پیکان سرنوشت ما روایتی جذاب و گیراست. روایتی از پیکانی که در واقع تاریخچه توسعه صنعتی ایران را به چالش میکشد.
روایت توسعه در زمینی بایر که در آن هر تلاشی برای باروری خاک و پیشرفت کلان، صرفا سی سال عمر میکند.
داستان پیکان سرنوشت ما خواندنی است، نه از آن جهت که تجربه کارآفرینی نابی به قلمی ساده و گیرا نوشته شدهاست، خواندنی است چون سراسرش غم و درد است.
سراسر این کتاب مملو از رنج است. رنجی از «نبودن سیستم» و «اثر دردناک نبودن سیستم» بر فروپاشی سریع همه تلاشهایی که برای توسعه میکنیم.
رنجی که حداقل در ۱۲۰ سال اخیر، و مقارن با تلاش برای توسعه صنعتی ایران رخ داده است.
این چند سالی که با توسعه و مفهوم آن مشغول بودهام، همواره پی به دو نکته اساسی در مورد توسعه بردهام: توسعه نیازمند دو چیز است: «سیستم» و «ارتباطات وسیع جهانی»
بدون داشتن یکی، دیگری بیفایده میشود. چنانچه در دوره پهلوی با وجود گستردگی بسیار زیاد ارتباطات بینالمللی و سهولت تجارت جهانی، ضعف حضور سیستم در تصمیمگیریهای کلان و شخص محور بودن سیستمها نتوانست در دورانی که فرصت بسیار خوبی برای شکوفایی اقتصاد ایران وجود داشت و هنوز کشورهای جدیدی از تجزیه قدرتهای بزرگ به وجود نیامده و اهداف سیاسی – تجاری چین، هند و آمریکا قرار نگرفته بودند، ما را در موقعیت ممتازی تثبیت کند.
توسعه نیازمند سیستم است. این را بارها و بارها نوشتهام و گفتهایم و خواندهایم. اما بیایید با استناد به این کتاب این مسئله را عمیقتر بررسی کنیم.
فرض کنید شخصی در ایران دست به نوآوری فناورانه و «چالش برانگیز» میزند. به طوری که تمام بافتههای قبلی و جریانهای مسلط بازار را به چالش میکشد. در این شرایط سیستم فکری و حاکمیتی به دنبال چیزی میرود که سالهای سال به آن عادت کردهاست: «رانت»
همچنان که در بحث تحریمها عدهای با بهرهمندی از «رانت» و «فرصت طلایی به وجود آمده» بر طبل انحصار اقتصادی کوبیدند و همواره سنگ جلوی پای ارتباطات بینالمللی انداختهاند، در گذشته این کشور نیز «بازار» مایل به کرنش در برابر موج تغییرات جدید نبودهاست.
موج تغییرات جدید را با ایران ناسیونال مد نظر ندارم. چه پیش از آن نیز در دنیای اطراف ما جنگهای سختی برای تصدی حمل و نقل به وجود آمده و سراسر تاریخ مملو از نبرد لودیتها و طرفداران توسعه بودهاست.
اما من به یک تفاوت مهم اشاره دارم که باعث میشود این کتاب را دردنامه توسعه ایرانی بخوانم.
این تفاوت در آن جاست که در کشورهایی که جنگ توسعه و تحجر رخ دادهاست، عاملی به نام «بازار آزاد» وجود داشتهاست که در نهایت سرنوشت هر پدیدهای، فراتر از دستور از بالا، با «اقبال عمومی» تعیین شود.
در واقع همانند خود اینترنت که شبکهای مبتنی بر اقبال عمومی و رأی همگانی و تصمیمگیری همگانی برای دیده شدن یا نشدن یا مورد اقبال واقع شدن یا نشدن هر محصولی است و تنها «بازار و زمین بازی» است که در آن فرصت رشد و توسعه تقریبا برابر توزیع شدهاست، بازار آزاد جهانی هم بر مبنای چنین پارادایمی بنا شدهبود.
اما در ایران چنین چیزی وجود ندارد. به سادگی میتوان در سیستمی که «ناپایداری» جزو عمیقترین داشتههای آن است، با وعده و وعید و حتی پرداخت رشوه و هزینۀ دخالت، فردی بالادست را به کاری وادار کرد که نفع شخصی را فراتر از نفع عمومی تعریف میکند.
اساسا سیستمی که بر روی دو پایه «رانت» و «ناپایداری» بنا شود، مستعد زندگی کوتاهمدت است و زندگی کوتاهمدت به دنبال خودش فهمی را میآورد که در آن همواره باید از «فرصت طلایی به وجود آمده» نهایت استفاده را برد و تا جایی که میتوان منفعت شخصی را تأمین کرد؛ چه سیستم غدار ناپایدار هر لحظه امکان به زیر کشیدنمان را با خودش دارد.
به این ترتیب دخالتهای بیپایان سیستم حکومتی در تأمین منافع عدهای که نوآوریهایی نظیر فروشگاههای زنجیرهای در پایین آوردن قیمت داشتهاست، همواره چون سنگی بر پای کارآفرینی ایرانی بودهاست. چه امروز که وجود و گسترش فروشگاههای زنجیرهای به عنوان منفعت و گاهی پوشش پولشوییهای وسیع میتواند به کار بسته شود، آن روزها حضورشان مزاحم منافع عده زیادی بودهاست و در نتیجه در جریان فروپاشی سیستم حاکمیتی و انقلاب، برخی از این فروشگاهها در آتش کینه و خشم سوختند.
اینجاست که بعد از شش سال میتوان فهمید که چرا بزرگان این سرزمین، امروز به جای تدریس اخلاقیات و کارآفرینی و تجارت، با تمام قوا و گاهی لجبازانه به آموزش «تفکر سیستمی» چسبیدهاند. اینجاست که میتوان فهمید چرا باید همواره به جای تمام دروس دانشگاهی و دبستانی، دو دستی به آموختن شیوه تفکر به نفع جمع به افراد همت گمارد.
اینجاست که باید تمام قد خم شد و دست دو معلمی که در این مسیر تمام منابعشان را گذاشتهاند بوسید: «دکتر علینقی مشایخی و محمدرضا شعبانعلی»
ارغوان
این چه رازی است که هر بار بهار
با عزای دل ما میآید
و زمین از خون پرستوها رنگین است؟
قلم خیلی خوبی دارید من تقریبا میخونم مقالات تون رو ولی این اولین باره واستون کامنت گزاشتم♥
سلام
بعد سیستم! اموزشی۶.۳.۳ و سنجش مجموعه ای(کنکور۹۹) و سیر ثبت نام دانشگاه و هماهنگی های نظام وظیفه
فهمیدم که سیستم زیادی بی معنی هست
چیزی که الان دارم امتحان می کنم اینه که داشتن تفکر سیستمی برای این محیط و این رابطه جواب می ده یا نه