به سبک و سیاقی که از ابتدای سال شروع کرده‌ایم، گزارش توسعه مهارتی بهمن ماه را اینجا می‌نویسم. برای خواندن سایر گزارش‌های توسعه مهارتی همواره می‌توانید از نوار بالای صفحه و قسمت «گزارش توسعه مهارتی سال ۱۴۰۱» به آن‌ها دسترسی پیدا کنید. https://moshirfar.com/the-roadmap-1401/ بهمن ماه جزو ماه‌های آرام و کم‌تلاطم زندگی من در ۱۴۰۱ بود و جایی بود که بالاخره بتوانم با اطمینان بیشتری بگویم «ثبات» تقریبا به زندگی‌ام بازگشت. این ماه برای کتابخوانی هم… ادامه مطلب »
به رسم و سیاقی که از انتهای سال ۱۴۰۰ شروع کرده‌ام، گزارش توسعه مهارتی اردیبهشت ماه را می‌نویسم. اردیبهشت ۱۴۰۱ ماه درگیری برای تهیه لوازم آسایش خانه جدید و پیگیری مسائل «نگهداری خانه» و در کنارش ماه پرکاری از منظر شغلی برایم بود. در ابتدای این ماه جابجایی‌ام به خانه جدید تکمیل شد و من از ۲۷ فروردین که کلید را تحویل گرفتم و تا ۲۹ که جابجا شدم و تا آخر فروردین درگیر تهیه… ادامه مطلب »
لابد از عوارض نزدیک شدن به نیمه عمر و شاید چهل سالگی باشد؛ اما این روزها بیشتر از هر چیزی به پدربزرگم و زندگی که نسل او گذراند فکر می‌کنم. آن‌ها جنگ جهانی، تغییرات وسیع در حاکمیت و به تبع آن تغییرات بسیار گسترده اجتماعی را دیدند و لمس کردند. آن‌ها یک قحطی بزرگ را با پوست و گوشت و استخوان لمس کردند. صحبت که می‌کرد ترجیع بند سخنانش همیشه این بود: «هیچ چیزی نداشتیم».… ادامه مطلب »
تکامل نمی‌آموزاند، از بین‌ می‌برد. این مطلب ناقص است و به تدریج تکمیل می‌شود. قبلا از تکامل صحبت کرده‌ام. تکامل چیزی برای آموختن ندارد. اما خواستم به بهانه آپدیت وبلاگ و البته خواندن کتاب «جهش اجتماعی» ویلیام فون هییل کمی جزئیات به این داستان اضافه کنم. https://moshirfar.com/evolution/ شاید ندانید که سال‌های طولانی عمر من در دانشگاه و دبیرستان و کتابخانه همیشه حول یک سؤال مهم بوده‌است: «تکامل چیست و چگونه عمل می‌کند» سال‌های سال با… ادامه مطلب »
من معمولا سعی می‌کنم خشمگین نشوم. عمدتا سعی می‌کنم صبور باشم و منتظر بمانم برای دیدن چیزهایی که شاید در نگاه اول به چشم نمی‌آیند. اما معمولا به علتی که هنوز فرصت کار روی آن را نیافته‌ام، این حجم از نگفتن و صبر کردن انباشته می‌شود و جایی فوارن می‌کند. که جایی هم که نباید اصولا فوارن می‌کند. همانند تکه‌های خرد شده‌ای از یک آیینه بزرگ که وقتی روی هم انباشته می‌شوند، تصویرشان هم هزاران… ادامه مطلب »
پیشتر داستانی با عنوان گزارش یک قتل روی این سایت آپلود شده‌بود. برای جذاب‌تر کردن بیشتر آن بخش‌هایی از آن را بازبینی کرده‌ام. به توصیۀ یکی از دوستان عزیزم، بخش مقدمه را حذف کرده‌ام تا شما با «دید» خودتان با شخصیت داستان ارتباط برقرار کنید. به قول محسن سعیدی پور عزیز، شما را با این داستان «تنها» می‌گذارم و دوست ندارم تصویری که شما از شخصیت داستان خواهید داشت، با هدایت کلمات من در مقدمه… ادامه مطلب »
باشگاه محتوای ویرگول قرار است محل تجمع دوست داران و دلسوختگان محتوا باشد. اگر هنوز با ویرگول آشنایی ندارید، پیشنهاد میکنم سری به آن بزنید. شخصا وقتی در مورد محتوا (حوزه شغلی ام) می نویسم آن را در ویرگول انتشار می دهم. دسترسی به ویرگول از سمت چپ وبلاگ من و زیر توضیحات «درباره من» میسر است. ویرگول یک سرویس میکروبلاگینگ فارسی است که در آن میتوان به سادگی و با چند کلیک به تولید… ادامه مطلب »
مدت ها پیش، زمانی که دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه فردوسی بودم، قصد داشتم فاصله بین مشهد تا تبریز را پیاده طی کنم. از بجنورد به سمت شمال و دریا بروم و از آن سمت خزر، از اردبیل به تبریز پیاده طی طریق کنم. احتمالا مدت زمانی حدود یک ماه و نیم باید پیاده می رفتم. آن روزها هیچ رفیقی قبول نکرد در این سفر همراه من بیاید و آن سال ها توان ذهنی ضعیف تری… ادامه مطلب »
مرگ اگر روزی به سراغم بیاید اگر قرار باشد مانند رفیقم بی خبر از میان شما بروم اگر قرار باشد روزی که خورشید طلوع می کند دیگر صدای نفس های من نیاید اگر قرار باشد روزی که صبح با نام عشق آغاز می شود چشمانم را بسته باشم آن روز احتمالا برای من زیباترین و دوست داشتنی ترین روزی باشد که بتوانم آرزویش را کنم. آن روز زیباترین ساعت ها و ثانیه هایی است که… ادامه مطلب »
حدود یک سال قبل از خانه مجازی دیگری به این خانه مهاجرت کردم. تا کنون ۱۰۳ پست در این وبلاگ منتشر شده اند؛ بالای ۳۰۰ هزار بار بازدید شده اند و حدود ۷۰ هزار بار خوانده شده اند. تا کنون حدود ۶۰۰ دیدگاه در این وبلاگ از سوی خوانندگان گذاشته شده است (منهای دیدگاه هایی که اسپم و بک لینک و ... بوده اند و غالبا از سوی من پاک می شوند.) پربیننده ترین پست… ادامه مطلب »
یک سال پیش، در چنین روزی بود که ساعت ۱:۰۰ بامداد در "تبریز" فرود آمدم. در هوای سرد و خشن و برفی اش، با تمام وجود دست هایم را باز کردم و هوا را به درون سینه ام کشاندم. یک سال پیش بود که پس از تجربه ده ماه زندگی در لندن دیگر جایی برای نفس کشیدن در آن نیافتم و تصمیم گرفتم همه چیز را بگذارم و برگردم. باید می رفتم و می دیدم… ادامه مطلب »
*** پست موقت *** مدتی است که احساس میکنم جای مطالب ارزشمند کتاب «دام محتوا» در فضای فکری ایرانیان و به خصوص طیفی از اشخاصی که در حوزه محتوا در حال فعالیت هستند به شدت خالی است. برخی از مقالات و تجربه ها و به واقع اشتباهاتی که آناند در کتابش می شمارد را در برخی از کسب و کارهای استارت آپی مشاهده می کنم یا دوست دارم خودم را چنین توجیه کنم که قبلا… ادامه مطلب »
[caption id="attachment_1184" align="alignnone" width="2048"] در لذت هدیه دادن کتاب[/caption] خیلی وقت بود که دستفروشی را زیر نظر داشتم. جوانی بود پاکیزه و خوش برخورد که صبح ها اتفاقا جارو به دست کل پیاده رو را جارو می کشید. روی زمین بساطش را پهن می کرد و جالب تر این که در بساط فروش تزئینات و بدلیجاتش نظم عجیبی حکم فرما بود. همه بساطش به ترتیب، رنگ بندی، نوع جنس و قیمت بود. اگر قیمت یک… ادامه مطلب »
خطی یا پیچیده *** کلیه مطالب این نوشته در همه بخش های آن، صرفا بیانگر عقاید، نظرات و اندیشه های شخصی نویسنده اش می باشد و با افتخار ممکن است در همه بخش های آن حاوی کژتابی، کج فهمی و مملو از اشتباه باشد. نویسنده ضمن پذیرش حق نقد خواننده، با اعتقاد تردید آمیز به "مرگ مؤلف" مسئولیت این نوشته در آینده را نمی پذیرد. این نوشته جز برای نقدهای آینده خود نویسنده، قابلیت ارجاع… ادامه مطلب »
به درخواست دوست متممی گرامی «نیلوفر کشاورز عزیز» شعر ارغوان هوشنگ ابتهاج با سرپنجه های خونین استاد محمد رضا لطفی و صدای من تقدیم شما دوستان عزیز می گردد. امیدوارم لذت ببرید. [audio mp3="http://moshirfar.com/wp-content/uploads/2017/08/ارغوان.mp3"][/audio]   در ضمن از این پس همه شعر خوانی های من در این برگه آپلود می شوند.   ادامه مطلب »
سه سال گذشت. از نخستین روزهایی که در پلتفرم «محل توسعه مهارتهای من» ثبت نام کردیم. سه سال گذشت. از نخستین و لرزان ترین دوستی ها. سه سال گذشت. و اما این بار قرار است «گرد» هم بیاییم تا حضوری نو تجربه کنیم.   #با_متمم   از آن روزهایی که متمم به این شکل بود     و آن زمان که شهرزاد این چنین دوست داشتنی کامنت می گذاشت (و هنوز هم می گذارد)  … ادامه مطلب »
به پیشنهاد «شاهین کلانتری» و «سجاد سلیمانی» عزیز، قرار شد برخی از کتاب های انگلیسی که دارم را به صورت فصل به فصل و خلاصه و در فرمت صوتی برای استفاده همگان روی وبلاگم آپلود کنم. سعی میکنم هر هفته یک موضوع متنوع و متفاوت داشته باشم.     برای دیدن لیستی از کتاب هایی که قرار است به صورت صوتی و فصل به فصل آپلود شوند، لطفا برگه ذیل را بازدید فرمایید:   رادیو… ادامه مطلب »
مرگ آگاهی یا ترس از مرگ شاه کلید طلایی زندگی و تمایز؟ غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند   پیش نوشت ترس از مرگ یا مرگ آگاهی مفهومی بنیادین در تفکر بشری است. اجازه بدهید پا را از این هم فراتر گذاشته و بنویسم مرگ آگاهی همه آن چیزی است که فلسفه فکری بشر را حول محور خود تشکیل داده است. با توجه به بازخوردهای مختلف و متفاوت… ادامه مطلب »
در تقدیر از دوستان در راز تقدیر تقدیر نکردن از محبت، برای من به اندازه نادیده گرفتن و نفهمیدنش سخت است. روزی که متمم امکان دیدن «کسانی که به شما بیشترین امتیاز را داده اند را فراهم کرد» متوجه شدم برخی از دوستان به من لطف بیش از اندازه داشته اند. حمایت و پیغام ها و لطف بی شمار و بی کران آن ها باعث شد یادم بیاید که تا چه اندازه برای تقدیر کردن… ادامه مطلب »
برای این که بخواهم از این که چگونه وارد فضای کاری شدم صحبت کنم، باید اندکی زمان را به عقب ببرم. به روزهای کودکی، به روزهایی که از همه آن ها «خاطره» سیاه و سفیدی بیشتر برایم باقی نمانده است. برای من ورود به بازار کار، هرگز آن طوری که انتظارش را داشته ام نبوده است. در بازی پر پیچ و خم زندگی، دوازده یا سیزده ساله بودم که با علاقه و اشتیاق تمام و… ادامه مطلب »
برای دهه هفتادی ها دهه هفتادی هایی که  به تازگی وارد محیط کار شده اند، برای آنان که هنوز «سی سالگی» را تجربه نکرده اند و برای آنان که هم اکنون در دوره طلایی «یادگیری» قرار گرفته اند. درستش این است که هر نسلی به نسل پس از خودش نامه بنویسد. درستش این است که هر نسلی تجربیات و پیچ و خم های زندگیش اش را برای نسل بعدیش نمایان کند و درستش این است… ادامه مطلب »
سعید فعله گری از دوستان خوب متممی است که در نوشته هایش همیشه میتوان آثاری از «لطف» وی نسبت به مرا یافت. انگیزه اصلی این نوشته، به بحث گذاشتن سؤال سعید و تلاش برای گفتگو در باب آن است. ابتدا سؤال سعید: «آیا واقعا لذت عمیق کتابخوانی با متمم قابل مقایسه است؟ آیا متمم جایی برای درمیان گذاشتن خاطرات نیست؟ آیا وقتی که برایش می گذارم ارزشش را دارد؟ البته در مقابل وقتی که برای… ادامه مطلب »