سعید فعله گری، از دوستان نزدیک من است. قبل از عید سعید سؤالاتی در مورد وبلاگش از من پرسید که تا حدی دغدغۀ خود من هم بودهاند.
ابتدا برویم سراغ حرفهای سعید:
در مورد شبکهسازی چند سوالی داشتم و امیدوارم که هر موقع وقتکردی و فرصتداشتی ، پاسخاش را برایم بنویسی .
۱)مهمترین ایرادات من در وبلاگ چیست که باعث میشود با مخاطب رابطهای پایدار نداشته باشم؟
۲)چگونه باید خودم را معرفی کنم که بتوانم متناسب با تواناییهای کاری خودم ، افراد مربوط به تخصص خودم را پیدا کنم؟
۳)با این که کتاب six degrees را که خودت بهم دادی ، خواندهام. اما فکر میکنم ایرادات زیادی دارم که در این کتاب نوشته نشدهاست.
خلاصه سوالات من اینست که سعید فعلهگری باید چگونه در فضای مجازی رفتار کند و بنویسد تا بتواند آن گونه که باید باشد خودش را معرفی کند؟
به جای مقدمه
سعیدجان. شبکهسازی و وبلاگ نویسی و جذب مخاطب از وبلاگ و «برندسازی شخصی» همۀ سؤالاتی نیست که من بتوانم و شاید بهتر است بنویسم، شایستگی آن را داشتهباشم که پاسخ دهم.
آنچه در ادامه برایت مینویسم، صرفا و صرفا «تجربه شخصی» است و چنانچه میدانی و میفهمی، جنس تجربه شخصی در زمان و مکان و شرایط و عوامل و پیشزمینههای فکری و ذهنی ما و شرایط فیزیولوژیک بدنمان در هنگام تجربه، به شدت خاص و به قولی ابژکتیو است.
هیچ تجربه شخصی نه قاطع، نه مقطوع، نه جامع، نه مجموع، نه شامل، نه مشمول و نه صحیح و نه غلط است. صرفا تجربه است. بنابراین توصیۀ اول من این است که همۀ این نوشته را «جدی» نگیری.
شناخت من از تو صرفا به چند نوشته و چندساعت دیدار حضوری و یک استکان چای و نسکافه و قهوه و کتابهایی که میخوانیم و به هم هدیه میدهیم معطوف و محدود است.
تصدیق میکنی که با این سطح و حجم از شناخت، توصیه کردن عبث و بیهوده و شاید سراسر مغرضانه و یکطرفه و ناشناخته باشد. باری آنچه مینویسم را باز «جدی» نگیر.
اما برویم سر بحث خودمان.
مسائل تکنیکال وبلاگ
ایراد در وبلاگ تو میتواند شامل موارد مختلفی باشد. از دیدگاه تکنیکال اگر بنگریم، مواردی در ارتباط با برنامه نویسی، تکنیکال سئو، و محدودیتهای سیستم بیان برای وبلاگنویسان و عدم وجود آزادی توسعه نرمافزاری تا جایی که شاید با سلایق طراحی روز UI همراه شود.
اینها ایراداتی نیستند که تا در «بیان» هستی بتوانی از آنها بگریزی. به هر حال صاحبخانه کس دیگری است و تو باید چشم به دستی باشی که به در بکوبد و حکم تخلیه برایت صادر کند.
من توصیه میکنم سایتهایی نظیر Dribble و مراجع مختلف در طراحی UI، رنگبندی، فونت و ظاهر سایت را همواره بگردی تا بهترین طرحهایی که میشود در وبلاگ و روی قالب پیاده کرد را پیدا کنی. این موارد گاها آنقدر مهم هستند که روی سرعت اسکرولکردن سایتت هم تأثیر بگذارند.
گاها «اسکرول تا بینهایت به سمت پایین» برای بهرهمندی از همهی مطالب سایت روشی بهتر از «صفحات بالایی وبلاگ» یا اسکرول به چپ و راست است.
یا مثلا کجا باید از «پارالاکس» استفاده کرد و جاوااسکریپت چگونه میتواند به زیباتر دیدهشدن مطالب کمک کند. به طور خلاصه در حوزه Front-end دانش بیشتر باعث میشود نتیجه بهتری از وبلاگ بگیری.
پیشنهاد میکنم حتما همواره به سایتهای مرجع تولید محتوا و بازاریابی محتوایی در وب سر بزنی. Contenly, Hubspot، Content Marketing Institute، Jeff Bullas و به طور کلی همه افراد و توصیههای که در این دو لیست هستند: + و +
قبل از هر چیز در یک وبلاگ بحث Data Structure مهم میشود. مطالبی که مینویسی باید ساختارمند و قاعدهمند باشد و به قول تو معماری داده و ساختار جامع و صحیحی داشتهباشد.
پیشنهاد من و البته پیشنهاد مراجع استراتژی محتوا در «طبقهبندی» و «برچسب زنی» متناسب مطالبت است. این برچسب زنی و طبقهبندی (در مورد Topic Cluster SEO اگر سرچ کنی، مطالب خوب زیادی مییابی) بر دو اصل اولیه و بنیادین استوار است:
اول در مطالبی که مینویسی (اگر وبلاگت دلنوشته و گاهنوشته نیست و تخصصی است) قاعده ۸۰/۲۰ رعایت شدهباشد. یعنی ۸۰ درصد مطالبت تخصصی و ۲۰ درصدش غیرتخصصی و عمومی و «صرفا جهت به روز شدن» باشد.
دوم این که اگر کسی روی یک برچسب و وموضوع در وبلاگت کلیک کرد، حداقل «سه مطلب» مرتبط با همدیگر در آن برچسب بیابد. (حتما سری به مباحث سئوی جدید و نقش Topic Cluster و دسته بندی ها در آن بزن.)
پیشنهاد من این است که در وبلاگت حداقل سه «ترند» مهم و اصلی معرفی کنی و سپس برای هر ترند، چند زیرشاخه تعریف کنی و مطالبت را بر اساس زیرشاخهها در این سه ترند تنظیم کنی و بنویسی.
از Google Search Console کمک بگیر. مسائل فنی سئو را همواره میتوانی در Developers.google.com (البته با فیلکُش) با بهترین و سادهترین توضیحات روی وبلاگت اجرا کنی.
مسئله استراتژی محتوای وبلاگ: «درد مشترک»
دیگر مسئله مهم در وبلاگ نویسی بحث استراتژی محتوا و تقویم محتوایی و مشخصبودن ساعتها، زمان، تِم نوشتاری و سبک و استایل است. برخی مسائل فنی در استراتژی محتوا همواره مهم هستند.
از جمله اینکه متن باید در کمترین زمان قابلیت «اسکن» شدن با چشم را داشتهباشد. برخی سرتیترها و تگها نظیر H2 و H3 باید به درستی در جای خودشان به کار رفته باشند و متن «یکنواخت» عرضه نگردد.
میان تیترها مهم اند. در ورد برای این کار بخشی به نام Styles وجود دارد که میتوانی همه تگها و تیترها را قبل از ارائه به وبلاگ تنظیم کنی.
پیشنهاد من این است که یک نفر از تأثیرگذاران حوزه خودت را انتخاب و به وبلاگش سر بزن. همه مطالبش را، دقت کن که «همه مطالب وی» را از ابتداییترین پست تا آخرین پست، بخوان.
تغییرات نگارشی، لحن، گفتار، و رشد را میتوانی در یک «روند» مشاهده کنی. درک این روند برای وبلاگنویسی بسیار مهم است.
خوانایی وبلاگ و قانون خوانایی وبلاگ در یک مسئله مهم است: دو جمله کوتاه برای هر پاراگراف.
بخواهیم یا نخواهیم، ما در دنیایی هستیم که بسیاری از مخاطبان «بیحوصله، کتابنخوان، زودخواه و کمصبر» هستند.
مخاطب کمصبر، بیش از دو جمله در یک پاراگراف را نمیفهمد.
اگر دقت کنی، من تمام این مقاله را با همین روش تنظیم کردهام.
مسائل فنی را همواره باید در وبلاگنویسی جدی گرفت. مثلا اینکه گوگل به «زمان لودشدن زیر ۳ ثانیه» اهمیت بیشتری میدهد و الگوریتمهای ایندکسش امروزه Mobile First هستند و با AMP رابطه بهتری از دسکتاپ برقرار میکنند.
توجه به ادبیات و قواعد نگارش در زبانی که استفاده میکنی هم مهم است. مهم است که مطالبی که در دنیای دیجیتال از تو میبینم، در فارسی قاعدهمند و با استفاده از اصولی حتی بسیار ساده نظیر «نیمفاصلهها» همراه باشند.
مهم است که در دنیای دیجیتال، وقتی اسم تو را سرچ میکنم، مطالب ویرگول و مدیوم و وبلاگت «یک حرف تکراری» را در سه جا نزدهباشند.
مهم است که چنتهی تو برای گفتن و نوشتن حرفهای «تازه» در هر پلتفرمی، با آن پلتفرم تنظیم باشد.
در دنیای امروز ما، سه منبع «ثروت» وجود دارند: زمان، توجه و Influence.
زمان را اپهای موبایلی و نوتیفیکیشنها تقریبا از ما دزدیدهاند. ما در حال پیشرفتن به سمت تولید محتوایی هستیم که مناسب «در سه ثانیه خواندهشدن» باشد. محتوایی که با «ساعت هوشمند» و اینترنت اشیاء و پوشیدنیها همخوان باشد. برای به دست آوردن زمان باید روی دو منبع دیگر تمرکز کرد: «توجه» و «تأثیر».
بگذار این دو را بیشتر برایت تشریح کنم. مثلا در وبلاگ تو من قرار است منبع ارزشمندی به نام «توجه» را به مطالب و نوشتههای تو صرف کنم.
زمانی این اتفاق میافتد که نوشتههای تو به «زمان» من اهمیت دادهباشند. یعنی تو یک مسئله مهم در دنیای نرمافزار را برای من حل میکنی.
ما آدمها عاشق معاملهایم. من زمانم را به تو میفروشم و میخواهم در کمترین زمان، بیشترین بهره و فایده را از نوشتههای تو ببرم.
قاعدتا نداشتن تقویم و تم مشخص باعث نمیشود که من پیوسته به تو سر بزنم. احتمالا بدانی که من «بیرحمانه» لیست وبلاگهای Aggregator را حذف و تعدیل میکنم.
دلنوشتهها را کمکم حذف میکنم و به جایش وبلاگهایی را نگه میدارم که «تم» داشتهباشند.
برایم مهم است Fore link هایی که میدهم و جاهایی که مخاطبم را میفرستم به زمان و توجه مخاطب ارزش قائل شدهباشند. مخاطب من برای خواندن و بحث در حوزه «توسعۀ پایدار» روی وبلاگ من آمدهاست.
اگر دقت کنی لینکهای سمت چپ من مخاطب را به سمت متخصصان توسعه میفرستد؛ پویشفکری توسعه یا فایلها و گفتههایی که فکر میکنم خیلی مهم اند و باید روزی چندین و چندبار مورد مطالعه قرار گیرند.
«توجه» زمانی شکل میگیرد که من به دو منبع اول تو احترام گذاشتهباشم. باید همیشه به روشی محتوا تولید کنیم که مخاطب برای پُستهای جدیدمان «انتظار» بکشد.
اینجا مرحلهای است که «تربیت مخاطب» شکل پذیرفته است. اگر با مگاترندها صحبت کنم، «Tribe» حول تو شکل گرفتهاست.
آنچه من از استراتژی محتوا فهمیدهام ایناست که پس از تربیت مخاطب، پیش از تربیت مخاطب و در حین تربیت مخاطب، مخاطب باید با محتوا تغذیه شود. به صورت مستمر، مرتب و با تقویمی مشخص از پیش.
بهترین حالت در آن است که مخاطب بتواند اساسا موضوع و تم نوشتهبعدی تو را با توجه به مطالب قبلیات «حدس»بزند.
اما محتوای تولیدی همواره باید به دو عامل «زمان» و «توجه» مخاطب توجه کردهباشد.
۲۰ درصد مطالب حقداریم «دلنوشته» بنویسیم. فقط ۲۰ درصد و نه بیشتر از آن.
دلنوشته محل مطالبی است که اتفاقا به خواننده این اطمینان را میدهد که با یک «انسان» طرف است و نه یک «ماشین».
اما یادت باشد، هر چقدر همکه قرار است «خطشکنی سرحدی در حوزه تخصصی و عمومی» باید هدف نوشتن باشد، سدهایی در باورها و داشتهها و اعتقادات دیگران وجود دارد که شکستنی نیست.
یعنی اگر همهی عمر را صرف نقد و توضیح و اصلاح کنیم، در زمان مرگ شاید کمی کمتر از ۱ درصد توفیق یافتهباشیم. یادت نرود که «عمر و منابع زندگی» به شدت «محدود» هستند.
ارزش نویسندگی و وبلاگنویسی
اما مسئله مهمتر که در وبلاگ تو (وبلاگ قبلی و این وبلاگ) مشاهده کردهام، «حذف» مطالبی است که خوب یا بد «مخاطب» را درگیر خودش کردهاست.
انتقاد دائمی من به نویسندهها در «نوشتن بهترین افکارشان» است و شاید دلیل اینکه عاشقانه چخوف و داستایوسکی و برشت و گورکی را بیش از همه همیشه دوست داشتهام این باشد که اینها لزوما «بهترین افکارشان» را ننوشتهاند.
در جای جای متن میتوانی رذالت ذاتی بشر را ببینی، خشم و تعصب و زشتی و تلخی در کنار شیرینی، زیبایی، مثبتاندیشی و انسانیت در نوشتههای این افراد موج میزند. هیچ ایرادی ندارد حتی اگر پستی با عصبانیت نوشته شدهاست.
بگذار باقی بماند. حتی اگر سراسر فحاشی و افترا و توهین به چاپ رسانیدهای، باید مسئولیت نوشتهات را بر عهده بگیری. باید همواره مرجعی برای سنجش پیشرفت نوشتههایت باشد.
من امروز هم دستنوشتههای «پانزده سالگیام» را دارم. آنقدر ضعیف و احمقانه و بیمنطق هستند که از حماقت خودم در گذشته به خنده بیفتم.
اگر آنها را نگه نمیداشتم یا امروز به رسمیت نمیشناختم، قطعا قلمم پیشرفت نمیکرد (اگر پیشرفتی داشتهباشد.)
ارزش مطالب یک نویسنده برای من میدانی در چیست؟ در این است که بتوانم فراز و فرودهای شخصیتیاش را ببینم، بتوانم بفهمم که پشت این نوشتهها یک «انسان» نشسته است.
با همهی ویژگیهای مثبت و منفی انسانی. انسانی که عصبانی میشود، ناراحت میشود، تحلیلهای یکجانبه میکند، نرم و لطیف و گاهی سخت و خشن مینویسد.
برای من سعید فعلهگری پشت این نوشتهها یک انسان است که میشود از مصاحبتش به عنوان یک انسان لذت برد و نه به عنوان یک متخصص نرمافزار.
مورد دیگری که در وبلاگ تو و به طور کلی در تو میبینم، در خودم به وفور دیدهام:
اعلام واقعهای پیش از وقوع آن. اگر دقت کردهباشی، «روزمه آینده من» دیگر روی وبلاگم نیست.
مدتها نشستم و با خودم فکر کردم (و البته پستهای پیشین وبلاگم را که با همین تِم نوشته بودم مورد ارزیابی و بررسی قرار دادم) که چه لزومی دارد اصلا خوانندگان من بدانند، قرار است در سال ۲۰۲۰ چه مهارتهایی داشتهباشم؟ چه قلههایی را فتح کردهباشم؟ چه زبانهایی بدانم، چه کارهایی کردهباشم.
پس بگذار به خودم و تو توصیهای بکنم: اهدافت را فقط برای خودت نگه دار، نتایج و دستاوردهایشان را با دیگران به اشتراک بگذار.
اهداف را فقط برای کسی فاش کن که مطمئن شدی در طول مسیر دستت را میگیرد و با خودش تو را به سمت آن هدف میکشد. اینکه بدانیم تو در سه سال آینده قرار است چهکنی دردی از ما دوا نمیکند، صفرا میافزاید.
در واقع اگر من به شما دائم بگویم که «آینده» من قرار است چگونه باشد، در تصور شما «من» انسان بهتری هستم. در عالم واقعیت انسان بهتری نمیشوم.
دوست دارم تأکید کنم و بر چند نقلقول از اساتیدم (دکتر فاضلی و دکتر سریعالقلم) صحه بگذارم که «ادبیات ما باید با افعال گذشتهباشد نه با افعال مضارع».
خواهدشد، خواهم کرد، خواهم شد باید به «شد، کردم، انجامش دادم» تبدیل شود. این کلید سعادت و پیشرفت است.
توسعهفردی از طریق وبلاگنویسی و نوشتن برای تو زمانی است که ببینی آنقدر از خودت، مسائلت، اولویتهایت و برنامههایت، ضعفهایت، قوتهایت و در یک کلام از خودت «دید» داری که بی وقفه «سی صفحه» در موردش بنویسی.
بیشتر شناخت شما از من شاید به واسطهی همه چیزهایی نباشد که «دارم» و «کردهام». در ادبیات من هم این کلیدواژهها فراوان هستند.
در ادبیات من هم سهم «افعال مضارع» و وزن آنها از «افعال ماضی» بسیار بیشتر است و این آفتی برای توسعهی فردی است.
شبکهسازی و وبلاگنویسی
سعیدجان
دنیای اطراف ما، به سرعتگرایی مشهور است. همهچیز با چند کلیک در دسترس است. با یک کلیک میتوانی «طی الأرض» کنی. با یک کلیک میتوانی سفارش غذا بدهی، خرید کنی، دنیا را ببینی.
با یک کلیک جهان زیر دستهای توست. اما مسائلی وجود دارند که با یک کلیک حل نمیشوند.
این مسائل «اعتماد»، «پیشرفتکاری» و «رابطۀ انسانی» هستند.
اگر فرض کنیم هدفهای ما «نوک قله» قرار گرفتهاند موضوع مهمتر «کوه پیشروی ما» است. کوهنوردی ممکن است سریع یا آهسته و پیوسته باشد، اما در یک نقطه مشترک میشود: مسافت در زمانی معین باید پیمودهشود.
شبکهسازی در فضای کاری هم به همین شکل پیش میرود. در وبلاگنویسی هم به همین منوال است. اما باید یک نکته را در نظر داشتهباشی.
در وبلاگنویسی، ۱۰۰۰ مطلب اولت را با این نیت بنویس که اصلا و ابدا قرار نیست «خوانده» شوی. فقط بنویس و پشت سرهم و با نظمی خاص (تقویم محتوا) آنها را منتشر کن. بدون هیچگونه توقعی فقط هزار مطلب پشت سرهم بنویس.
همین الان میتوانم به تو تضمین بدهم که پس از نگارش ۱۰۰ مطلب اول، «درک» خودت از نوشتههایت و باید و نبایدهای نوشتاری و نگارشی آنقدر عمیقتر میشود که اصلا خودت هم باور نمیکنی.
من این را در نوشتن «داستان» و روزانهنویسیهای بلند تجربه کردهام. فصل به فصل داستان که بازبینی و بازنگری میشود، تمام هفته را به من انرژی میبخشد.
هر چه بیشتر پیش میروم، احساس کمال نوشتهها را بیشتر حس میکنم و اینها به مدد و معجزه نوشتن رخ دادهاند.
در وبلاگنویسی ات یک اصل مهم «صبر» است؛ در فضای کاری «صبر» است؛ در فضای اجتماعی «صبر» است. صبر فضیلت گمشدهی روزگار ماست.
در رابطه کاری و دوستی، «زمان» مهمترین عامل است. خیلی از مسائل به ظاهر مشکلساز در پرتو «زمان» رنگ میبازند. ما قاعدتا در بازههای طولانی «خاطره» میسازیم. در بازههای زمانی طولانی، خاطراتمان شکل «آشنایی» مییابند.
در زمان طولانیتر، آشناپنداری و «شناخت» از دیگران به مهمترین عامل حفظ رابطهها در زندگی ما منجر میشود: «اعتماد»
اعتماد متاعی نیست که بتوان یکشبه به دست آورد. غمانگیزتر اینکه همینقدر طولانی به دست میآید و بسیار آنی و سریع و زودگذر «نابود» میشود.
فکر میکنم دقیقا میدانی از چه حرف میزنم.
امیدوارم این نوشتهی بسیار طولانی و ملالآور توانستهباشد کمی در توضیح جهان پیرامونیمان به تو یاری رساند.
بهانۀ این نوشته تو بودی، اما بیشتر این نوشته خطاب به خودم است. این نوشته اما صرفا زمانی ارزشمندتر میشود که تو هم ۳۰۰۰ کلمه برایم در همین مورد بنویسی، فیدبک بدهی و تحلیل کنی.
منتظر نوشتۀ تو میمانم.
ارغوان
این چه رازی است که هر بار بهار
با عزای دل ما میآید
و زمین از خون پرستوها رنگین است
این چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ میافزاید
یاور عزیز
سلام
این پست شما بسیار برای من ارزشمند بود.تا حد زیادی نزدیک به دغدغه من بود.
مدت کوتاه و البته با وقفه ای هست که به صورت پراکنده مطالبی می نویسم و اون رو در وبلاگم منتشر می کنم. آدرس وبلاگم رو تبلیغ نکردم. چون احساس می کنم مطالبم به گونه ای نیست که دیگران با یک بار دیدن ترغیب بشن و دوباره بخوان به اونجا برگردن. منتظر موندم به حد قابل قبولی لااقل از نظر خودم برسم و بعد از اون خودم رو به عنوان یک وبلاگ نویس معرفی کنم. نمی خوام کارتم رو بسوزونم.
اما خب به نظر می رسه که نوشتن بدون مخاطب پیشرفت آدم رو به تاخیر میندازه. چون نوشته هام زیر هیچ ذره بینی نیست. متاسفانه هنوز تم مورد نظرمو پیدا نکردم. شاید به همین دلیل از حوزه مخاطب های شما خارج بشم اما …
اگر جای من بودی توی این وضعیت چه انتخابی می کردی؟ وبلاگ نویسی از هر دری و به صورت مستمر؟ و معرفی وبلاگ حین طی مسیر نویسنده شدن؟ یا هر چیز دیگه ای غیر این؟
احسان جان
پاسخ شما در متن هست: ۸۰/۲۰ تخصصی و غیرتخصصی.
اگر بناست از «هر دری» بنویسی، ممکن است بیشتر دیدهشوی؛ اما هرگز بیشتر «خوانده» نمیشوی.
برای یافتن تم مورد نظر، تفکر، کتابخوانی عمیق و شاید پیادهروی طولانی کمکت کنند.
با مهر
یاور
یاور بامهر سلام
( ممنون از حسن کشاورز که ازش تقلید کردم اینگونه خطابت کنم)
چقدر نوشته ات برای من نکته و فایده داشت اتفاقا نیت داشتم که زمانی ازت بخواهم نظرت را راجع به ایرادات وبلاگ من بگی.
حقیقتش را بخواهی من فکر می کنم بعد از یک مدتی ( افزوده شدن میزان نویسندگی ام در وبلاگ) باید شناسه اصلی وبلاگم رو مشخص تر کنم تا موضوعات جنبی آن هم جایی برای خوانده شدن بیابند.
تشکر
ممنون از سعید فعله گری و تو ؛ که خواندن گفتگو و مکاتبه اتون برای من در این حوزه بسیار مفید و آموزنده بود.
یاور با مهر
سلام
این نوشته بسیار ارزشمند است برای همه ما که گاها تلنگری بخوریم بر نوشته ها و محتوای نوشته های خود، این نوشته را چاپ می گیرم و سعی می کنم که قبل از هر نوشتنی یکبار آن را بخوانم که بدانم اهمیت مخاطب شناسی و احترام به زمان او بسیار مهمتر از نشر مطالبی است که، به عنوان تمرین نوشتاریمان می خواهیم منتشر کنیم.
سلام بر یاور عزیز
چندین و چند بار این متن را خواندم و مطالعه کردم. آن را دست نویس می کنم و روی تک تک موارد آن کار خواهم کرد.
ابتدا باید تشکر کنم بابت وقتی که برای من صرف کردی و سپس همانطور که خواستی بود ، پاسخ ات را در یک مطلب کامل نوشته ام.
https://bit.ly/2F5822Z
امیدوارم که مورد توجه شما قرار گیرد.
ارادتمند
سعید فعله گری
بهتر است قبل از اینکه در مورد روابط بین دونفر بحث کنید و نظر بدهید، این مطلب را بخوانید تا شاید نرم شوید.
نکات مطرح شده در این مطلب را هم برای همیشه به خاطر داشت باشید.
لینک مطلب :
https://bit.ly/2KKslpW
ارادتمند
سعید فعله گری