در ستایش نقد

در ستایش نقد

نقد و انتقاد چیست؟ چگونه نقد کنیم؟

*** تمامی مطالب این نوشته در همه بخش های آن صرفا بیانگر نظرات، اندیشه ها و آرای شخصی نویسنده اش می باشد و ممکن است در همه بخش های آن حاوی کژتابی، کج فهمی و مملو از اشتباه باشد. نویسنده ضمن پذیرش حق نقد خواننده، با اعتقاد «تردید آمیز» به مرگ مؤلف، مسئولیت این نوشته در آینده را نمی پذیرد. این نوشته جز برای نقدهای آینده خود نویسنده، فاقد قابلیت ارجاع به عنوان رفرنس است. ***

 

به جای مقدمه

لطفا قبل از درگیر شدن با مفهوم “نقد” سی ویژگی نقد کردن از دکتر سریع القلم را با کلیک روی آن مطالعه فرمایید.

 

 تعریف لغوی نقد

در تعریف نقد، فرهنگ های زبان فارسی کم و بیش تعریف مشابهی را ارائه می کنند: برشمردن ویژگی های مثبت و منفی در یک موضوع خاص (+).

بدیهی است چنین تعریفی مستلزم درک بنیادین دو مفهوم است: تردید و تفاوت در اندیشه ها.

به احتمال قوی بتوان نقد را در دسته فهم متفاوت و غیر یکسان دو شخص و دو اندیشه متفاوت جای داد و طبقه بندی کرد.

هم چنین شاید بتوان به احتمال زیاد بر اندیشه های خویش هم تردید ورزید و آن ها را به صورت واقعی تر و نزدیک تر به واقعیت تعریف کرد.

 از منظر هرمنوتیک

اگر بتوان مانند همیشه به جمله طلایی گادامر بازگشت که “ذهنیت خواننده مهم تر از ذهنیت نویسنده است.” (هر چند در هیچ کجای این وبلاگ تلاشی برای فهم ذهنیت خوانندگان نشده است، اما همواره این نکته در نظر گرفته می شود که خواننده به هر حال با ظرفیت و پس زمینه فکری متفاوتی که از نویسنده دارد، مطلب و موضوع را خواهد فهمید.) بنابراین آموخته ها، تجربیات، احساسات و اندیشه ها و در سطحی پایین تر و دقیق تر حتی واکنش های فیزیولوژیک وی در هنگام خواندن متن یا فهم یک موضوع اهمیت می یابد.

هم اکنون که شما در حال خواندن این متن هستید، درک متفاوت و پیش زمینه یا پس زمینه فکری شما حتی در مورد تعریف «نقد» با من متفاوت است و “باید هم باشد”.

چنین درک متفاوتی زمینه ساز بروز آرای متفاوت و مختلف در من و شما می شود.

در نهایت شما اندیشه متفاوتی از من خواهید داشت و در صورتی که شما اندیشه و دیدگاه متفاوت و برداشت خود را از نوشته من مکتوب کنید، نوشته مرا نقد کرده اید.

 خلط معنی: نقد سازنده

به باور سریع القلم (۱۳۹۶) روحیه جمعی اکثریت ایرانیان در دو لایه همزمان متبلور می شود. یک لایه بیرونی صوفی و عارف مسلک و ادیب و مبادی آداب و فهیم و لایه اصلی درونی به شدت تحت حکمرانی غریزه که سودجو، منفعت طلب، خودخواه و تن پرور است.

به نظر می رسد میتوان برای انسان های بعد از رژیم پهلوی که به شدت در معرض پروپاگاندای ناسیونالیسم افراطی قرار گرفته اند، نیم لایه یا لایه سومی هم افزود و آن تظاهر به «وطن دوستی» است. حال آن که مفهوم وطن دوستی غیر از فهم ناسیونالیسم صیقل نخورده تهاجمی و آشتی ناپذیر با اقوامی که عامل اصلی بدبختی تاریخی ایرانیان بوده اند و لابد خود ایرانیان هیچ وقت هیچ تقصیری در عقب ماندگی خود نداشته اند و به سبب نژاد خالص و والایشان نمی توانستند هم داشته باشند؛ باید در قالبی به نام «تلاش شبانه روزی و از خودگذشتگی شدید برای پیشرفت» متبلور شود. چنان که در اقصی نقاط جهان و در اندیشه های آنان چنین موردی به وضوح میتواند مشاهده شود و اگر به رفتار یک فرد آلمانی یا ژاپنی توجه کنیم، می توانیم این لایه را در اهتمام و همت جمعی وی برای پیشرفت کشورش و تلاش فوق العاده اش ببینیم.

حال آن که در ایران و تفکر و اندیشه ایرانیان مفهوم وطن پرستی عمدتا در تلاش برای رنگ و لعاب دادن به اندیشه بیمار ناسیونالیستی پشت آن است که شاید تا حدی منافع دراز مدت جمع وسیعی را هم به خطر بیندازند و غیر از ارضای کوتاه مدت منافع اشخاص کاربرد دیگری نداشته باشند.

چنانچه با ادبیات متمم بنویسیم، این سه لایه شخصیتی قاطبه ایرانیان تفکر سیستمی ضعیف و فهم ناچیزی از «سیستم» و روندهای دراز مدت جوامع بشری دارند.

با این تفاسیر ایرانی همواره باید الفاظ و مفاهیم را در قالبی متفاوت و مفهومی غیر و گاها متضاد با مفهوم اصلی و واقعی آن به کار گیرد.

چرا که نقد یک اندیشه ابتدا نیازمند امکان شناخت آن اندیشه و اشراف (تا جایی که ممکن است) بر همه زوایای موجود در آن است تا سستی ها و ضعف هایش را بتوان آشکار کرد.

به نظر می رسد اما چنین امکانی در سیستم ساختاری چند لایه بودن شخصیتی ایرانیان (در اکثریت آنان) به سختی قابل ظهور است. از سوی دیگر «واردات اندیشه» به صورت شتاب زده و سرسری به جهت جبران عقب ماندگی در صد سال اخیر باعث شد  “Criticism” که در روحیه یک لایه شخصیتی غرب تکوین یافته بود تقریبا بدون زیرساخت فرهنگی – اجتماعی و سیاسی لازم به ایران وارد شود.

طبعا تعریف فلسفه محور نقد و ورود به آن به اندیشه ایرانی هم چون نصب نمای گرانقیمت بر یک سازه کاهگلی است. نه کاهگل میتواند با این نما همسان باشد و نه چنین نمایی میتواند به کاهگل زیبایی ببخشد.

خلط مفهوم نقد به «نقد سازنده» و استفاده ناصواب از این ترکیب اما تنها به این دلیل صورت نپذیرفته است.

به واقع علاقه وافر قاطبه ایرانیان به شناخت زیرلایه های اصلی زندگی همدیگر از طریق تجسس پاسخی به چندلایگی زندگی آنان بوده است. زیرین ترین و درونی ترین لایه و شخصی ترین بخش زندگی هر فردی هم توانسته است در این خلط معنا مؤثر باشد.

در این میان ظهور و رشد ابزارهای به اشتراک گذاری لایه های درونی زندگی در قالب شبکه های اجتماعی مشکل موجود را حتی چندین لایه عمیق تر هم کرده است.

از سویی تمایل برای به رخ کشیدن ظاهر زندگی از یک سو و تمایل برای حفظ حریم شخصی و خصوصی در مفهوم «چاردیواری» و «تعریف سنتی» “آبرو” و “خانواده” از سوی دیگر این خلط معنی را تا حد تعریف میانمایه و نخ نمای «جاج نکنیم همدیگه رو» که کلید واژه بسیاری از بحث های شبکه های اجتماعی بوده است به افتضاح کشانیده است.

نقد سازنده خود یک اغلاط همه جانبه ساختاری زبانی و تعریفی نادرست است و احتمالا تنها منظور آن برشمردن وجوه مثبت یک اندیشه و صرفا تکیه روی لایه بیرونی و نمای شخصیتی ما ایرانیان بوده است.

 نقد چه چیزهایی نیست؟

همان گونه که در ابتدای این نوشته تأکید کردیم نقد از جنبه شخصی مورد بررسی قرار نمی گیرد و ناظر بر اندیشه است. جنبه اصلی نقد در “تلاش برای یافتن پاسخ بهتر یا متفاوت تر به سؤال اصلی شخص قبلی است”.

بدیهی است که «یافتن پاسخ بهتر» به شدت در حوزه تخصص، اندیشه، مطالعه و پژوهش جای می گیرد.

اما اگر بخواهیم «نقد شامل چه چیزهایی نمی شود» را تعریف کنیم، مجبور به تعریف یک واژه دیگر هستیم: “آزادی منفی”.

از مقاله معروف دو مفهوم آزادی (آیزیا برلین، ۱۹۵۸) و قبل از آن هایدگر (۱۹۳۰) تا اریک فروم (۱۹۴۱) و بسیار پیش تر از آن در آثار کلاسیک متفکران اروپایی (جان لاک و آدام اسمیت) این مفهوم تبیین شده است.

ما برای سهولت بحث چکیده تعریف آزادی منفی را از زبان برلین و به کوشش مجتبی صدریا (۱۳۹۶) بر می گزینیم:

“انسان مختار است آن چنان که می خواهد باشد و آنچه را که میخواهد انجام دهد، بدون مداخله دیگران. نفی مداخله دیگران در تعریف آن چه که هستیم و آنچه که میخواهیم انجام دهیم، معنای منفی آزادی است. این معنای منفی فضای ویژه ای از زیست، تفکر و تصور جدی برای وجود انسان قائل است که مداخله دیگران در این فضا را سالم و جایز نمی داند.” (نجوای آزادی – ژیل دولوز به کوشش مجتبی صدریا، ۱۳۹۶)

بنابراین نقد شامل «نظرات شخصی» ما بر نحوه و سیر و روند زندگی دیگران نیست. از آنجایی که فرهنگ و ساختار اجتماعی ایرانی در طی تاریخ نه تنها با چنین مفهومی از آزادی بیگانه بوده است، و از قضا تا حد زیادی تجسس در مدل زندگی دیگران و به اصطلاح «سر از کار دیگران در آوردن» را تا حدی جایز هم شمرده است (و احتمالا بتوان چنین موردی را حتی شاخص فرهنگی هم به حساب آورد.) به نظر می رسد هنوز تفکیک دقیق مرز نقد و ارائه نظر شخصی هم چنان دشوار باشد.

نقد همواره با ارائه نظر شخصی بسیار متفاوت است. نباید به اشتباه در دام این تفکر بیفتیم که ارائه نظر شخصی را «نقد» به حساب آوریم.

نقد ادبیات و روش شناسی خاص خود را دارد.

از سوی دیگر به عنوان وجود یک ضعف در فرهنگ اجتماعی ایرانی تمایل ما به هدایت و راهنمایی دیگران در مسیر زندگی شان غالبا «درخواست نشده» است. این ضعف تا حد تقلیل و خلط مفهوم «دخالت» به جای «نقد» پیش می رود.

با این اوصاف اگر بخواهیم یک فیلتر ذهنی برای تعریف نقد به کار ببریم به صراحت میتوان گفت «تمام نظرات من در مورد حریم خصوصی و عمومی افراد» به هیچ عنوان «نقد» به شمار نمی رود. در بهترین حالت شاید بتواند «دل سوزی» باشد.

نقد صرفا مقوله ای اندیشه محور است و سر و کارش با اندیشه است.

این گزاره که «من به رفتار تو نقد دارم» هم از منظر تعریف منفی آزادی و هم از منظر لغوی نادرست است. نقد آن چنان که نوشتیم بر اندیشه وارد است و نه بر رفتار.

رفتار تو به هر حال تابعی پیچیده از همه شرایط توست که در حالت عادی شاید خودت هم نتوانی به خوبی تحلیلش کنی، اما اگر حتی از منظر و نظر من «اشتباه» هم رفتار میکنی، من حق ندارم تا زمانی که از من نخواسته ای “اعلام نظر شخصی” کنم. این مسیر زندگی توست که میتوانی در طی طریقت آن را آلوده به همه پلشتی ها کنی یا با شکوفایی و اندیشه کامل و زیبا پیش بروی. اساسا نه تخصص و ارزیابی فلسفه و مسیر زندگی تو در من هست و نه اصولا «وقتش» را دارم که بخواهم برای تو تلفش کنم. زندگی و توسعه مسیر خودم بسیار مهم تر است.

به عنوان حسن ختام این نوشته دوست دارم بخشی از نوشته ارزشمند دکتر سریع القلم در کتاب «اقتدارگرایی ایرانی در عصر قاجار» را در مورد «نقد ناپذیری ایرانیان» برای شریک کردن شما در لذت آن بیاورم:

” مهم ترین پایه روش نقد آن است که هر فردی بنا به مهارت ها، ظرفیت ها و حتی روحیات خاص خود، برداشتی از پدیده ها و موضوعات می کند. تلاقی این برداشت ها باعث رشد علم می شود و شناخت انسان را عمیق تر می کند. از آن جا که یک فرد، ظرفیت فهم تمامی ابعاد یک پدیده را قاعدتا نمیتواند داشته باشد و حتی نسبت به برداشت های خود نمی تواند اطمینان داشته باشد، ورود نظرات و دیدگاه های و ابعاد فکری دیگران است که باعث رشد یک فرد می گردد. این ساختار رقابتی طرح دیدگاه های مختلف به یک موضوع زمینه ساز رشد اندیشه و سپس رشد و تعالی انسان ها وجامعه می شود. جوامع مدنی طی قرن ها توانسته اند به تدریج «فرهنگ نقد» را نهادینه سازند و برای شهروندان خود حقوق مدنی را جهت طرح دیدگاه ها، نشر و چاپ دیدگاه و گسترش اندیشه های نو فراهم آورند.

فرهنگ نقد شامل ارائه استنادات جدید، عرضه تحقیقات جدید، طرح مفروضات جدید، طرح قالب ها و نظریه های جدید و در نهایت ارائه پارادایم های جدید است. همان گونه که مشاهده می شود فرهنگ نقد در سطح استدلال، مواد خام و نظریه خلاصه می شود که نسبت به نظریه ها و برداشت های دیگر مطرح می گردد. این فرهنگ نقد مشتقی از فرهنگ عقلانیت است و به موازات عقلانی شدن تمامی سطوح فکر و عمل در یک جامعه تحقق می پذیرد.” (ص ۴۰)


ارغوانم آنجاست

ارغوانم تنهاست

ارغوانم دارد می گرید

چون دل من که چنین خون آلود

هر دم از دیده فرو می ریزد

 

۲ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *