مفهوم تمایز
آنچه اینجا مینویسم گزارشی شخصی از مفهوم تمایز در زندگی است.
نه اصراری بر درستیاش دارم و نه بر دقیقبودنش تأکید خواهم کرد. صرفا گزارشی است از دیدهها و تجربهها از افرادی که توانستند در وضعیت نابسامان اقتصادی (که قرنهاست گریبانگیر ماست) از طریق ایجاد تمایز «موفقیت» را تجربه کنند.
در این چند ماه موارد بسیار زیادی از پیامهایی داشتم که در این زمینه از من مشاوره میخواستند: چگونه وارد بازار کار شویم؟ چگونه کسبوکار خود را راه بیندازیم؟
البته نمیدانم چرا باید کسی چنین سؤالی را از من بپرسد که در تمام عمرم «کسبوکار» راه نینداختهام.
به هر حال هر چه میدانم، برآیند تجارب کاریام، حداقل از سال ۸۱ است که به صورت پارهوقت و نیمهوقت از تعمیر کمپرسور راهسازی تا آبگرمکن و کارگری ساختمان تا مترجم و نویسنده و به صورت مقطعی گذشتهاست.
به باور من تجربۀ موفقیت اقتصادی در سطح جمعی نیز تا حدی تابع تجربۀ موفقیت اقتصادی در سطح خرد است. سطح کلان آیینۀ تمامنمای رفتارهای ما در سطح خرد است و البته از آن تأثیر میپذیرد و بر آن تأثیر میگذارد.
برای کسانی که با ویژگیهای سیستمهای پیچیده و نقش روابط و برهم کنشهای درونی سیستم بر اقتصاد آشنایی کافی ندارند، این مسئله همواره بسان داستان «مرغ و تخممرغ» است.
چنانچه دقیقا نمیتوانند جایی را درون اقتصاد و جامعه هدف بگیرند که مسئله از آنجا شروع و از آنجا باید حل شود.
به هر صورت آنچه امروز و به خصوص با نوسانات ارز در بازار ایران شاهد بودیم و هستیم و خواهیم بود تفکر «دلالی» است.
و ای بسا اگر تاریخ این مملکت را دقیقتر بکاویم «زندگی در لحظه» همیشه برای ما ارزشمندتر از تفکر بلندمدت و افق دورتر دیدن بودهاست، جریانی سینوسی از عزتمندی و ذلتمندی «دلالی» بودهاست.
در فعل دلالی که در بیشتر بخشهای اقتصاد ایران به وفور به چشم میخورد، فرد نه به خاطر داشتن تخصص و توان ویژه که صرفا به دلیل «فرصت طلبی» در یک مقطع و زمان حساس «ناگهان» از بقیه پیش میافتد.
اما چون همواره این فرصت و مقطع حساس هم تکرارپذیر و هم ناپایدار است، در اندک مدتی «مزیت» فرد از بین رفته و او هم مانند بسیاری کسان دیگر که پیش از وی شکست را تجربه کردهبودند، به خاک سیاه مینشیند.
تمایز در اقتصادهای ناپایدار
مایلم بخشی از مقدمۀ کتاب پرمغز «اقتصاد برای همه» تألیف دکتر سرزعیم را برایتان بازنویسی و بازخوانی کنم.
«در کشورهای پیشرفته، اقتصاد در سطح کلان باثبات است. در سطح خرد نوسانات بسیاری در اقتصاد به چشم میخورد که مربوط به رقابت است. اقتصاد رقابتی در سطح خرد «تمایز» میآفریند. در ایران مسئله معکوس است.
یعنی اقتصاد در سطح کلان بیثبات است و بنابراین رقابت در سطح خرد معنا ندارد. گاهی بازار ارز نوسانات شدیدی را تجربه میکند و بنگاهی که در حال صادرات یا واردات بودهاست «سود کلان» و «غیرعادی» میبرد و گاهی واردات نوعی از کالاها یکباره ممنوع میشود و واردکننده و ایضا تولیدکننده نابود میشود.
همۀ تخصصهایی که برای مدیریت و بهینهسازی رقابت و تمایز در سطح خرد وجود دارند، بی معنا میشوند، چون بقای یک بنگاه اقتصادی نه در مدیریت صحیح که در نحوۀ صحیح استفاده از «رانتهای» مختلف است.»
اجازه بدهید یکبار دیگر سادهتر و دقیقتر به این جملات بنگریم.
در اقتصاد کلان ما «برنامهریزی» هنوز وارد نشدهاست. برای دانستن چرایی این امر و اینکه چرا تا همین چند سال پیش واژگانی مانند «اقتصاد، توسعۀ پایدار و پیشرفت» باز ایدئولوژیک داشته و «غربزدگی» محسوب میشدهاند به خود کتاب مراجعه کنید.
البته هنوز هم به نظر میرسد ما همچنان اسیر واژگان و بار معنایی آنها هستیم و هنوز از سطح پاکسازی ایدئولوژیک واژگانی به سطح ورود به عملیاتی کردن آنها نرسیدهایم. به هر حال این مشکلی نیست که بتوان به همین سادگی و به دست من و امثال من گرهاش را گشود. برنامهریزی دراز مدت و تضمین اجرای بلند مدت نیاز دارد. (دو موردی که اساسا در کشور و فرهنگ ما به شدت بیگانه است.)
باری، اقتصاد در سطح کلان بیبرنامه است.
تمام بار ما روی دوش نفت است.
همان قدر که سرنوشت بنگاههای کوچک اقتصادی در سطح خرد به ارادۀ آقایان و آقازادگان در به هم ریختن تعادل سطح کلان بستگی دارد، قیمت نفت هم به سرنوشتی بهتر دچار نیست.
به واقع نوسانات قیمت نفت در بازارهای جهانی و به تبع آن فلزات گرانبها، ارز و واردات/صادرات به صورت کامل به امواج سهمگینی تبدیل میشوند که چند مدت یکبار مانند سیلی ویرانگر تمامی بخشهای اقتصادی ما را زیر ضربات خود میگیرند.
اما بدترین کار چیست؟
تمایز یک واژۀ مقدس است. حداقل در این مورد.
ما گاهی از یاد میبریم که اگر قرار است از ممر «دلالی» بخواهیم پیشرفت کنیم؛ اگر قرار است امروز بخریم و فردا که گران شد بفروشیم، همیشه یک خطر بالقوه ما را تهدید میکند: «دلال بزرگتر».
در واقع در تمامی بخشهای اقتصاد ناپایدار همواره با این مسئله روبرو هستیم: «دلال بزرگتر دلال کوچکتر را زیر پایش له میکند.»
نگاهی به تاریخ این مملکت انداختن در این مورد راهگشاست: «احمد شاه قاجار خود بزرگترین دلال نفتی بود.»
دلالی شغلی وابسته به اطلاعات دستاول است. اطلاعاتی که باید پیش از همه به شخص برسد.
اطلاعاتی که باعث شود در زمان ارزانی بخرد و در زمان گرانی بفروشد. این اطلاعات همیشه به «بزرگترین دلال» میرسند و اتفاقا زمانی که به صورت عمومی پخش شوند، دیگر ارزشی ندارند.
به سادهترین بیان : اگر «رانت» بزرگ اطلاعاتی و مالی ندارید، وارد حوزههایی که نیازمند مهارتهای «دلالی» هستند نشوید. رانت اطلاعاتی هم اما برای شما «تمایز» نخواهد بود. به هر حال در هر تحول ۴ ساله در این کشور، مجاری و مبادی رانت و اطلاعات رانتی قبلی بسته و مجاری و مبادی جدیدی گشوده میشوند.
زمانی که نوشتم و تأکید کردم که ما برای توسعه نیازمند زیرساختهای پایدار هستیم و ایران جامعۀ کلنگی است، منظور و مفهوم همین بود.
زمانی که نوشتم «مرگ توسعه در ایران رخ دادهاست» گوشۀ چشمی به وقایعی داشتم که هر چند وقت یکبار به صورت چرخهای در این کشور تکرار میشوند.
پایداری رانت اطلاعاتی و سیاسی و مالی شما نهایتا ۴ سال است و متأسفانهتر این که در دنیای کسبوکار نگاه کوتاه مدت بزرگترین آفت و کشندهترین مشکل است.
هر بنگاهی که بخواهد در کوتاهمدت سود کند، و برای بلندمدت خودش برنامهریزی نکند، از نوسانات بعدی که همانند سیلی همۀ ساختهها را ویران میکنند، رهایی نمییابد.
باز اگر به تاریخ این مملکت مراجعه کنید، بیشتر از قصۀ «یک شبه پولدار شدن» قصۀ «یکشبه به خاک سیاه نشستن» را میخوانید.
خب با این وصف چگونه تمایز ایجاد کنم؟
گفتیم که نباید وارد حوزۀ «دلالی» شویم. اما یک تصویر بزرگتر هم باید ببینیم. ما هماکنون درگیر «بیماری هلندی» هستیم.
سادهتر بگویم: بخشهای کشاورزی و صنعت در ایران تحت تأثیر این بیماری اند. توان رقابتی و تمایز ندارند و صرفا با پول نفت زندهاند. اگر وارد این بخشها شوید، ممکن است اتفاق بدتری هم برایتان بیفتد.
ممکن است مواد اولیۀ مورد نیازتان به دلیل همان ناپایداری اقتصادی در سطح کلان با قیمت چندبرابر برایتان تمام شود، یا اصلا وارداتش ممنوع شود.
یا آقازادهای هوس کند محصول مشابه شما را وارد کند. و البته در همین زمان که شما اسیر وارد کردن مادۀ اولیۀ مورد نیازتان با دلار چند هزار تومانی هستید، ایشان با دلار دولتی به این کار مبادرت ورزند.
بنابراین «تولید» ولو خلاقانه نیز در این کشور «مزیت ضعیفی» است. مگر اینکه نه به مواد اولیۀ وارداتی وابسته باشد، نه آنقدر جذاب و سودآور باشد که رانتخواران را تحریک به ورود به آن حوزه کند. مثال بارزش کارخانۀ «کبریت توکلی» است که بیش از صد سال پیش تأسیس شدهاست و همچنان هم سرپاست.
هیچ نیازی به مادۀ اولیه وارداتی ندارد و اساسا جذابیتی هم ندارد. از معدود کسبوکارهایی است که دقیقا مطابق فرهنگ کسبوکاری جامعۀ ایرانی توانستهاست دوام بیاورد و از بین نرود.
تمایز در خدمات تخصصی است
تقریبا تا اینجا گفتیم که حوزههایی که تحت کنترل «دلالان» هستند، نیازمند «رانت اطلاعاتی» اند. باید قبل از دیگران بدانید در بازار قرار است چه رخ بدهد. و متأسفانه جریان این چنین اطلاعاتی هرگز دائمی و پایدار نیست. با ادبیات متمم این چنین روندی «پایدار» نیست.
بخشی که میتواند تا حد زیادی «پایداری» نشان دهد «تخصص متمایزکننده» است.
من از حوزههایی که خودم با آنها تا حدی درگیر هستم برایتان مینویسم.
یعنی اگر شما برنامهنویس هستید؛ باید آنقدر بر مفاهیم و روشها و برنامهها و باگها و دیباگها مسلط باشید که در جامعۀ برنامهنویسان همه معترف باشند که شما بهتر از آنها بلد هستید.
مثالش برنامهنویس شرکت ماست که در Stack overflow آنقدر رتبۀ خوبی دارد که گاها از شرکتهای بزرگ خارجی از وی در مورد مشکلات سیستم «سؤال» پرسیده شود. و البته چندین و چند بار از شرکتهای بزرگ دیجیتال «اصرار» برای جذبش باشد.
یعنی زمانی که همۀ عالم و آدم رؤیای «دیجیکالا» شدن را دارند، شما صرفا کافیاست بنشینید و مجنتو، ووکامرس، کاموا، پرستاشاپ، اپن کارت، و دیگر سیستمهای فروشگاهساز را توسعه بدهید. اما طوری توسعه بدهید که غیر از شما کس دیگری توانمندیاش را ندارد.
به فارسی سخت: «دنبال طلا نروید»؛ بلکه فقط «بیل و کلنگ تیزکن ماهری» باشید. قطعا همۀ افرادی که دنبال طلا میروند، باید جایی به شما مراجعه کنند.
یعنی اگر شما نویسنده هستید؛ باید نوشتههایتان علاوه بر کمیت خوب، آنچنان کیفیتی داشته باشند که به محض آغاز جمله مشخص باشد این نوشتۀ شماست.
مثالش دولتآبادی، داستایوسکی و آلاحمد است. به محض خواندن اولین جمله میتوانید متوجه شوید که این نوشته متعلق به چه کسی است.
یعنی اگر شما دیجیتال مارکتر هستید؛ باید متخصصترین فرد در حوزۀ ایمیل مارکتینگ، آنالیتیکس، ادوورز، شبکههای اجتماعی، و… باشید؛ به طوری که برندهای بزرگ دیجیتال کشور برای داشتن شما سر و دست بشکنند.
یعنی اگر شما استراتژیست محتوا هستید؛ باید چنان سرتان شلوغ شود که برای مشاورۀ استراتژی محتوا «شش ماه» دیگر وقت بدهید.
یعنی اگر شما تعمیرکار و مکانیک خودرو هستید، باید چنان خبره باشید که برای تست موتور سه ماه دیگر وقت بدهید.
مثالش در تبریز «تست موتور عرب» است که بیشتر مواقع، به جای کار با دستگاه دیاگ برای تست موتور، صرفا کافیاست چند ثانیهای به صدای موتور خودرویتان گوش کند تا دقیقترین تشخیص را بدهد.
یعنی اگر شما تعمیرکار لوازم گازسوز هستید، چنان دقیق و وقتشناس و کار درست باشید که بتوانید در طی دو سال از درآمد آن تمامی مشکلات مالیتان را برطرف کنید، پسانداز داشتهباشید، خودروی بهتری بخرید و با خیال راحت زندگی کنید.
مثالش پدر من است.
سال ۷۶ (من ۱۱ ساله بودم) پدر من ۸ هزار تومان حقوق میگرفت و ۱۶ هزار تومان قسط میداد. (کودک بودم ولی میتوانستم بفهمم که پدرم تا ساعت ۱۱ شب، علاوه بر شغل کارمندیاش تعمیرات انجام میدهد، برای درد مفاصلش تا صبح در خواب ناله میکند و تفریحات را برای خودش غیرمجاز کردهاست.)
آن زمان سرمایۀ پدر من یک جعبۀ ابزار و یک موتور براوو بود. تابستان و زمستان با همان موتور سر کارش میرفت. به تدریج در طی دو سال، نه تنها تمامی اقساطش را پرداخت کرد؛ بلکه یک خودروی رنو هم خرید. چندین برند بزرگ لوازم خانگی با اصرار «نمایندگی تعمیرات و خدمات پس از فروش» به پدرم دادند.
ما را برای اولین بار به مسافرت و ایرانگردی برد و در نهایت ده سال بعد، زمانی که ۲۱ ساله بودم، خانۀ قدیمیمان را تخریب و بازسازی کرد. (تمام مدت کارگر ساختمانی از دیوارچینی تا ایزوگام خودم بودم.)
صرفا سرمایهاش «وقتشناسی، دقت، علاقمندی به کار و تعهد به کار» بود.
انسانی که متخصص است، در حوزۀ خودش متخصص است و تخصصاش متمایز کننده است، نه تنها در این کشور که در همهجای جهان خواهان دارد.
مثالش عباس آشنای دور ماست که از بروجرد به تبریز آمد تا در دورۀ تأسیسات فنی و حرفهای شرکت کند.
عباس سال ۱۳۵۹ به آلمان مهاجرت کرد و اکنون مسئول تأسیسات چند بیمارستان در هامبورگ است. عباس صرفا متخصص تأسیسات نیست؛ بلکه سیستمهای تأسیساتی و نیازمندیهای سیستم را به خوبی میداند، شاگردان و دستیاران بیشماری در آلمان تربیت کردهاست و اکنون به عنوان سرپرست و مدیر کارش نظارت است.
برای نظارت هم در آلمان دائم در حال به روز رسانی تخصصش بودهاست و همیشه از یادگیری استقبال کردهاست.
عباس تأسیسات را به خوبی میفهمد.
سرمایۀ انسان متخصص همیشه «ذهن» اوست.
اگر ذهنتان بارور و قدرتمند باشد، در دنیایی که دلالی و دزدی و فساد با همدیگر «همبسته» هستند، شما مزیت بزرگی برای رقابت دارید. مزیتی که باعث میشود همیشه بدرخشید.
ارغوان
شاخۀ همخون جدا ماندۀ من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی است هوا
یا گرفتهاست هنوز؟
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد میگرید
چون دل من
که چنین خون آلود
هر دم از غصه فرو میریزد
برای افرادی که سرمایه آنچنانی برای سرمایه گذاری ندارند، سرمایه گذاری زمانی و یاد گرفتن یک تخصص بهترین راه حل ممکن است.
اما به نظرم نوع این تخصص هم بسیار مهم است. و اینکه این تخصص در رابطه با چه صنعتی قرار می گیرد.
برای مثال با تجربه ای که از کار در شرکت های راه سازی در اختیار دارم، تعمیرکار ماشین آلات مختلف بسیار شغل حساس و با ارزشی است.
به طوریکه سر مکانیکی که در تعمیرگاه این شرکت ها کار می کند از شرایط خوبی بهره مند است. اما مساله ای که در کل این شرکت ها وجود دارد این است که با کاهش بودجه عمرانی و رقابتی نبود بازار و از طرفی حضور شرکت های دولتی شرکت های بزرگ نیز با مشکل مواجه شدند. و این مساله تقریبا هر کسی را که به نوعی با این صنعت در ارتباط است با مشکل مواجه می کند بدون در نظر گرفتن اینکه چقدر در کارش متخصص است. از تعمیرکار ماشین آلات تا فروشنده لوازم یدکی و اجاره دهنده ماشین آلات و حتی اپراتور های ماشین آلات.
با این وجود این وضعیت باید اشاره کنیم تخصص هایی می توانند موفق باشند که تاثیر کمتری از اقتصاد کلان می گیرند. مثلا شغل تعمیر لوازم خانگی با وجود افزایش قیمت لوازم خانگی نو احتمالا بازار کار بهتری خواهد داشت. یا تخصص های مرتبط با سلامت به دلیل حساسیتی که دارند کاهش قدرت خرید مردم تاثیر کمتری بر این بخش ها دارد. یا مثال دیگر تخصص هایی هستند که با بخش خدمات در ارتباط هستند. بخشی از اینها هم تا زمانی می توانند بازار کار خوبی داشته باشند.
البته تمام این ها در شرایطی است که هدف مان فعالیت در بازار کار ایران باشد.
امین جان
کامنت تو نوشتۀ مرا کامل کرد.
متشکرم.
درود و خدا قوت
یاور جان، تمایز رو به خوبی شرح دادی واقعا استفاده کردیم.
این نوشته خیلی خوب بود.
به دل من نشست.
سلام یاور لطفا ارتباط تیترها رو باهم توضیح بده، واضح نیست که چجوری بهم مربوطند.
خصوصا مربوط کردن بحث تمایز در تخصص است با قبلش.
ببین جدای شعور مدیرا که خودت تو لینکدین گفنی،کلا ایران اونقدر رقابتی نیست که شرکتی نیاز داشته باشه واسه کسی سر و دست بشکنه.
بعدش واقعا متخصص ترین شدن قابل توصیه نیست؛ چون به هر حال یک نفر و فقط یک نفر میتونه.
واقعیت یک دوستی بود بهم میگفت تا همین قدر پول درنیاوردی یا لااقل مستقل نشدی، از تخصص و تمایز و اینا حرف نزن و میگفت شعبانعلی همون موقع که این حرفا رو میزد، اوضاع مالیش خیلی خوب بود.
پویا جان
ارتباط تیترها با هم دیگه خیلی واضحه. من دارم در مورد تجربیات شخصی خودم و پدرم در اقتصادی که گرفتار وضعیت بدیه مینویسم.
به نظرم واضحه و اگر خواننده کمی دقت کنه متوجه میشه دارم چی میگم.
چیزی که توی لینکدین مینویسم مختص مخاطب وبلاگ نخوان لینکدینه. مدیر خوب هم پیدا میشه، ولی مخاطب لینکدین بیشتر دوست داره «غر» بشنوه تا واقعیت.
این که متخصصترین شدن قابل توصیه نیست اتفاقا نادرسته. چرا قابل توصیه نیست؟ وقتی الان دولوپر شرکت ما داره به صورت ریموت از مالزی و آلمان سفارش کار میگیره و اتفاقا فقط به خاطر امتیازات Stack overflow شه. چرا متخصص ترین شدن قابل توصیه نیست؟ وقتی بعد دو سال کار در حوزۀ استراتژی محتوا دارم از برندهای بزرگ در شرکتهای دیجیتال پیشنهاد همکاری دریافت میکنم و البته خیلی وقتها با ترس و لرز بهم میگن البته شما Over qualify هستی. حالا نمیگم که یعنی من بهترینم، ولی به نظرم دیدگاهت اشتباهه.
اینکه کسی حتما باید به قله برسه و بعدش از تمایز حرف بزنه، به نظرم نادرسته. وقتی کسی توی مسیرشه هم باید برای دیگرانی که چند قدم عقبترند مفید باشه. ضمن اینکه خوانندگان و مخاطبان وبلاگ من چنین چیزی رو از من میخوان.
به نظرم یه ذره گنگ حرف میزنی.
با مهر
یاور