به سبک و سیاقی که از ابتدای سال ۱۴۰۱ شروع کردهام، گزارش رشد و توسعه فردی اردیبهشت ماه را اینجا مینویسم.
برای دیدن و خواندن گزارشهای سالانه به صورت یکجا از اینجا اقدام کنید:
ماه سرگردانی و سرگردانی و آزمایشهای مختلف
اردیبهشت بر خلاف فروردین که با سرعت و دقت خوبی پیش میرفتم، تا حد زیادی ماه سرگردانی بود. ماهی که به تعبیر حافظ «افتاد مشکلها».
از روابط شخصی و کاری بگیرید تا مسائل کسب و کاری و جایی که باید با دیگر افراد در مورد دورههای آموزشی باشگاه محتوا (که از امروز احتمالا دامنهاش را ببندم و اسمش را به چیز دیگری تغییر بدهم) پیش برویم تا حوزه کسب و کاری صداگرد.
انتخابها زیاد و زمان برای فکر کردن بسیار کم بود و مجبور بودم از میان گزینههای بیشمار به انتخابهایی روی بیاورم که شاید در آینده پر هزینه باشند. به هر صورت این ماه هم با همین روند و با همین انتخابهای سخت گذشت.
هم در جلسات مشاوره و هم در بحث توسعه فردی، اختلاف درخواست دستمزد و نیز پررنگ شدن بحث «کمیابی منابع» و نیز نرسیدن به خرید خودرو از نظر مالی مشکلآفرین شدند و تا حد زیادی تصمیم گرفتم از خرید خودرو فعلا صرفنظر کنم و منابع را جای دیگری سرمایهگذاری کنم که شاید به آنچه میخواستم برسد.
کسب و کار شخصی – روزی یک گام به سوی بهبود
باشگاه محتوا به استخوانی در گلو تبدیل شدهبود که از منظر فنی همهچیز با همهچیز مشکل داشت.
بالاخره با یکی از دوستان قدیمم که شرکت طراحی سایت و بهینهسازی وردپرس و چنین چیزهایی دارد وارد مشورت شدم و با همدیگر توافق کردیم که من بیشتر سمت طراحی محصول و محتوا باشم و او بیشتر سمت اجرا و بهینهسازی و بخش فنی آن.
دامنه باشگاه محتوا را هم کمکم میخواهم به سمت نام دیگری ببرم و به احتمال قوی تمام محتوای آن را به جای دیگری منتقل کنم و آن را ببندم.
هم اینکه باشگاه محتوا روی زیر دامنه شخصی وبلاگ من است و برای دریافت اینماد و مسائلی از این دست به مشکلات متعددی خوردم و هم اینکه پتانسیل توسعه آینده کلمه «باشگاه محتوا» صرفا بند «محتوا» است و شاید اگر در آینده خواستم SaaS دیگری روی آن نصب کنم، با هزار مشکل و اما و اگر روبرو شود و بنابراین شاید بهتر میبود از همین الان به فکر تغییرش باشم.
وبینار مدیر ارشد محتوا را لغو کردم. هنوز آن استقبالی که باید از آن نشده و فکر کردم که فعلا برگزارش نکنم بهتر باشد.
تمام خرداد ماه را احتمالا درگیر مسائل فنی باشگاه محتوا باشم و کمتر بتوانم روی محتوایش وقت بگذارم.
کتابخوانی
برنامه کتابخوانی اردیبهشت ماه من بیشتر شبیه «نوک زدن» بود تا خواندن. هر چند سعی کردم تا جایی که ممکن است روی مبحث «انسانشناسی» متمرکز باشم و Homo Deus را تمام نکنم و به گفتههایش فکر کنم و همچنین روی کتاب «The Secrets of our Success» تمرکز کنم.
کتابهای دینامیک سیستم استرمن و نیز مدیریت زنجیره تأمین را هم منظم پیش میبرم و البته با توجه به حجمشان به این زودیها تمام نمیشوند.
در نهایت پادکست «خداحافظ آفریقا» را کشف کردم و در یک روز هر شش اپیزود آن را حداقل ۶ بار گوش دادم.
خوبی این پادکست این بود که تمام دانستههای من در تمام این سالها از انسانشناسی و تمام آن چیزی که به خاطرش «دیرینهشناسی» را انتخاب کردهبودم برایم مرور میکرد.
شاخصهای سلامتی و توده بدنی
با مطالعه در مورد انسان باستانی و نیز همین پادکست متوجه شدم هر آنچه زندگی مدرن شهری به من تحمیل کردهاست، از پشت میز نشستن طولانی تا سه وعده غذای پر از کربوهیدرات را اگر کمتر کنم میتوانم مثل اجدادم سالم و تندرست باشم.
روش زندگی را نه برای «کاهش وزن» که برای داشتن یک سبک زندگی سالم به این صورت پیش میبرم:
- بیدار شدن با طلوع آفتاب و خوابیدن با غروب آفتاب
- استحمام با آب سرد و در معرض هوای سرد قرار گرفتن
- تمرینهای تنفس
- حذف وعده صبحانه و حرکت به سمت رژیمهای Fasting تا ۱۶ ساعت پس از آخرین وعده (عمدتا ۲۰ شب تا ۱۲ روز بعد)
- افزایش حجم پروتئین و فیبرها در مواد غذایی
- پیادهروی طولانی
- کاهش کربوهیدارتها از وعدههای غذایی و نیز رفتن به سمت «عدم مصرف مواد فرآوری شده»
- نوشیدن آب فراوان در طول روز (که خودش هر ۳۰ دقیقه باعث برخاستن از پشت میز میشود.)
- کار عمیق و تمرکز روی کاری که در حال انجام است و پرهیز از Multi tasking
- خواب عمیق و طولانی (کاهش استفاده از نورآبی حداقل یک ساعت پیش از خواب)
- چک نکردن گوشی به عنوان اولین کار پس از بیداری
چیز دیگری که از اواسط سال گذشته به این لیست اضافه کردهام، Mindlfulness کامل در همهچیز به این لیست است: پیادهروی، آسیاب کردن قهوه و دم کردنش و تماشای رنگ زیبای قهوه از سر موکاپات، معاشرت عمیق، سکوتهای دونفره، پختن غذا، و کلا همهچیز در این حالت.
تنها بخشی که باعث میشود عملکردم در کار بهتر شود، استفاده از موسیقی سنتی در زمان کار و تمرکز روی کار عمیق است که باعث بهتر شدن حضور ذهنم میشود.
مرد روزهای بینهایت و ناممکنها
در مورد خودم به نکته مهمی رسیدم. چند روز پیش، و در زمان برگشت از کارم تصمیم گرفتم آرزوی «صد بارفیکس در یک روز» را عملی کنم.
معمولا بیشتر از ۴ بار نمیتوانم به طور کامل بارفیکس انجام بدهم و آن روز ۲۵ بار در ستهای ۴ تایی بارفیکس رفتم. هر چند در یک ساعتی که این کار را انجام دادم، از دقیقه ۳۰ به بعدش به سختی «دستانم» را حس میکردم ولی ادامه دادم و تمامش کردم.
هفته بعدش همین کار را با «پلانک» انجام دادم و از ۱ دقیقه و ۲۰ ثانیه، در روز اول به ۳:۴۰ ثانیه در روز هشتم رسیدم و مطمئن شدم آن محدودیتها اساسا «ذهنی» بودهاند و من آدم کارهای بینهایت و ناممکنهایی هستم که انجام دادنشان در ردیف دیوانگیهای محض طبقهبندی میشوند.
از آن روز به بعد به خودم قول دادم تمام پتانسیل DNA خودم را آزاد کنم. به فکرم رسید که جالبترین نکته در مورد من این است که از ۴/۵ میلیون سال پیش تا همین الان، چیزهایی از اجداد شکارچی، گردآور، لاشهخوارم به ارث بردهام از جمله ژنهایی که مسئول توانایی شکار، راهپیماییهای طولانی، درگیری با چالشهای متعدد دائمی، دوام آوردن در سرمای سخت دوران یخبندان، ابزارسازی روشمند و رهبری گروههای بزرگ به مدت طولانی بودهاند و بیشتر این ژنها در تمام طول زندگی من «خاموش» بودهاند.
هر چند در سالهای گذشته ژن راهپیمایی طولانی را با راهپیمایی ۴۲ کیلومتری، ژن سازگاری با اقلیم سرد را با دوش آب سرد به صورت روتین دائمی، و چالشهای بدنی را با همین چالشهای پلانک و بارفیکس روشن کردهام، اما هنوز نیاز به روشن کردن مابقی ژنها دارم.
اکنون باید کمکم سمت چالشهای رهبری و مدیریت کلان حرکت کنم و ژنهای اجدادی رهبر قبیله و رئیس روستا و فرماندار شهری و سناتور را درون خودم پیدا کنم و روشنشان کنم و شکوفایشان کنم.
این کشف دائمی خودم را خیلی دوست دارم.
سلام آقا یاور.
برام جالبه که به اجدادمون علاقه دارید و سعی میکنید «اصیل» زندگی کنید. از خواب گرفته تا غذا و ورزش. مخصوصا در ورزش رکوردهای خوبی دارید. من هر بار با این نرمافزارهای موبایلی ورزش میکنم معمولا پلانک سختترین مرحلهاش هست و نهایتا ۴۰ ثانیه دووم میارم.
خب داستان اینه که ما ۱۱۰ ساله که داریم مدرن زندگی میکنیم و من از زندگی مدرن چیزی جز حواسپرتی، کمردرد و پادرد نصیبم نشده و واسه همین تصمیم گرفتم برم تو مدل آبا و اجدادیمون که باعث شده ۴ میلیون سالی دووم بیاریم تو طبیعت.
و ضمنا بگم که این روش مایندفول زندگی کردن بسیار لذت بخشه.
در مورد تمرین بدنی هم من مثل اجدادمون عمل میکنم. انسان شکارچی هیچ وقت نمیگفته خب امروز گرسنه میمونم چون نتونستم به اون کَل یالدار برسم؛ بالاخره باید میشد و میتونست و میرسید.
امیدوارم که تو هم بتونی.
با مهر
یاور