دیر کردهام. میدانم. این دیرکرد چیزی نیست جز بلاتکلیفی و نداشتن شغل ثابت. در واقع شغل داشتن برای من مهمترین چیزی است که زندگی را معنا میدهد.
به عبارت دقیقتر داشتن شغل و مشغول بودن جایی، باعث میشود بتوانم به یک روتین مشخص وفادار بمانم.
حادثه زندان رفتن و نبودن در این دنیا، تقریبا سه ماه بعدتر هم اثرش را دارد و هنوز انگار نتوانسته باشم روی پای خودم بایستم و تلو تلو میخورم.
البته کمکم اوضاع بهتر میشود. در واقع بهتر شدهاست. کار جدید و دوستان جدید و پروژههای پراکنده جدید که اگر چه همین امروز به ثمر نمینشینند، اما در طول زمان میتوانند کمی اوضاع را بهتر کنند.
بیشتر زمان من در آبان ماه، به جبران خسارتهایی گذشت که زندگیام در نبودنم خورده بود: خسارتهای رابطه عاطفی و کاری و درآمدی. پراکنده کارهایی کردم که مشاوره و تدریس اجزای اصلی آن بودند.
و البته یک پروژه بسیار خوب سراغم آمد. از طریق یکی از دوستان به یک پروژه «هوش مصنوعی در حوزه ساختار محتوا» معرفی شدم و خیلی زود، تقریبا از ۲۶ آذرماه قرار است به تیم ملحق شوم ( و البته تیمسازی کنم.)
روند مطالعاتی من تقریبا متوقف شده است. پراکنده میخوانم و هنوز حوصله مطالعه جدی را ندارم انگار. همهچیز برایم متوقف شده بود گویا.
ارسال ایمیلهای هفتگی با مشکلی جدی مواجه بوده و هست. نرم افزاری که با آن ایمیل ارسال میکنم معمولا فیلتر است، یا ایران را در لیست تحریمش دارد. نرمافزارهای داخلی هم که تست کردم، قابلیتها و زیرساختهای مد نظرم را نداشتند.
لاگ کردن و داکیومنت سازی را کمی ضعیفتر پیش میبرم. در واقع یکنواختی دائمی روزهایم چیزی برای ثبت کردن نداشت.
تنها جزیی از برنامه قبلی که هنوز با من است، پادکست گوش دادن در حین پیادهروی است. پادکست Huberman Lab و پراکنده پادکستهای فارسی گوش میکنم.
در تمام این مدت اما سعی کردم یک کانال به خصوص را در تلگرام دنبال کنم که از دروس «توسعه» و سیلابس «مدرسه حکمرانی کندی هاروارد» مینویسد. در واقع تنها کانالی است که با علاقه این روزها دنبال میکنم.
به نظرم بهترین روش کمک به خودیادگیری دیگران هم همین باشد.
غیر از اینها این روزها بیشتر جذب «داستان زندگی افراد» میشوم. از کارآفرین تا معلم و کارگر ساده و کلا هر شخص دیگری.
در نهایت این ماه تقریبا به هیچ بخشی از کار و مطالعه و برنامه توسعه فردیام «تقریبا» نرسیدم. شاید از ماه بعد با روتین شدن کارم، باز هم بتوانم گزارش درستی ارائه کنم.
سلام یاور جان
از آنجا که یک «پادشکننده» هستی، بیشک قویتر از قبل باز خواهی گشت.
محسن جان
احساس میکنم که پادشکنندگی به صورت طبیعی خاصیت سیستم بدن همه ماست و اگه بخوایم تفکیک کنیم پادشکنندگی ذهنی احتمالا منظورت بوده باشه.
درسته؟
بله دقیقا. در روانشناسی مفهوم تابآوری رو داریم، شاید یه چیز بالاتر از تابآوری ذهنی-روانی، پادشکنندگی ذهنی-روانی باشه (البته من نه در این زمینهها تخصصی ندارم و این حرفهام در حد بیان مشغولیت ذهنی هست). همچنین پادشکنندگی شغلی و مالی هم منظوم بود؛ بعضیها بعد از دست دادن شغل یا ورشکستگی مالی سیر نزولی پیدا میکنند اما برخی قویتر از قبل بر میگردند.
سلام یاور
نگران نباش، ما هم که سرکاریم (البته فعلا تا این لحظه) وضعیت بهتری از تو نداریم
مسلما این اتفاقات رو زندگی همه تاثیر گذاشته و تو هم با توجه به تجربه ای که داشتی حق داری این حال و روز داشته باشی
راستی من هنوز منتظرم بیای بهشهر، یادم نرفته یه بهشهرگردی از من طلب داری
ممنونم مائده جان
بهشهر گردی البته طلب منه. حالا امیدوارم در فصل درستش بتونم برسم اونجا.
ممنونم که هستی.