آیا مرگ توسعه در ایران رخ داده‌است؟

مرگ توسعه در ایران

مرگ توسعه در ایران، امروز رخ نداده‌است 

از حدود ۱۷۰ سال پیش که نخستین برنامه‌های توسعه در ایران شکل اجرایی به خودش گرفت، تأسیس دارالفنون و توجه ویژه به کشاورزی، دانش آموختگی و اعزام جوانان به خارج از کشور جهت فراگیری علوم و فنون نظامی ابتدایی‌ترین اقدامات دولت وقت بوده‌است.

قریب ۵۰ سال پس از آن حضور و ظهور اندیشه‌های تحول‌خواهانه و حرکت به سوی حکومت مظفری با دو واقعۀ بسیار مهم همراه شد. دو واقعه که تقریبا تمام مسیر تاریخ توسعۀ این کشور را دگرگون کردند.

نخستین واقعه انقلاب مشروطه و صدور فرمان مشروطیت از سوی شاه قاجار به سال ۱۲۸۵ بود. این واقعه باعث شد دورنمای جدیدی، فراتر از رابطۀ شاه و رعیت، برای نخستین بار و پس از چند هزار سال استبداد ایلی و قبیله‌ای (که در دوران استیلای مغول به اوج خودش رسیده‌بود) تعریف شود.

دومین واقعه اکتشاف نفت و فوران نخستین چاه در مسجد سلیمان به سال ۱۲۸۷ بود. نفت سرعت بسیار زیادی به مسیر توسعۀ ایران بخشید و در ضمن آن را به طور کلی منحرف ساخت. ضمن این‌که نفت توجه جهانیان و قدرت‌های بزرگ دنیا را به منطقۀ خاورمیانه جلب کرد. پیش از آن تمامی تمرکز قدرت‌های استعماری روز بر هندوستان، آمریکای جنوبی و آفریقا بود.

مناطقی که ادویه و طلا و سنگ‌های گران‌قیمت را تأمین می‌کردند.

بوی نفت خاورمیانه جهانیان را متوجه ارزش استراتژیک این منطقه کرد و البته در مقیاس جهانی تقریبا سهم عمدۀ تحولات قرن نوزدهم و بیستم از مسیر نفت و خاورمیانه گذشته‌است.

دردناک‌ترین بخش وقایع تاریخ استعمار در استیلای ابرقدرت‌های روزگار بر منطقۀ خاورمیانه نیست؛ در آماده نبودن و کرختی و انحطاط تاریخی گریبان‌گیر آن روزهای خاورمیانه است که نفت صرفا روند تکامل تاریخش را چند صد سال به عقب هل داده‌است.

پیش از نفت در خاورمیانه عمدۀ توجه به وقایع سیاسی آن روزگار، ترسی بود که از حاکمیت امپراطوری عثمانی و پررنگ‌تر از آن جنگ عقیده‌ای بود که حداقل تا دوران جنگ‌های صلیبی عقب می‌رفت.

دولت‌های استعماری اروپایی آن زمان به این منطقه و به خصوص ایران به چشم پادزهری برای پیش‌گیری از تجاوز عثمانی به اروپا می‌نگریستند. چنان‌چه در دوران صفوی ایران به عنوان یک ابرقدرت جهانی، عامل مهمی در برقراری نظم خاورمیانه و کنترل عثمانی بوده‌است.

در درون حاکمیت ایران، نفت پاسخی مهم به یک پرسش اساسی حکومتی بوده‌است: خالی بودن خزانه.

بزرگ‌ترین و عمیق‌ترین مشکل تمام دوران‌های حاکمیتی ایران و مولد نبودن اقتصاد که خود ماحصل شرایط نامناسب سرزمینی برای کشاورزی بوده‌است، تنها ممر درآمدی دولت‌های ایرانی را در «اخذ مالیات» قرار می‌داد. مالیاتی که در بیشتر مواقع حتی کفاف مخارج روزمرۀ حاکمیت را هم نمی‌داد. با این پیشینه، نفت به داد حاکمیت رسید.

به واقع نفت نوعی رشوۀ ملی به حاکمان ایران است که توسط مردم ایران پرداخت شده‌است. با این مفهوم که درآمد و عواید این ثروت سرشار و بادآورده دربست تقدیم حاکمان می‌شود تا بحث مشارکت مدنی در تأمین هزینه‌ها و کشاورزی و صنعت مولد و در یک کلام حرکت به سوی جامعه‌ای که می‌تواند ثروت تولید کند از الفبای توسعۀ ایرانیان حذف شود.

اساسا شاید بدیهی به نظر برسد که فرهنگ اجتماعی ایرانی، هزاران سال در تقبیح ثروت پیش رفته‌است و فولکلور «چرک کف دست» را بی‌ارزش و دَنی خوانده است. کما این‌که در تمام دوره‌های سیاسی حاکم بر ایران، «بی‌ثباتی» اصلی مهم در مملکت‌داری بوده‌است و دوشادوش اقتدارگرایی، امکان فعالیت مستمر اقتصادی را از ایرانیان گرفته‌است.

هر ثروتی که در هر دوره‌ای تولید می‌شده است، در زما‌ن‌های بعدی به سرعت توسط قلدری دیگر غارت می‌شده است تا خزانۀ ظالم جدید از اموال دوران‌های پیشین انباشته شود. طبیعی است که در جغرافیای قلدرپرور و بی‌ثبات تولید ثروت نکوهیده شود و حفظ جان و زندگی دریوزگی بر داشتن و شانس کشته‌شدن رجحان یابد.

حضور نفت در چنین سیستمی که از یک سو تاریخ زرنگارش مملو از غارت و تعدی و تجاوز حاکمان به هم‌وطنانشان بوده‌است و از سوی دیگر درون سیستم اقتدارگرا و حکومت ایلی، نهادهای موازی قدرت متشکل از افراد خاندان تشکیل می‌داده است، باعث شد فساد اداری، دیوانسالاری و سوء استفادۀ نزدیکان حاکم از قدرت و در یک کلام «رانت سیاسی» اطرافیان حاکم شکل و صورت جدیدی به خود بگیرد: «رانت اقتصادی».

نفت عاملی شد برای ارتزاق انگل‌وار اطرافیان حاکمان بر ایران. عاملی شد برای پرورش خان و خان‌زاده و آقا و آقازاده.

عاملی شد تا همان الیگارشی ۱ درصد قدرتمند که در تمام طول تاریخ ایران «فراقانون» و «سایۀ خدا» بودند این‌بار بر شریان اصلی دیگری به نام اقتصاد متمرکز شوند.

عاملی شد تا بعدها در پرتو بوروکراسی اداری بتوان عمیق‌ترین زخم‌ها را به «اقتصاد» وارد کرد، بزرگ‌ترین ضررها را به منابع سرزمینی تحمیل کرد و به نام اصلاحات دردآورترین شیوه‌های فساد را ترویج نمود.

اگر از منظر تاریخ آلترناتیو بنگریم، ممکن بود نبودن نفت باعث شود در دوران مشروطه و پس از آن توجه ما به سمت اقتصاد مولد کشاورزی و صنعتی شدن برود.

درست است که نفت باعث سرعت‌بخشی به صنعتی شدن ایران شد، اما از سوی دیگر ساختار پر خلل و فرج و فاسد سیاسی ایران باعث شد صنعتی‌شدن نتواند از حد «واردات» و «ظاهرسازی» فراتر برود.

به واقع باید کشف نفت در ایران را سرآغاز «مرگ توسعه» خواند.

سرآغاز روزگاری که فساد اداری در ایران تا عمق جان تاریخش ریشه دواند. سرآغاز روزی که فلسفۀ «الحق لمن غلب» در این کشور با اقتصاد گره خورد. سرآغاز روزی که غارت از مردم هم‌وطن به غارت سرزمین بدل شد.

سرآغاز روزی که طفل نوپای توسعه برای همیشه در گور خودش مدفون شد. هر آن‌چه پس از آن صورت داده‌ایم، صرفا تزریق سرم بر بدن مرده‌ای است که خوب می‌دانیم برای حفظ و نگهداری‌اش دیگر خیلی دیر شده‌است.

 


کورسویی ز چراغی رنجور

قصه‌پرداز شب ظلمانیست

نفسم می‌گیرد

که هوا هم اینجا زندانی است.

یک دیدگاه

  1. من همیشه به ۱۰۰ یا ۱۱۰ سال فکر می کردم. نگو شده ۱۷۰ سال! مادام العمر در حال توسعه ایم! خوب دیگه تو این گور مرده ای نیست که براش گریه کنیم. بعدی هم داره آیا؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *