گزارش توسعه مهارتی تیر ۱۴۰۱

گزارش زندگی

به رسم و سیاقی که از انتهای سال ۱۴۰۰ شروع کرده‌ام، گزارش توسعه فردی تیر ماه را هم اینجا می‌نویسم.

تمام گزارش‌ها و هدف‌گذاری‌ها و نقشه راه توسعه مهارتی را هم اینجا می‌توانید پیدا کنید:

تیرماه را باید «ماه استراحت» و «بیماری» اسم بگذاریم. هفته اول این ماه را به خواندن کتاب «اسکندر مقدونی» برای کشف ذهنیت و روش حل مسئله او گذراندم و روی درس «پادشکنندگی» متمرکز بودم.

اوایل همین ماه هم بود که تصمیم گرفتم دیگر کتاب «هوش مصنوعی» را نخوانم. این کتاب بیشتر شبیه مقاله و داستان بود و روش‌هایش بیشتر از پایه‌ای بودن به درد کسانی میخورد که سال‌های سال درگیر عملیات هوش مصنوعی در سازمان‌هایشان هستند.

تیرماه اما همچنان فصل هم‌نشینی با داستان‌های کهن و پادکست محبوب من گنبد کبود بود. داستان هزار و یکشب که هر بار تو در تو تر از قبل، با یک روایت عالی، بازیگری فوق العاده و موسیقی ایرانی گوش‌نواز پیش می‌رود.

استراحت و وقفه

از هفته دوم تیرماه تصمیم گرفتم یک هفته به استراحت بپردازم و هیچ مهارتی را دنبال نکنم و اجازه بدهم ذهن و روانم استراحت کنند. این استراحت به ورزش نکردن هم رسید و تمام هفته را به هر فعالیتی جز فعالیت‌های توسعه مهارتی اختصاص دادم.

در پایان هفته «میزبان هیولا» شدم و دقیقا روز جمعه مصادف با ۱۷ تیر بدن درد و سردرد شدیدی را تجربه کردم که خب مشخصا کرونای اومیکرون بود.

یک هفته تمام استراحت و «هیچ کاری نکردن» من ادامه داشت، چرا که این ویروس نه تنها جسم که به ذهن و مغز هم فرصت خودنمایی و حضور نمی‌دهد. خلاصه که این یک هفته تعطیلی برای من شد سه هفته تمام و نتوانستم حتی یک قدم هم از قدم بردارم.

البته آثار مثبتی هم بود. یک بار به صورت کامل «تمام زندگی» و «گذشته» را جلوی چشمانم مرور کردم؛ به فایل‌های قدیمی و آرشیوم مراجعه کردم و زندگی را با حوصله و منقاش کنجکاوی کندوکاو کردم.

متوجه شدم که در بیشتر موارد، در زندگی من لحظاتی وجود داشته‌اند که به گمان خودم «انتخاب» کرده‌بودم. در حالی که اتفاقا نه انتخاب که این ها زمان‌های «گرفتن تنها گزینه باقیمانده پیش رو» بوده‌اند. تک‌تک لحظاتی که به خاطر داشتم، از دوره کودکی و نوجوانی و جوانی تا همین امروز.

متوجه شده‌ام که در فرصت کوتاهی که به عنوان زندگی آینده پیش رو دارم، این بار «حداقل» باید انتخاب کردن را تمرین کنم و اتفاقا درست زمانی انتخاب نکنم که «دیگر هیچ گزینه دیگری پیش رویم نیست». این یکی دیگر اسمش انتخاب نیست؛ تن دادن است.

تنها چیزی که در این یک ماه در آن کم و بیش پیشرفت داشته‌ام، بحث «مدیریت محصول» و دوره مدرسه بوژان بوده‌است که چشمم را روی مسائل بسیاری باز کرده‌است. به خصوص از هم‌صحبتی با «رضا باقری» آموخته‌های بسیاری داشتم و باعث شد بنشینم و چند ساعتی روی چند سؤال بسیار مهم وقت بگذارم.

آنچه در این مورد نوشته ام را در «کتاب زنده» می‌توانید پیدا کنید.

در مجموع استراحت خوبی بود و آماده‌ام که با انرژی فراوان به سمت دو ماه باقیمانده از نصف سال حرکت کنم. بالاخره استراحت هم لازمه طی مسیر بود و هست و این را نه انکار می‌کنم و نه از آن می‌گذرم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *