Pain

رنج یگانه راه سعادت انسان، جهان پیشامعاصر  

در ادبیات و فرهنگ ما «رنج» واژهای بسیار پسندیده است. از نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود تا از رنج کشیدن آدمی حر گردد / قطره چو کشد حبس صدف در گردد، مضامین بسیاری در فرهنگ ما نمایان شده‌اند.

به نظر می‌رسد رنج در گذشته انسان، به خصوص قبل از ظهور و گسترش و شتاب گرفتن «توسعه» یک مفهوم عمیقا مقدس بوده‌است. نقل قول‌هایی نظیر ملکوت آسمان‌ها از آن رنج‌کشیدگان است و حکومت زمین از آن مستضعفان است، از جمله مهم‌ترین مبانی فرهنگ‌های بشری بوده‌اند.

در جهان پیش از توسعه، قاعدتا زندگی سخت و دردناک بوده‌است. کار سخت و دستاورد کم، جنگ‌ها و بیماری‌ها و خطرات بی‌شماری که زندگی انسانی را تهدید می‌کرده‌اند، هر چند میزان رشد جمعیت انسانی را با دشواری روبرو می‌کرد و گاه عمر انسان تا ۵۰ سال به زحمت می‌رسید؛ اما در واقع مهم‌ترین و بهترین مدل پاسخ به قانون جاویدان طبیعت «Via Negativa» (سیستم‌ها با حذف کردن یاد می‌گیرند) بود.

انسان‌های آن دوره به طور کامل Anti-fragile (پادشکننده) بوده‌اند. در برابر حوادث مختلف چنان آبدیده و قوی می‌شده‌اند که «بقاء» مهم‌ترین دستاوردشان باشد.

آن روزها «شادی» مفهومی دور از دسترس و ماورایی بود. زمین برای رنج کشیدن بود و شادی «پاداش» ابدی آن که پس از مرگ و کوچیدن از این جهان نصیب انسان می‌شد.

قرن حاضر و در جستجوی خوشبختی

انسان مدرن به ناگاه تغییرات بسیار وسیعی در زندگی‌اش داده‌است. دیگر هیچ بیماری مهلک و کشنده‌ای نیست که بتواند او را به یک باره از روی زمین محو کند. سازمان‌ها و نهادهای بین‌المللی و مردان و زنان کراوات بسته بسیاری در جهان در هر لحظه در حال تصویب اسناد و قوانینی هستند که جنگ‌های طولانی و کشتارهای وسیع انسانی را متوقف کنند یا کاهش دهند.

این که چقدر در این کار موفق بوده‌اند، مهم نیست. مهم این است که جنگ افروزی و تجاوز به کشورهای همسایه یا جهان، به سادگی جهان در قرون وسطا نیست و باید از سدهای بسیاری برای این کار رد شد.

گردش وسیع اطلاعات و خبردار شدنمان از هر گوشه جهان در هر لحظه که اراده کنیم و هر جایی که بخواهیم، از جمله مهم‌ترین دستاوردهای زندگی برای ماست.

اساسا دیگر لازم نیست برای شاد بودن رنج ببریم. مواد روان‌گردان صنعتی و ترکیبات شیمیایی شادی بخشی که جایگزین سروتونین و اندورفین در ذهنمان شوند به سادگی در دسترس ماست.

تغییر جغرافیایی محل زندگی، مکانیزمهای بسیار زیاد پاداش دهی در زندگی روزمره و «فرهنگ لذت بردن» به طور وسیعی جایگزین جهان پیشامعاصر شده‌است.

اگر حوصله‌مان سر می‌رود، به سادگی با یک خط اینترنت می‌توانیم ساعت‌ها پای تماشا میخکوب شویم.

اگر دلمان رابطه می‌خواهد، لازم نیست سال‌ها و ما‌ه‌ها برای پرورش عزت نفس، برقراری مؤثر رابطه و امثالهم تلاش کنیم. به سادگی و با چند کلیک از فیلم و سریال تا اپ‌های دوست یابی و رابطه در دسترس ما هستند.

جهان اینترنت جهان «در جستجوی شادی» است. جهانی که اصل آن کاستن رنج انسانی بوده و هست.

اما رنج کشیدن هم چنان ارزش مند است.

چرا؟

در جستجوی رنج، نسخه خوشبختی من

از این جا به بعد، هر چیزی که می‌نویسم، نسخه‌ای برای زندگی هیچ کسی نیست. من صرفا این‌ها را به عنوان تجربه می‌نویسم و تجربه به حکم تجربه بودنش، نه قابلیت تکرار برای شما دارد و نه قابلیت راهنمایی شما.

تجربه مسیری است که من با توجه به مشاهدات، آموخته‌ها، افکار و احساسات و در نهایت سوگیری‌های ذهنی‌ام پیموده‌ام. نه درست‌ترین مسیر است و نه بهترین مسیر. صرفا مسیر من است.

در چستجوی رنج
در جستجوی رنج

در تمام زندگی و مسیر زندگی من «رنج» همواره وجود داشته‌است. از آن ثانیه‌ای که کتاب «یادداشت‌های زیرزمینی» را در ۱۵ سالگی خواندم تا امروز که ۱۹ سال از آن تاریخ می‌گذرد، رنج را بخشی مهم از زندگی دانسته و در مورد آن نوشته و خوانده و داستان‌پردازی کرده‌ام.

آخرین داستانم «ناقوس مرگ» هم بر مبنای رنج نوشته شده‌است. انسانی که از انتخاب سرنوشت جهان رنج می‌برد.

شاید تا اینجا بخش‌هایی از این تجربه «ناخودآگاه» و «نافهمیده» بوده‌است. اما در بیشتر موارد من عمدا رنج را به خود روا داشته‌ام.

معمولا این که کسی را بیابید که با لذت وافر از ۴ صبح بیدار و مشغول کار و مطالعه و نوشتن و مدیتیشن شود، بسیار بعید است.

هر چند مطالعه زندگی افراد بزرگ تاریخ بشر، نظیر کانت و نیچه نشان می‌دهد این افراد روتین‌های بسیار سختی را برای مدت زمان طولانی حفظ کرده‌اند.

برای مثال امانوئل کانت هر روز، ساعت ۵ صبح بیدار می‌شد و تا ساعت ۸ صبح بی‌وقفه می‌نوشت. در طول چهل سالی که این روتین را حفظ کرد، کانت موفق به مطرح کردن مهم‌ترین پرسش‌های بشری شد: «Categorical Imperative» (امر مطلق، یکی از پایه‌های اصلی فلسفه اخلاق کانت)

این که در زندگی باید برای تصمیم‌گیری بیشتر از دلیل و منطق به اخلاقیات هم رجوع کرد، مبنای نگارش بسیاری از قوانین بشری و بسیاری از بحث‌های امروز ما هم هست.

این روتین چهل ساله قاعدتا بسیار سخت و سنگین است و تحمل و هموار کردن رنج بر خود، مهم‌ترین دلیلی است که فردی بخواهد از خواب شیرین بامدادی‌اش بزند و یک ضرب سه ساعت تمام افکارش را روی کاغذ بیاورد.

برای من این رنج در خدمت سربازی بسیار مهم شده‌بود. روتین سخت و منظمی به تبع زندگی نظامی داشتم.

از ۵ صبح بیدار و ضمن گوش کردن به یک پادکست زبان انگلیسی، خرید نان و تهیه صبحانه و بعدها رفتن به محل خدمت.

مرده‌ترین تایم‌های من به مهم‌ترین کارهایی می‌گذشت که اگر چه کوچک بودند، اما تأثیرگذاری بسیار بالایی داشتند: اتوکردن لباس و واکس زدن پوتین، بلافاصله بعد از رسیدنم به خانه در ساعت ۱۷ بعد از ظهر.

به این ترتیب فردا صبح که با انرژی فراوان از خواب بر می‌خواستم، هیچ زمانی برای این اعمال سخت و ملزم به دقت تلف نمی‌کردم. مطالعه و نوشتن شبانه آن روزها هم کمک کردند تا بتوانم به سادگی بورسیه تحصیلی سال‌های بعد را بگیرم. هر چند ضعف فکری و فلسفی آن روزها، که هم اکنون می‌توانم به خوبی درکش کنم، باعث شد چنان در زندگی در لندن غرق شوم که نظم و دیسیپلین را به کلی برای سه سال آینده فراموش کنم.

بعدها دوباره توانستم به نظم بازگردم و این جایی بود که نوشتن را راه نجات بشری یافتم.

این جایی بود که طلیعه نگارش ناقوس مرگ، اقتصاد تأثیر و کار در حوزه استراتژی محتوا در من به وجود آمد. هم اکنون هم روش زندگی من به طور کامل در جستجوی رنج و با کله به استقبال رنج رفتن است.

یعنی هر روز ساعت ۴:۳۰ از خواب بیدار شدن، یک ساعت مطالعه در سکوت و خلوت بامدادی، دم کردن قهوه و نوشیدن آن، ورزش و نرمش و تمرین تنفس قدرتی ویم‌هاف و بعدها دوش آب سرد و نوشتن روزانه، مطالعه مقالات مهم کاری و تلاش برای حفظ یک روتین دائمی: «با تمام وجود، حضور داشتن»

یعنی اگر الان در حال نویسندگی‌ام، پس در حال نویسندگی‌ام و هیچ کار دیگری انجام نمی‌دهم. اگر در حال کار کردن هستم، یعنی با تمام وجودم فقط یک کار را انجام می‌دهم.

این رنج دائمی و این تحمل دیسپلین را تا آخر عمرم ادامه می‌دهم.

اما این بار آگاهانه‌تر از نخستین باری که رنج را شناخته‌ام، این بار منتظر آمدن رنج نیستم. این بار «من» به سویش می‌روم: رنج آموختن یک رقص جدید، رنج آموختن یک زبان جدید، رنج خواندن کتاب‌های نامرتبط، رنج آشنایی‌های جدید، رنج جلسات تراپی و بازگشت به گذشته‌های بسیار تلخم، رنج نوشتن دائمی، رنج حفظ این دیسیپلین و رنجی که به صورت فرامین ۱۰ گانه روی دیوار اتاقم نقش بسته است:

  1. عادت کم حرف زدن و سنجیده سخن گفتن را تمرین کن.
  2. غذایت را به حد کافی از مواد ناسالم بزدا و کمتر مواد مضر مصرف کن.
  3. زمانی که حرفی نداری، یا زمانی که حرفی داری هم سعی کن «سکوت» را تمرین کنی. سکوت مهم‌ترین فضیلت تو و بهترین دوستت خواهد بود.
  4. ورزش و نرمش باید روزانه باشد.
  5. بنویس. جز نوشتن روزانه هیچ راه نجاتی نداری.
  6. حضور داشتن را تمرین کن. با تمام وجودت حاضر باش.
  7. روز بدون خواندن، روز «مرگ» است.
  8. بی‌اعتنایی نسبت به سخنان دیگران، از کامنت در جهان دیجیتال تا سخن در جهان فیزیکی، فضیلت است. مطمئن باش «جهان» آن قدرها هم که تو فکر می‌کنی به وجودت «اهمیت» نمی‌دهد که بخواهی از خودت همیشه دفاع کنی.
  9. عاشق سرنوشتت باش. (Amor Fati)
  10. به خاطر بسپار که امروز آخرین فرصت زندگی است. (Memento Mori)

چقدر موفق بوده‌ام؟ نمی‌دانم. تنها می‌دانم که من آرامشم را در «رنج کشیدن» یافته‌ام.

ارغوان

بامدادان که کبوترها

بر لب پنجره باز سحر غلغله می‌آغازند

جان گلرنگ مرا

بر سر دست بگیر

به تماشاگه پرواز ببر

آه بشتاب که هم‌پروازان

نگران غم هم پروازند

نوشته‌های سری رنج

۶ دیدگاه

  1. درود یاور جان
    من هم معتقدم اگر رشدی در زندگی داشته ام برآیند رنج ها و دردهایی بوده که کشیدم

  2. راه منم پر از رنجه و البته خودم با سر میرم به طرفش… البته با تمام چالش ها، نوسانات و اتفاقات ناخواسته.. اما هیچوقت از رنج فرار نکردم در بدترین شرایط..
    ممنونم یاور جان متن فوق العاده اموزنده ای بود.

  3. یاور همیشه عزیز. سلام

    متن دلچسبی بود

    یاد زمانی افتادم که [فقط به این دلیل که ساده‌ترین راه رو انتخاب نمی‌کردم] از نگاه دوستانم مبتلا به مرض «خودآزاری» بودم 🙂
    مدام در ذهنشون علامت سوال بود که چرا مسیرت متفاوت از آدمیزاده؟! احتمالاً از جنس همون سوالی که همشهری خودت از زبان نی خطاب به آتش مثال زده:
    «… کاین آشوب چیست…»

    قویاً اعتقاد دارم ارتباط یا صحبت با کسی که به معنای واقعی «رنج» رو با تمام وجودش لمس کرده باشه، کیفیت متفاوتی داره. اگر چیزی در زندگی و ارتباطاتم با دیگران آموختم از کسانی بود که به نوعی با «رنج» مانوس و همنشین بودند.

    مراقب خودت باش
    سعید

  4. این خیلی خوبه که تونستی فلسفه ی خودت رو برای زندگی انتخاب کنی. به نظرم یه حد خوب از خودشناسیه که همه باید به آن برسیم و همونطور که گفتی هر کسی باید راه خودش رو بره و نسخه خودش رو بپیچه. راه تو به درد من نمیخوره و راه من هم به درد تو نمیخوره. ترسناک بودن زندگی هم به این دلیله:
    پیمودن یک راه دشوار در تنهایی کامل.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *