تا حالا برایتان پیش آمده است جایی باشید و برای کسی غیر از خودتان اتفاقی بیفتد؟ مثلا کیف کسی را بزنند یا شخصی را جلوی چشمتان کتک بزنند؟
در این مواقع چه میکنید؟
ممکن است در چنین مواقعی یکی از چند حالت زیر را برگزینیم:
- در واقعه مستقیما دخالت کنیم.
- در واقعه هیچ دخالتی نکنیم و صرفا به تکان دادن سرمان بسنده کنیم.
- در واقعه هیچ دخالتی نکنیم، محل را ترک کنیم.
- در واقعه هیچ دخالتی نکنیم، از واقعه فیلم و عکس بگیریم و بعدا شیئر کنیم.
- در واقعه دخالت فیزیکی نکنیم، به صورت موردی با صدای بلند فریاد بزنیم، جملات نامربوط و نامفهومی به هر دو طرف بگوییم.
احتمالا بتوان حالتهای بسیار بیشتری هم به این موارد ۵ گانه افزود. حالتهایی که ممکن است در فرهنگهای مختلف متفاوت باشند. اما عمده پاسخها در زمان «فعال» بودن معمولا یکسان است: مستقیم دخالت کردن.
معمولا زمانی که ما به تنهایی در برابر یک واقعه قرار میگیریم، خودمان را مسئول مستقیم آن قلمداد میکنیم. اگر غیر از خودمان شخص دیگری همراهمان باشد، مسئولیت ما از ۱۰۰ درصد به ۵۰ درصد تقلیل پیدا میکند.
با بیشتر شدن افراد مسئولیت اجتماعی و به قول روانشناسان Social Pressure ما کمتر و کمتر میشود. بنابراین ممکن است ایستادن و تماشاگر بودن و هیچ کاری نکردن که اتفاقا طیف گستردهتری از رفتارها را شامل میشود «توجیه منطقی و عقلانی» داشته باشد.
اما این مسئله چه ارتباطی با توسعهیافتگی دارد؟
ما معمولا فرض میکنیم که جامعه انسانی یک سیستم پیچیده است.

اگر بپذیریم که عملکرد صحیح هر سیستمی و در این مورد «حرکت سیستم به سوی توسعهیافتگی» باید از عملکرد صحیح هر جزء و عملکرد متقابل اجزا با همدیگر ناشی شود، اتفاقا در چنین مواردی «دخالت مستقیم» در طولانیمدت نتیجه بهتری دارد.
اجازه بدهید با هم بررسی کنیم.
در یک جامعه ۸۰ میلیونی، فرض کنید که قاطبه افراد در برابر وقایعی که در ظاهر «به آنان مربوط نیست» دخالت مستقیم میکنند. در چنین جامعهای «حساسیت» نسبت به مسائل اجتماعی به تدریج بیشتر میشود، مسائلی که در مقیاس کوچکتر با نام مزاحمت و آزار و امثالهم شناخته میشدند، در مقیاس بزرگتر تبدیل به مطالبهگری میشوند؛ رفتارهای حل مسئله بروز میکند و جامعه نسبت به حل برخی از این مسائل به ظاهر کماهمیت که ممکن است گروههای خاصی را درگیر خود کند، به شدت حساس میشود.
در واقعه در چنین جامعهای یک رخداد جانبی رخ میدهد که «توسعهزا» است: موتور توسعه با استفاده از انرژی و توان همه محذوفان، اقلیتها، نادیده گرفته شدگان و کنار گذاشتهشدگان با توان چند برابری به کار میافتد و به پیش میرود.
در این حالت دستیابی به آرمانهای توسعهای که عمدتا در شاخصهای مختلف نیازمند همگرایی و همکاری جمعیاند «سادهتر» و در مدت زمان کمتری حاصل میشود.
در حالت عادی اما فرض میکنیم سیستم با حساس شدن هر چه بیشتر اعضا نسبت به سرنوشت همدیگر «توسعهخواه» شود.
برای توضیح بهتر این مفاهیم، از تئوری بازی بهره میبریم.
داستان چندضلعیها تا حد زیادی این مسئله را به ما نشان میدهد.
با هم بخوانیم :
ولی کاش بشه این احتمال به یقین برسه . و جامعه توسعه خواه باشه.. نمیدونم اما بد شده جامعه ای که هیچکس به فکر اون یکی نیست و یا اگه باشه سو تعبیر میشه ..