مقدمه
چند شب پیش در جمع دوستان «عصردیدنی» موضوعی از طرف «حامد عرفان» مطرح شد که دوست داشتم در موردش بیشتر صحبت کنم. در واقع آنجا از من پرسیده شد و من آن روز جواب خیلی دقیقی به آن ندادم و چون دوست داشتم بیشتر در موردش فکر کنم.
همین ابتدای صحبتمان تأکید کنم که این نوشته یک نوشته روشمند و هدفمند و ساختاریافته نیست و اگر دنبال پاسخ این سؤال هستید که چرا ادبیات و محتوا این همه از هم فاصله گرفتهاند، پیشنهاد میکنم آن را صرفا به عنوان چند «سرنخ» در نظر بگیرید.
ادبیات و محتوا، تاریخ ناپایداری
اگر به قول دکتر کاتوزیان، ایران را جامعه کوتاه مدت نخوانیم، حداقل باید بپذیریم که در بخش عمدهای از تاریخ این سرزمین، چیزی به نام «پایداری» (از مفهوم Sustainability) وجود نداشتهاست یا اگر هم وجود داشتهاست، عمر و سرنوشت آن آنقدر کوتاه بودهاست که نتوانسته باشد به دستاورد عجیبی برسد.
ادبیات باستانی ایران در بیشتر دورانهای تاریخی خود، در «شعر» بسیار غنی بودهاست. هر چند این غنا نه به صورت پیوسته و پایدار که بنا به خلاقیت فردی شاعران، و در دورههای مختلف با ناپیوستگی همراه شدهاست. اگر به فهم امروز ما از محتوا هم دقت کنید، احتمالا مکرر با این مسئله مواجه میشوید که حتی تبلیغات محتوایی هم به نوعی به «وزن و آهنگ» و «شعر» گرایش دارند و ماندگارترین آنها انواعی هستند که در صورت «شعر» ارائه شده و آهنگ داشتهاند.
بیراه نیست اگر بگوییم که ادبیات ایرانی، با محتوای وب اگر پیوند نمیخورد، بخش مهمی از آن از تاریخ ناپایداری جامعه و اقتصادی است که عمده افراد در کف هرم نیازهای انسانی قرار دارند و مشخصا در این شرایط صرفا آتش خلاقیتی که از درون شاعر میجوشیده، باعث خلق ادبیات شعری میشود و نه یک ساختار نظاممند تعلیمی و ایجاد شرایطی که در آن به صورت پایدار، ارزش کار آنان بررسی و ماندگار میشده است. (هر چند در این میان استثنائات بسیاری هم داریم، اما مسئله اساسی بحث «پایداری» است.
ادبیات و محتوا، فرهنگ شفاهی
عامل مهم دومی که عامل مهم اول را در یک چرخه بزرگ تقویت میکند، «فرهنگ شفاهی ایران» است. ایرانیان در قاطبه تاریخ خودشان، بنا به شرایط تاریخی و فرهنگی و سرزمینی «نوشتار» را به عنوان جدیترین اصل در انتقال پیام به نسل بعدی جدی نگرفتهاند و بیشتر بر «نقل سینه به سینه» تکیه کردهاند.
جدیترین آثار نوشتاری باستانی ما عموما «دیوانی» و «حکومتی» است و سهم بسیار کمی از نوشتار، حداقل قبل از دوران مدرن و قرن چهاردهم شمسی، به نوشته اختصاص مییابد.
برای چنین فرهنگی «وزن و آهنگ و قافیه و شعر» بسیار بهتر است، چه راحتتر در محاوره قابل استفاده است و همچنین برای نقل و نقالی هم مناسبتر است و محتوای پیام بهتر با این نوع ادبیات درک و ارائه میشود.
هر چند باید تأکید کنیم که پس از دوران مدرنیته ایران، نسلی از نویسندگان عمدتا متولد دهه ۱۰ قرن چهاردهم شمسی، از بزرگ علوی تا هدایت در ایران ظهور یافتند که اتفاقا بسیار برای ارتقای «ادبیات نوشتاری» و «پر کردن خلاء نوشتار» کوشیدند. البته که تلاش قابل تقدیر آنان، در برابر تاریخ هزار ساله فرهنگ شفاهی، آنقدر زیاد و عمیق و جدی تلقی نمیشود که شاهد رشد بسیار زیادی مثلا در درصد کتابخوانی ایرانیان، یا در اجبار به انتقال پیام به صورت نوشتاری باشیم.
اگر دقت کنید حتی نرمافزارهای بسیار محبوب پیامرسانی و شبکههای اجتماعی محبوب ایرانی، روی دو امکان ارسال پیام صوتی، و همچنین محتوای بصری بهینهسازی شدهاند و «متن» و «محتوای متنی» سهم آنچنان زیادی را به خودش اختصاص نمیدهد. با مصداق نویسندگی، مقایسه کنید بین محبوبیت اینستاگرام و وبلاگنویسی حتی در میان افرادی که از قدیم و ندیم به سنت نوشتن روزانه پایبند بوده و ماندهاند.
ادبیات و محتوا – جمعبندی
در نهایت آنچه باید بگویم این است که مدت زمان بسیار زیادی طول میکشد تا چیزی در تاریخ بشر عوض شود یا شکوفایی خاصی اتفاق بیفتد. ۱۴ قرن تمام از «شمارش ساده تا ریاضیات پیشرفته» زمان بردهاست و پس از آن است که در اثر این تجمع پدیده «مهندسی مدرن» ظهور میکند و قرنهای متمادی «فلسفه» و «بحث فلسفی» از آکادمی و لیسه یونانی تا مجالس صحبت رومیان باستان تا «باشگاه صبحانه فلسفی کمبریج» زمان بردهاست تا به علومی نظیر «انسانشناسی»، «جامعهشناسی» و «روانشناسی» برسیم.
بدون تجمیع و پایداری در تجمیع محتوای متنی و صرفا با تکیه بر محتوای وب، قاعدتا ادبیات و محتوای ما از همدیگر فاصله خواهند داشت و مشخصا بدون داشتن اقتصادی پایدارکننده در همه زمینهها، ما همچنان شاهد «جزیرهای بودن تلاشها» و «ناپیوستگی خط سیر آنها» خواهیم بود. این روند کاملا تاریخی و روی دینامیسم خود تاریخ سوار است و برای کاهش آن صرفا قانونگذاری کلان و سیاستگذاری کلان لازم است.
وگرنه تمامی تلاشهای فردی ما، هر چقدر هم عظیم و درست و در مسیر صحیحش پیش برود (که مشخصا پیش نمیرود و جایی به بیراهه میرویم) همانند آثار پیشینیان صرفا در مقطعی «قابل تقدیر» است و ممکن هم هست که «تغییرات بسیار کوچکی» هم بتوانیم ایجاد کنیم، اما با مرگمان پیوستگی آن از دست میرود و چیزی بر جای نخواهد گذاشت.
کورسویی ز چراغی رنجور
قصهپرداز شب ظلمانیست
نفسم میگیرد که هوا هم
اینجا زندانی است.