تفرقه بینداز و حکومت کن، تقریبا ترجیعبند بیشتر مباحث سیاسی از قدیمالایام تا به امروز بودهاست. هر جا کسی خواسته باشد اندکی دقیقتر در مورد سیاستها و پشت پرده تصمیمهای بزرگ بگوید، از این عبارت استفاده میکند. به خصوص این عبارت در توصیف رفتارهای بریتانیا و تحلیلهای دایی جان ناپلئونی همچون مرصعپلو میدرخشد.
به نظر میرسد چنین عبارتی در واقع از “Divide and Conquer” گرفته شدهباشد. این عبارت البته نه با واژۀ «تفرقه» که معنای بسیار عمیقتری از «تقسیم» دارد خیلی قابل بیان نیست. چرا که تقسیم به لحاظ معنایی و به صورت ضمنی دلالت بر «اعتدال» دارد و تفرقه قاعدتا به شدت از آرمان عدالت دور میافتد.
آنچه اما قرار است در این نوشته با هم بحث کنیم، عاریتی بودن این تفکر از «ریشه مکانیکی» و انقلاب صنعتی و «ماشینهای ساده» دیدن جهان است و البته که بشر قرن ۱۹ و ۲۰ قاعدتا قادر به دیدن «پیچیدگی» که سهل است، درک سیستم به صورت ساده هم نبودهاست و چنین نتیجهای را مستقیما از مشاهده رفتار ماشین و نحوه مدیریت آن گرفته است. (بهترین مثال این بحث تفاوت گربه و ماشین لباسشویی به عنوان دو سیستم پیچیده و مکانیکی است که برای تعاریف بعدی هم منظورمان از پیچیدگی به سمت طیف گربه میرود.)
تفرقه بینداز و حکومت کن
معنای این عبارت در دیکشنری چنین آمده است:
to make a group of people disagree and fight with one another so that they will not join together against one
Merriam – Webster
یعنی تقسیم کردن افراد به گروههای مخالف که به صورت دائمی به مخالفت با یکدیگر پرداخته و فرصت نکنند علیه یک دشمن واحد متحد شوند.
البته ظاهرا ریشه اصلی این عبارت نه به انسان قرن نوزدهمی که به انسان عهد باستان میرسد و در لاتین این عبارت را به صورت divide et impera داریم. در منابع تاریخی این نقلقول ظاهرا منتسب به فیلیپ دوم پدر اسکندر مقدونی باشد.

من البته درک میکنم که در قرون باستانی و به خصوص در عهد انقلاب صنعتی، ما تمایل بسیار زیادی به سادهسازی رفتار انسان و فهم آن، تا حد ماشینهای مکانیکی داشتهایم که به ازای یک ورودی خاص، یک خروجی خاص تحویلمان دهند.
این ایده با پیچیدگیهای دنیای سیاست و همچنین چند وجهی بودن آن همخوان بود. لازم نبود دیگر برای فهمیدن دنیای پر رمز و راز سیاست اصلا تلاش کنیم. دو عبارت داشتیم که همیشه و بلا استثناء میتوانستیم آنها را هر جایی به کار ببریم: «کار کار انگلیسیهاست» و «خوب بین ما تفرقه انداختند که دنیا را فتح نکنیم.»
در باب پیچیدگی سیاست و تاریخ بشری شاید لازم باشد مثلا اضافه کنیم که اصلیترین پیشران و دلیل برای شروع عصر اکتشاف و تا حدی استعمارگری اروپای صنعتی، درست اندکی پس از تصمیم پادشاه عثمانی به بستن جاده ابریشم به عنوان یکی از اهرمهای فشار بر اروپای آن زمان بودهاست.
یعنی اروپاییان مجبور بودند هم برای مقابله با این سیاست و دست بالا داشتن در روابط بینالملل و هم برای تأمین معاش و نیازهایشان به مواد اولیه خام، که قبلا از طریق جاده ابریشم به دستشان میرسید و اکنون سد شدهبود، راهی بیندیشند.
زیرساخت فنی و اجتماعیاش را داشتند و به سرعت کشتیهایشان را سوار شدند، تفنگهای سرپرشان را در دست گرفتند و دور زمین چرخیدند. بعدها آنقدر این رویه برایشان مهم شد که «عصر اکتشاف» پشت سرش آمد و آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی و حتی جنوبگان و شمالگان نیز به فهرست مکانهای کشف شده و مورد بهرهبرداری قرار گرفته اضافه شدند.
این تحول بزرگ، بخش مهمی از تاریخ آینده آن روزها را ساخت. در واقع تاریخ گذشته معاصر ما: نقش نفت در سیاست خارجی و جنگهای بزرگ اول و دوم جهانی، تمامیتخواهی، فاشسیم و نازیسم و دوره استبداد و بلوک بندی جهان و از هم پاشیدن شوروی و عصر اطلاعات و همین الان که داریم با هم صحبت میکنیم.
خلاصه فهم این دینامیک پیچیده همیشه سخت و تا حدی نامطلوب و حتی غیرممکن است. این که بفهمی مثلا حمله مغول و ویروس طاعون که بلای جان بیشتر ملتها شد، چگونه به عصر انقلاب صنعتی منتهی شد و چگونه این روند سرعت گرفت، را شاید با تفکر سیستمی و فهم سیستم پیچیده و به قولی «ستایش پیچیدگی سیستم» بتوان توضیح داد، اما بعید است با فهمی نظیر «تفرقه بینداز و حکومت کن» و سادهسازیهای این چنینی بتوان حتی گامی برای فهمش برداشت.
برای درک بهتر این ساز و کار به یک سیستم پیچیده دم دستمان، یعنی بدن انسان مراجعه میکنم.
تفرقه بینداز و حکومت کن: بدن انسان
اینجا مایلم از راسل ایکاف نقل قولی کم و بیش تلخیص شده داشته باشم:
You Can’t divide and Conquer any system
Russel Akoff
در بدن انسان مکانیزم جالبی وجود دارد. تمام بخشها به هم مرتبط و با هم کار میکنند؛ اما ممکن است در مواردی به همدیگر «پاسخ» ندهند.
یعنی ممکن است قوزک پای ما پیچ بخورد، اما هیچ اتفاقی برای گوشمان نیفتد. این به معنای «رابطه نداشتن» این دو عضو با همدیگر نیست؛ بلکه به این معناست که واکنش این دو به همدیگر متفاوت و تا حدی غیر قابل درک است.
اما ممکن است پیچ خوردن قوزک پا، در مواردی موجب درد گرفتن فک شود (گفتگوی شفاهی “دکتر امید مرجمکی“متخصص فیزیولوژی ورزشی)
اگر این مثال را به جامعه انسانی تعمیم دهیم، متوجه میشویم که بخشی از جامعه به حرکات و حتی دردهای بخشهای دیگر ممکن است هیچ پاسخی ندهد، یا حداقل پاسخ دیرپاتر و عمیقتر و طولانیتر باشد.
اگر با مثال بدن صحبت کنیم به نقلقولی مشترک میرسیم : «سردرد داشتم، زد به معدهام» این گونه درد در بدن در بین دو ارگان که مستقیما به هم شاید پاسخ ندهند، با گذشت زمانی منتشر میشود.
در مورد جامعه هم شاید همینطور باشد. درد کارگر بازنشسته ممکن است به صورت نامتقارن به کارمند عالیرتبه برسد. و البته گستردگی و پیچیدگی سیستم جامعه انسانی بسیار فراتر از بدن انسان است و به همین دلیل انتشار فشاری که به یک بخش مستقلا وارد شدهاست، به بخش دیگر مدت زمان طولانیتری طول میکشد.
باور به تفرقه بینداز و حکومت کن
با آنچه تا اینجا گفته شد، باور دارم که «باور» به این عقیده هم از نافهمی سیستم و تفکر سیستمی است.
مشخصا تلقی مکانیکی داشتن از سیستم جامعه انسانی و ندیدن عمق آن باعث میشود فکر کنیم اساسا میتوان جامعه انسانی را به «بخشهای مختلف» با «کارکرد متفاوت» و «بدون ارتباط با هم» تقسیم و بر هر بخشی پیروز شد. در نهایت ما با یک سیستم پیچیده مواجهیم که اتفاقا بخشهای بسیار زیادی از آن با هم مرتبطاند و هر تنشی از بیرون یا از درون به آن وارد شود، نه به صورت متقارن و همزمان که به صورت نامتقارن و ناهمزمان پاسخ کل سیستم را دریافت میکنند.
توجه داشته باشید که برای مواردی که در تاریخ ما پیش آمدهاند، این زمان ممکن است تا ۱۰۰ سال هم طول کشیدهباشد.
ارغوان
این چه رازی است که هر بار بهار
با عزای دل ما میآید
و زمین از خون پرستوها رنگین است؟