توسعۀ پایدار چه ارتباطی با اخلاق دارد؟ چه زیرساختهای اخلاقی برای توسعهیافتگی مورد نیاز است؟
کارکردهای اخلاقی چگونه به توسعهیافتگی میرسند؟
پیشنوشت:این نوشته ماحصل یک بحث دونفره بین من و پویا شیخحسنی در باب توسعه است. البته نوشتن این متن بیشتر از سه ماه به طول انجامیدهاست و دائم در حال سبک-سنگین کردندشان بودهام.
آنچه در ادامه میخوانید بر خلاف بیشتر نوشتههای این وبلاگ که در آنها همواره بر مستدل بودن و مستند بودن بحثهای توسعه تأکید دارم، غیررسمی، تا حدی دوستانه و غیرمستند است. بدیهی است هر آنچه در این نوشته مینویسم، همانند سایر نوشتههایم «نظر شخصی» من است و همواره مملو از اشتباه و خطاست.
اما احساس میکنم این نوشته بیشتر از نوشتههای دیگرم خواهد توانست به شما در درک مفهوم توسعه، چرایی و چگونگی آن کمک کند. هم احساس میکنم وجود نوشتهای برای تلطیف فضای سنگین بحث توسعۀ اقتصادی برای شما ضرورت و برای من «استراحت ذهنی» خواهد بود.
مفهوم توسعه در یک توئیت ۱۴۰ کاراکتری
اگر بخواهیم به قول پویا مفهوم توسعه را در ۱۴۰ کاراکتر یا کمتر بیان کنیم، به نظرم نوشتن چنین چیزی منطقی باشد:
«توسعهیافتگی یعنی زندگی عادی داشتن.»
تعجب کردید؟
نه تعجب نکنید. توسعهیافتگی چیزی بیشتر از توانایی زندگی عادی برای ساکنان یک کشور نیست. زندگی عادی یعنی اکثر افراد یک جامعه بتوانند تقریبا «بدون دغدغه» روزگار بگذرانند.
یعنی جامعه به حدی رسیدهباشد که فردی تا ۲۰ سالگی «حتما» بتواند از «تحصیل رایگان» بهرهمند باشد، تا این سن مهارتهای مورد نیاز زندگی را بیاموزد؛ در ۲۰ سالگی وارد بازار کار شود، تا ۲۵ سالگی بتواند شرایط تشکیل خانواده را فراهم کند، از خدمات دولتی نظیر بیمه و بازنشستگی برخوردار باشد و نهایتا بتواند در کمال آرامش «پیر» شود.
توسعهیافتگی یعنی جامعهای در عین حال که ظرفیت «زندگی آرام» را برای اکثریت دارد، برای اقلیت تحولخواه ناآرام هم پتانسیل و فضا داشتهباشد. برای اقلیتی که میخواهند دنیا را تغییر دهند، کاری جدید خلق کنند یا چیزی به جهان بیفزایند، تسهیلات و شرایطی فراهم کند که بتوانند به سادگی در پیشبرد جامعۀ انسانی «سهیم» شوند.
در واقع جامعۀ توسعهیافته انسانها را در فرآیند انسانی توسعۀ بشری سهیم میکند. به آنها انگیزه و توان و امکانات میبخشد و اجازۀ رشدشان را فراهم میکند.
توسعه نرمافزار است. توسعه روغنی است که قرار است میان چرخدندههای خشن زندگیمان برود و حرکتشان را روان کند.
تفاوت ظریف کشور توسعهیافته و توسعهنیافته در میزان پیشرفت و امکاناتش نیست.دقیقا در یک نکته است: ظرافتهای ارتباط انسانی بیشتر دیده میشوند. ارتباط انسانیاز نوع بدویاش (بده – بستانی) به نوع پیشرفتهتری ارتقاء مییابد. نوع پیشرفتهتریاز ارتباط انسانی یعنی «لذت بردن از همفکری، از همکاری».

برای چه مینویسم؟ چگونه میخواهم دیده شوم؟ اصلا چرا از توسعه مینویسم؟
سؤال اینجاست که چرا از توسعه ننویسیم؟ به هر صورت مسئله مهم انسان در تمام تاریخش «سعادت» است. انسان تمام توانش را میگذارد تا بتواند به «سعادت» دست پیدا کند. به نظرم امروز مفهوم بزرگ سعادت را میتوان به «توسعه» ترجمه کرد.
مزیت اصلی من در بحث توسعه شاید در فهم «سیستمهای پیچیده» و توضیح یک نکته خلاصه شود. یعنی من آمدهام که به تفکر پس از خودم یک نکته بیاموزم. فقط یک نکته را اگر بتوانم به نسلهای بعدی بیاموزم به نظرم مسئولیت من در توسعه انجام شده است. آن یک نکته این است:
«عمدتا کُشندهترین مشکل در هر سیستمی این است که «راهکار» مشکل را پیش میبرد.»
برای من مهم است که تمامی مسائل توسعۀ ایرانی را با این عینک بنگریم. برای من مهم است که توسعه را به صورت «نیاز» ترجمه کنیم نه به پرستیژ و مُدی که به ترند جهانی و داستان «امواج توسعۀ کندراتیف» وابسته باشد.
برای من مهم است که این مسئله «مطالبۀ عمومی» شود. برای من مهم است که تفکر ایرانی از «پاسخمحوری» به سمت «پرسشمحوری» متمایل شود. من برای این هدف مینویسم.
تمام نوشتههای من در این راستاست و البته خواهد بود.
آیا باید از خودمان شروع کنیم؟
خیر. شمایی که در حال خواندن این وبلاگ هستید، هرگز نمیتوانید از خودتان شروع کنید. دلیل هم دارد.
اخلاق توسعهگرا به شدت بستگی به «تربیت» دارد. تربیتی که در کودکی و نونهالی باید رخ میداد. اگر تا ۲۰ سالگی اخلاق توسعهگرایی در شما رشد نکردهباشد، پس از آن دیگر شما به ندرت قادر خواهید بود مفاهیمی مانند جمعگرایی، زندگی در سیستم، زندگی با هدف توسعه و… را تجربه کنید. چون همنسلان شما هم چنین چیزی نمیدانند. چون توسعهیافتگی رفتار کلان است. چون توسعهیافتگی در تربیت نسل نمود مییابد.
تربیت نسل از ۰ تا ۶ سالگی و از ۶ تا ۱۲ سالگی است که نسل توسعهخواه پرورش میدهد. البته که تربیت چنین نسلی دست شما هم نیست. دست نهادی است که شما هیچ کنترلی روی آن ندارید.
ما چه کنیم؟ ناامید باشیم؟
نه ناامید نباشید. شما پس از ۲۰ سالگی اگر روی «توسعۀ فردی» تمرکز کنید شاید بتوانید به «لزوم» و «نیاز» توسعهیافتگی دست پیدا کنید. آنوقت ممکن است شما از دولتهایی که بر شما حکومت میکنند، به جای مطالبات «کوتاهمدت معیشتی» به سمت مطالبات «بلندمدت توسعهای» گرایش پیدا کنید.
در تربیت فرزندانم چه کنم؟
من نمیدانم. من فرزندی نداشتهام که برای تربیت فرزند شما هم نسخه بپیچم. من دارم نسخۀ نادرست را نشان میدهم. نسخهای که هزاران سال است برای ما کار نکردهاست را نقد میکنم. آیا آلترناتیو تربیت انسانی میتواند به جامعهای توسعهیافته منجر شود؟ باز هم نمیدانم. بارها تأکید کردم که این سیستم «پیچیده» است و متأسفانه به هیچ عنوان قابل پیشبینی نیست.
اما من چند مسئله را به خوبی میفهمم.
ما در اوج ذلت تاریخی، در تاریکترین دوران استبدادی تاریخ ایران «مشروطه» داشتیم. درونجوش یا غیردرونجوشش را کاری ندارم. به هر صورت بارقههایی از امید را در تاریخ «توسعه» ایران به جای گذاشتهاست. بارقههایی که تا همین امروز هم در تفکر ایرانی نمود دارند.
بارقههایی که در تاریخ ایران توسعه را تعریف کردهاند. درست یا غلط این تفکر از آن دوران میآید.
مسئلهدوم که به خوبی میفهمم در این است که تا چند سال گذشته و بدون یادگرفتن مهارتهای ارتباطی پایه همیشه برای یک بحث دوجانبه هم مشکل داشتهام.
زمانی که پایهای ترین مهارتها را آموختم متوجه شدم که چه انرژی عظیمی به صورت بدفهمی، سوءتفاهم و نافهمیهای بینمان هدر میرود.
تازه یاد گرفتم که در یک سازمان و یک گروه کاری، چه قدر از بهرهوری و میزان کار مفیدی که میشد انجامش داد، منابعش هم موجود بود و مدیریت خوبی هم بالای سرش بود، فقط به خاطر یک ضعف مهارت ارتباطی به باد میرود.
این را من در ۲۶ سالگی آموختم. با خودم فکر کردم این حجم بالای زمان اتلافشده در این ۲۶ سال، اگر با آموزش صحیح از کودکی همراه میشد، چه نتایج بهتر و شگفتانگیزتری میتوانست برای من و جامعۀ من به بار بیاورد که نیاوردهاست.
این را به عینه در لندن و اوترخت و گیسن و ردینگ در رفتار انسانها با هم مشاهده کردم. در عصبانیترین ساعتها، پرتنشترین معاملات و پرفشارترین جلسات. متوجه شدم که راز بهرهوری بالای آنها در مدیریت و منابعشان نیست. صاف و ساده «بلدند» بدون تخریب و احساسیشدن و صرف انرژی بسیار زیاد برای بحثهای فرسایشی به سوی «هدف مشترک» متمرکز شوند و پیش بروند.
خیلی طول کشید تا بفهمم به قول هراری قدرت انسان و اصلا تعریف انسان در «کار دستهجمعی» است.
بعدها که مدارس و دبیرستانها و کودکستانهایشان را از نزدیک مطالعه کردم و دیدم، متوجه شدم که درصد بسیار عظیمی از این مهارتها را در جایی میآموزند که ما هرگز برایش هیچ فکری نکردهایم. ما در واقع پوستۀ ظاهری پیشرفتهشان را دیدیم و کپی کردهایم.
ما روی «تربیت انسان» وقت نگذاشتهایم.
تمام تلاش من برای نوشتن و فعالیت در حوزۀ توسعه روی همین مسئله است: تربیت انسانی هستۀ مغفول توسعۀ پایدار.
تربیت انسانی است که جامعه را به سوی توسعه هل میدهد. وگرنه انسان عصر حجر هم بلد بود با سنگ و چوب خانه بسازد، چرخ اختراع کند و البته در جنگهایش با همانها بر سر همنوعش بکوبد.
من میفهمم که مابیش از حد اسیر تعجیل به سوی تکنولوژی شدهایم. ظاهرا هم چارهای نداریم. سرعتحرکت تفکر و فلسفه و بینش انسانی بسیار کندتر از سرعتی است که بلد است معادلاتپیچیدۀ ریاضی حل کند. دریغا که روانکنندۀ پیچیدهترین چرخها را ساختن دردآور،زجرآور و تا حد زیادی زمانبر است.
اخلاقمداری در توسعه چگونه است؟
به نظرم نمیتوان برای اخلاق حکم کلی پیچید. من هم از این قاعده مستثنی نیستم. به نظرم هم نمیآید که کسی بتواند رهیافت اخلاقی برای جامعهای تدوین کند و خودش دامنگیرش نشود. به عبارت دیگر همواره در تاریخ بشر هر رهیافت اخلاقی به نوعی به جایی ختم شدهاست که نباید میشده است. شاید اسیر زمان و مکان و Contextual بودن اخلاق است.
من میفهمم که انسان را نمیتوان با حرف و نصیحت و کلیگویی اخلاقمدار توسعه کرد. میفهمم که انسان اسیر و تابع سیستمی است که درونش زندگی میکند. خواه نام این سیستم «فرهنگ» باشد، خواه «تاریخ»، خواه «جبر جغرافیایی». به هر صورت آنچه قرار است و باید هم تغییر کند، همین سیستم است. هنوز اما در مورد ساختن سیستم اخلاقی و اینکه واقعا سیستم اخلاقی چیست هم پر از تردیدم، هم راهکاری برایش نمیدهم.
اساسا خود تعریف اخلاق از منظر من هنوز اسیر برخی ریشههای باستانی دست وپاگیری است که تعریفش را نادرست میکنند.
من و تو احتمالا به افرادی که امروز بیایند و از اخلاق خشک و صرف حرف بزنند بخندیم. حتی اگر در رویشان هم نخندیم میفهیم که دارند اشتباه میکنند.
من میفهمم که اخلاق انسانی بدون حضور سیستم و شرایطی که اخلاق در آن چارچوب تعریف شوند، چیزی بیشتر از یک بحث کلی و خستهکننده و بیفایده نیست.
من میفهمم که برای اینکه حتی بتوان ردپای کوتاهی از «اخلاق» در توسعه یافت، عمیقا باید در سیستم متمرکز شد. من نمیگویم سیستم را باید اصلاح کرد تا اخلاق مداری نمود کند.
ما صد و اندی سال است که سیستم را به سوی اصلاح میبریم. البته که طرفی هم نبستهایم. از باستانگرایی تا وحدت اسلامی، سیستم کار خودش را مستقل از خواست ما انجام میدهد.
هنوز هم انسان ایرانی اگر فرصت برداشتن سنگ و چماق داشتهباشد، نقش بدوی خودش را به خوبی ایفا خواهد کرد. به باور من هنوز «روغن» توسعه بین چرخدندههای زندگی ایرانی وارد نشدهاست.
به همین خاطر بیشتر تأکید دارم بر شناخت سیستم.
و اما گمان میکنم بهتر باشد این بحث را با همان جملۀ معروف به پایان ببرم:
«نوسان میکند اما غرق نمیشود.»
تاریخ توسعۀ پایدار ما همواره با این مفهوم آکنده بودهاست. هر زمان که خواستهایم آن را در عمق آب غرق کنیم، یا نزدیک ساحل برسانیمش، فقط باعث شدهایم «نوسان» بیشتری بیابد. نه غرق شدهاست، نه به ساحل رسیدهاست.
این مسیر هنوز ادامه دارد. و مـتأسفانهتر این که این پروسۀ زجرآور به گمان من هنوز آنقدر ناچیز است که نتوان جدی گرفتش.
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد میگرید
چون دل من که چنین خونآلود
هر دم از دیده فرو میریزد.
با سلام
ممنون از نوشته خوبتون. در جایی گفتید “ما در اوج ذلت تاریخی، در تاریکترین دوران استبدادی تاریخ ایران «مشروطه» داشتیم.” به نظرم این را هم باید اضافه کرد که گرچه آن مشروطه در جاهایی به انحراف رفت ولی همان اعتماد به نفسی که به ایرانیان داد باعث شد نهضت ملی شدن نفت در ایران شکل گیرد. گرچه آن نهضت هم کاملا موفق نبود، ولی بار دیگر تجربه آن باعث شد که همه گروههای مخالف سلطنت شاهنشاهی دور هم جمع شوند و انقلاب ۵۷ را به ثمر برسانند. در سالهای اول انقلاب و به خصوص اوایل جنگ، بیشتر مردم ما در راستای یک هدف مشترک که همان حفظ کشور و انقلاب بود، به خوبی عمل کردند. البته متاسفانه در ادامه، به دلایلی انقلاب نیز از مسیر خود منحرف شد و در بخشهایی دچار مشکل شد که امروز اثرات آن را میبینیم.
مقصودم از جملات بالا بیان دو نکته است:
۱- به نظرم مثل کشورهای دیگر در حال پیمودن مسیر توسعه هستیم چرا که بعد از مشروطه، هر بار بهتر از قبل عمل نمودهایم. البته تفاوت اساسی در این است که نسبت به کشورهای دیگر نظیر چین و کره جنوبی مسیر را کند میرویم.
۲- به نظر من علت کند رفتن، خوب مراقبت نکردن از دستاوردها و راضی شدن سریع است که این مساله هم به احتمال زیاد به همان تربیت نسل و کامل نبودن انسانهای بزرگ جامعه ما بر میگردد.
با احترام