به بهانه پادکست ونزوئلا و کتاب معمای فراوانی
مدت زیادی نیست که پادکست دغدغه ایران را دنبال میکنم. در روند آشتی با پادکستم، این پادکست هم جزو آنهایی بود که در خوراک و به قول محتواییها «سبد محتوای» من قرار گرفت.
در یکی از قسمتها اشارهای به کتاب «معمای فراوانی» شدهبود و بحث از آنجا به سمت «فوکویاما» و «دولتسازی» در دنیای مدرن رسید.
به هر صورت برای ما که «دغدغه استفاده صحیح از منابع» را داریم، خواندن این کتاب و مرور تجربه تاریخی ونزوئلا که تقریبا «مسیر» حرکت آن درون تاریخ، بسیار شبیه امروز ماست، هم یادآور خاطرات تلخی است، هم هشدار دهنده روزهای تلخ آینده.
چرا کشورهای نفتی کشورهای بدبختی محسوب میشوند؟
احتمالا چنین سؤالی برای شما هم فراوان پیش آمده باشد.
در واقع از همان دوران که من به سمت مطالعه در حوزه توسعه پایدار گرایش پیدا کردم، سؤال و محرک اصلی من هم مسئله «توسعه نیافتگی نفتی» بود. حالا گیریم نه با این ادبیات غلیظ و شداد؛ اما در نهایت مسئله این بود که چرا نفت داریم، ولی همچنان مشکلات عمدهای در همهچیز داریم.
بعدها آموختم که این مسئله را در مطالعات و مبحث توسعه از «نفرین منابع» تا «بیماری هلندی» اسم گذاشتهاند و برای هر کدام هم بحثها بسیار مفصل است:
از ونزوئلا چه میآموزیم؟ از نفرین منابع تا توسعه نیافتگی
در بحث ونزوئلا نکات جالب بسیار زیادی مشهودند.
از جمله «عجله دولتهای نفتی» برای رسیدن به قطار پرشتاب توسعه. در کشور خودمان چنین چیزی را در «افق ۱۴۰۴» برنامه توسعه صنعتی ایران داشتهایم. به طور خلاصه «سند چشمانداز ایران ۱۴۰۴» که از سال ۸۲ رسما تدوین و اجرایی شدهاست، قرار بود در سال ۱۴۰۴ تقریبا همان وضعیتی را نمایش دهد که در «انقلاب سفید» و «دروازههای تمدن بزرگ» قبلا هم از آن بحث شدهبود.
تقریبا تکرار مکررات یک دیدگاه تاریخی است: «توسعه سریع» و بدون اغراق تقریبا تکرار همان اشتباه ونزوئلا در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی.
من حداقل تفاوت چندانی در این میان نمیبینم. دولتی هست که رویکردش تقریبا همهجا «حالا که پول نفت را داریم برویم با آن توسعه بخریم» است؛ خواه این دولت نامش جمهوری اسلامی باشد، خواه دولت شاهنشاهی پهلوی و خواه دولت ونزوئلای پس از جنگ جهانی دوم.
در هر صورت رویکرد همان رویکرد و نحوه عمل همان و «خروجی» هم همان است: توسعه نیافتگی، تورم بسیار زیاد دولت و افت رونق و کیفیت زندگی در دوران پس از فروش سنگین نفت (دوره پیش از تحریمهای گسترده دولت ترامپ و دهه ۸۰ شمسی ایران که از منظر عملکرد دولت تقریبا «هیچ تفاوتی» با دهه ۴۰ نداشتهاست)
و با همان شتاب دهه ۴۰، همان گامها و «ندیدن سیستم پیچیده توسعه اقتصادی» و در نظر نگرفتن «لزوم سرمایهگذاری بلند مدت» و دید کلان به توسعه پایدار و البته کاشتن ریشه ضعف اقتصاد در آینده.
البته تأکید کنم که کشورهای نفتی لزوما بدبخت نیستند. از جمله کشورهایی که اتفاقا این مسیر را نرفتند و مثل ما اصرار بر تکرار یک اشتباه نداشتند، «نروژ» و «اندونزی» هم هستند که هر دوی آنها از پول نفت تقریبا بهره چندانی نمیبرند. به قولی از یک منبع خدادادی بادآورده به توسعه کشورشان «شتاب» نمیدهند.
در واقع آنها تقریبا «هیچ بهرهای» در زمان کوتاه از نفت نمیبرند. کاهش سرعت توسعه نفتی و ذخیره درآمد آن در جایی دیگر در هر دو مشهود است و البته نروژ از یک امتیاز دیگر هم برخوردار است: «دولت سازی قوی» پیش از کشف نفت که عملا امکان «فساد» را از سیستم دولتی گرفتهاست.
دیدن و خواندن این کامنت شهرزاد هم خالی از لطف نیست.
شباهتهای ونزوئلا با ما
احتمالا شما هم چنین عبارتی را مکرر شنیده باشید : «ونزوئلایی شدن اقتصاد ایران». هم در مصاحبهها و هم در اظهار نظرهای اقتصاد دانان و هم در جملات سیاسیون.
ونزوئلایی شدن از این منظر یعنی تورم بسیار سنگین و رشد بیرویه قیمتها در اقتصادی ضعیف، فاسد و ناکارآمد.
در واقع ونزوئلایی شدن آینده اقتصاد ایران ترسیم شدهاست که البته پس از خواندن این کتاب متوجه میشویم که «ونزوئلا» تمام اقتصاد ماست، نه فقط آینده آن.
نوع تصمیمگیریها، فهم از دنیای اقتصاد، تعامل با جهانیان و «شتاب دادن به توسعه» با زیرساختی که هنوز نداریمش، حداقل از دهه ۴۰ در ایران شروع شدهاست و به نظر هم نمیرسد حتی با تعویض دولت و نظام سیاسی هم بخواهیم و بتوانیم به وقایع این چنین پیچیده، «دید سیستمی» داشتهباشیم.
پایانبندی
در نهایت غمانگیزترین نکته اینجاست که گویی هیچ کاری از دست هیچ کسی بر نمیآید و ونزوئلا سرنوشت تمام کشورهای نفتی دچار نفرین منابع است. هر چند نهایت آنچه میتوانیم انجام دهیم شاید بسیار ساده است: آموختن و اصرار بر «تفکر سیستمی» و آموختن یک مبحث بسیار ساده، بسیار حیاتی و بسیار مهم: «افق زمانی مسائل»
شاید اگر چنین دیدگاهی در مملکتداری و زمامداری ما ایجاد و تقویت شود، بزرگترین خدمت به آیندگان ما باشد.
و در نهایت خواندن این پست شاید بتواند برای نوشتهها و بحثهای بعدی چشممان را بیشتر باز کند:

ارغوان
این چه رازی است که هر بار بهار
با عزای دل ما میآید
و زمین از خون پرستوها رنگین است؟
«دوستی مربوط به انسانهاست. برای کشورها فقط منفعت معنا دارد
به نظر می رسه اگر علت عقب ماندگی کشورها رو فقط نفرین منابع بدونیم ، خیلی تقلیل دادیم دلایل سقوط رو،
اگر بخواهیم مثال از کشوری که بدبخت هست و منابع زیاد دارد می توان برعکس اون رو هم مثال زد.
اولین دلیل می تواند “ایدئولوژی” کشورها دانست، کشورهایی مثل کره شمالی، ونزوئلا، ایران در دیپلکاسی تک سویه هستند یعنی در دیپلماسی با سایر کشورها همه قبل از جلسات و نشست ها می دانند که طرف می خواهد چه بگوید.
اما کشورهایی که بنابر آن جمله که از سایت “با متمم” آوردم، به منافع فکر می کنند، می توانند در توافقات و نشست ها کاملاً منعطف به منافع فکر کنند.
درود بر تو محمد جان
حقیقتا در پستهای پیشین از این موضوع صحبت کردم.
دیدگاه خوبی گذاشتی و بر این بخش از صحبتمون چیزی اضافه کردی.
دقیقا همینه.
و بذار تأکید کنم که «داشتن منابع» بدبختی نیست، فکر کردن به این که این منبع میتونه بدون «هیچ کاری» تبدیل به «منبع قدرت» بشه خطرناک و عامل بدبختیه.