در گوگل جست و جو کنم تا اطلاعات بیشتری کسب کنم. اما روایتگری که داشتین بسیار در جانم نشست.
مطمئنا در پایان سال ۱۴۰۱ با دید مناسبتری ثبت گزارش داشته باشم.
و پایان باز با شعر دلنشین استاد شهریار.
بسیار عالی بهنام جان
تجربه و مسیر شگفتانگیزی بود.
البته من توصیه اکید دارم برای وبلاگنویسی.
فایده اش را آخر ۱۴۰۱ بهم بگو. یک سال تمام، مثلا صد پست حداقل.
به امتحانش میارزه.
با مهر
یاور
گزارشی است:
«شفاف» برای اشاره به هم مثبتها و هم منفیها؛
«درسآموز» برای ربطدادن گذشته و آینده به اکنون؛
«انسانی» برای درکارآوردن جنبههای گوناگون وجود انسان.
زنده باشی و سرزنده،
یاورِ همواره کوشنده.
اصلا توصیفات دقیقت خستگی سال رو از تنم بیرون آورد مهدی جان.
قبلا ها هر هفته و الان هر سال، منتظر خوندن دستاوردهات هستم و خوشحالم خیلی .. خوشحالم که تو داری تو مسیرت پیش میری و خوشحالم که هستی تا ازت یاد بگیرم.. موفق و سربلند باشی رفیق.
باعث خوشحالیه که نوشتهام به دردت بخوره.