تا کنون دو مقاله در مورد نفرین منابع و بیماری هلندی اقتصاد ایران نوشتهام. پیشتر توضیح دادهام که ما بیشتر از آنچه دچار نفرین منابع باشیم، دچار بیکفایتی سیستماتیک هستیم.
اما طبق قرارمان قرار نیست دیگر از «توسعهنیافتگی» ایران بنویسم. قاعدتا با ادبیات شبکههای اجتماعی «لایک خور» چنین نوشتههایی همیشه بالاست. به هر حال میتوان به هزار و یک دلیل و برهان متوسل شد و «خود زنی» کرد.
درست همانطوری که قدیمها میشد برای دیگران «روضه» خواند و مشت مشت از آنها اشک گرفت. اشکی که در نهایت به چیزی جز «خیال» آمرزیدهشدن نمیانجامید. آن هم از نسلی از انسانهایی که حرکت نکردن و قانع بودن به داشتهها و اسیر قسمت و جبر بودن را فلسفه زندگی خویش میدانستهاند.
به هر صورت هیچ دلیلی ندارد که برای نداشتههایمان که همه میدانیم، با آمار و فکتهایی که حتی درست تفسیر نمیشوند مقایسه انجام دهم.
چند وقت پیش یکی از دوستان «مدرک دار» من تصویری از جلسهای مملو از دخانیات چند تن از نمایندگان مجلس برایم فرستاده بود با این مضمون که «مدیریت دودی» مملکت را به فنا میدهد.
فکر نمیکنم تا کنون شرایطی پیش آمدهباشد که تا به این پایه عصبانی شدهباشم. برایش نوشتم عزیزم تفریحات دخانی و سبک زندگی یک نفر چه ارتباطی به مدیریتش دارد؟ تازه ارتباط هم داشتهباشد، با چه شاخص و معیاری بیکفایتی او را سنجیدی و به نتیجه رسیدی؟
علیالقاعده، حداقل دو مغلطه در نوشتار و گفتار تو موجود است: «مغلطه مصادره به مطلوب» و «مغلطه پهلوان پنبه»
نقدی به سیاستهایش داری؟ باشد قبول. بیا بنشینیم و با اعداد و ارقام و آمار و عملکردش، تکتک تصمیماتش را بسنجیم، Context تصمیماتش را هم ببینیم و سپس نظر بدهیم. اما از آنجایی که چنین چیزی مطمئنا نیازمند صرف انرژی و تفکر زیادی است، خیلی برایت راحتتر است که به مغلطه روی بیاوری.
خلاصه خیلی سخت نیست غر زدن از این که ممکلت درست نمیشود. بله عزیزم درست نمیشود. قرار هم نیست درست شود. به هر حال نظام فکری و فلسفی غالبی که دانش آموختۀ کارشناسی ارشدش که با افتخار از دستاوردهای علمیاش همهجا مثال میآورد، نباید هم بهتر از این باشد.
باری جنس این نوشته علیرغم ظاهر پر از غر زدنش، قرار است فرصتی را نشان دهد.
امروز که گزارش دسترسی کشورهای مختلف به ۵G در «پیام اختصاصی متمم» را میخواندم، متوجه شدم کشورهای اطراف ما و به خصوص قطر و امارات متحده عربی، جزو ۶ کشور پیشرو در هموارسازی مسیر تکنولوژی ۵G بودهاند. این کشورها حتی بسی پیشتر از کشورهای صاحب تکنولوژی دیجیتال نظیر ژاپن و استونی وارد این وادی شدهاند. در فاز دوم کویت و عربستان سعودی هم به این قافله پیوستهاند.


دنبال جایگاه ایران گشتم. نه تنها در کشورهای پیشرو و پیرو نتوانستم هیچ اثری از ایران پیدا کنم که در میان کشورهای «بازمانده» هم اثری از آن ندیدم.
طبیعتا جهان به آن صورتی که قاطبه ما از آن فهم داریم (و فهممان مربوط به حداقل ۱۹۵۰ است) اداره نمیشود. جهان امروز دیگر جایگاه «توسعهیافته» و «توسعهنیافته» نیست و تقسیمبندی کشورهای مختلف اساسا با KPIها و شاخصهای پیچیده و چندبعدی تعریف میشود. گاها هیچ دریافت مستقیمی از جایگاه یک کشور در یک شاخص و ارتباطش با دیگر شاخصها نمیتوان تعریف کرد.
آنچه هم این جا مینویسم صرفا از جنس پیشبینی است. پیشبینی غیر تخصصی، غیر رسمی و صرفا به خاطر آپدیت شدن وبلاگ است.
صحبتم این است که تکنولوژی، آن هم از جنس زیرساخت میتواند قدرت نرم به همراه بیاورد. قدرت نرمی که اقتصاد یک کشور را در منطقه از دیگران برتر کند. قدرت نرمی که بتواند بستر تعاملات چند جانبه شود؛ کشور را به هاب تجارت و ارتباطات منطقه تبدیل کند و در نهایت «شهر هوشمند» نمونه را به عنوان «جذابیت توریستی» به دنبال داشته باشد.
طبیعتا پس از آن گردش مالی و تعاملات چند جانبه اقتصادی «امنیت» سرمایهگذاری را به دنبال میآورد.
در این حلقه کشوری که بیشترین و بهترین زیرساخت را دارد، میتواند معادلات جهانی را بر هم بریزد و جایگاه برتر را به دست بیاورد. در این میان سهم کشورهایی که همچنان به گذشته خود چسبیدهاند و ای بسا که گذشته حتی دیگر دیدگاه و دکترین «شکوه» و «عظمت» هم با خود ندارد، شاید باید بنشینند و جایگاه خودشان در جهان را این بار «واقعبینانهتر» تعریف کنند: نه شکوه باستانی، نه تقسیمبندی های دهه ۵۰ میلادی، دیگر هیچکدام نمیتوانند آرامش را تعریف کنند.
اما مسئله و پرسش اصلی اینجاست: آیا اقتصادهای دیجیتال مبنای رهایی از «نفرین منابع» هستند یا نمیتوانند باشند؟
عصبانی شدن چرا
من بنا ندارم برای نوشتههای شخصی خودم به کسی پاسخ بدهم.
با مهر
یاور
پاسخ دادید
جالب بود
متشکرم