فکر میکنم بیشتر از انتقادات و تحلیلهایی که همیشه در مورد توسعه مینویسم، شاید بهتر باشد کمی هم روی راهکارهایی که ممکن است ما را به «توسعه» نزدیک کنند بنویسم. به قولی اگر قرار است خودم را انسان آگاهی در حوزۀ توسعه بدانم، بهترین راه این است که روش رشد و توسعه را به خوانندگان این وبلاگ بیاموزم.
یا بهتر است تصحیح کنم: به جای تحلیل چرا توسعه نیافتهایم (که مأموریت دائمیتر شخص من در بررسی تاریخ و اقتصاد و سیاست است) راهکارهای سادهای را توصیه کنم که حداقل بسیاریشان را اگر هم خودم نرفتهباشم در کلام معلمم یا دوستان رشدیافتهام دیدهام.
من نامش را «۴۰ درس توسعه» میگذارم و البته این لیست شاید تا ابد ادامه یابد. به هر حال امروز چند مورد از درسهایی که برای رشد و توسعه در من درونی شدهاند را با شما به اشتراک میگذارم و امیدوارم بتوانند در یافتن مسیر رشدتان به شما کمک کنند.
توسعه در این کشور رخ میدهد اگر بیاموزی:
در هر کاری که هستی، بهترین ورژن خودت باشی. حتی اگر «جاروکش» هستی، باید طوری زمین را برق بیندازی که چشم بیننده از دیدنش کور شود.
در هر کاری که هستی، حداقل روزی دو ساعت صرف آموزشدیدن و آموختن خودت بکنی. حتی اگر قرار است در مورد انواع روشهای جاروکشی و متریال دستۀ جارو بیاموزی.
در هر کاری که هستی، همیشه باید تفاوت «ارزشگذاری» منابع را بفهمی. ارزش منابع از سهولت یا دشواری به دستآمدنشان مستقل است.
در هر کاری که هستی، تا زمانی که کارت را به بهترین نحو انجام نمیدهی، حق «غر زدن» نداری.
در هر کاری که هستی، اگر قصد خروج از آن را داری، حق نداری شخصیت شغلت را تخریب کنی. صرفا میتوانی بروی و جای دیگری مشغول شوی.
در هر کاری که هستی، آموزشدادن افرادی که پس از تو آمدهاند، باعث بزرگتر شدن تو میشود. تنها زمانی بزرگ میشوی که به بزرگکردن دیگران هم اهمیت دادهباشی.
اگر قرار است تمام وقت روی پهلوی چپت دراز بکشی و Explore اینستاگرام را ببینی یا در کانالهای تلگرامی سرگردان باشی، یا بیدلیل بهترین ساعتهای روزت را تلف کنی، همان بهتر که صبحها از خواب برنخیزی و همان بهتر که همیشه غر بزنی. حداقل اینگونه میتوان تفاوت انسانی که کار میکند و نتیجه نمیگیرد را با تو که هیچ کاری نمیکنی و انتظار معجزه هم داری را متوجه شد.
یاد بگیر زمانی که اوضاع بحرانی نیست، تو هم مانند همۀ انسانهای موفق ۲۴ ساعت زمان داری که بتوانی بهتر از دیروزت باشی. به هر حال اگر هر روز ۱% بهتر از دیروزت شدی، در روز نود و نهم، ۱۰۰% بهتر از زمانی هستی که تغییراتت را آغاز کردهای.
یاد بگیر بدون آموزش اساسی مدیریت بحران، تصمیمگیری در زمان بحران ممکن نیست. اصل مهم در مدیریت بحران اما، در پیشبینی اقدامات و نقشههای جایگزین در زمان آرامش است. به هر حال زمستان زمان فکرکردن به سرپناه و آذوقه نیست، «تابستان» زمان فکرکردن و فراهمکردن آن است.
در زمان بحران هم میتوان یک فرصت «رشد» یافت. در بحرانها افراد ضعیفتر، غرغروتر، و رشد نیافتهتر از بازار رقابت کنار میروند. اینجا محلی است که باید با «رشد یافتهها» و «قویترها» رقابت کنی. رقیب قدرتمندتر باعث میشود تو هم برای رسیدن به او خودت را بیشتر از همیشه «قوی» کنی. بعدها که بحران رفع شد، تو هم به جرگۀ قویترها پیوستهای.
بحران فرصت رشد برای «ده برابر کردن» تلاش است. رشد تو برای رسیدن به رقبای قدرتمند باید با سرعت ده برابر پیش برود. وگرنه هرگز به گرد پای رقبای قدرتمندت هم نمیرسی. شاخص سنجش رشد ما در این حالت «درآمد» نیست: رشد درون خودش یک احساس رضایت عمیق به ما میدهد. زمانی که متوجه شدیم، اسممان بیآنکه برای گفتهشدنش تلاشی کردهباشیم، همهجا و حتی توسط رقبای قدرتمندتر از ما «گفته» میشود.
رشد یعنی توجه به مدیریت بهینۀ منابع. یعنی دانستن این نکته که «انتخاب نکردن» بعضی از منابع است که ما را به رشد میرساند. یعنی دانستن این نکته که آسایش و راحتی و رشد و پیشرو بودن در کاری «با هم» در یک مسیر قرار ندارند. یا باید ساعتهای آسایشت را به تلاش اختصاص دهی یا ساعتهای تلاشت بیاسایی. انتخاب کردن یکی موجب انتخاب نکردن دیگری است و اینجاست که تفاوت استراتژی رشد و دلیل موفقیت ۱% انسانهایی که جهان را دگرگون کردهاند با ۹۹% که از خاطرات انسانها پاک شدهاند مشخص میشود.
رشد یعنی پیشرفتن زمانی که دیگران خسته شده و نفسنفس میزنند. رشد یعنی بیرون زدن از منطقۀ امن به صورت یک مانیفست همیشگی دربیاید. رشد یعنی تلاش روزمره و دائمی برای شکست خوردن. چه انسانی که هرگز شکست نمیخورد، هرگز از منطقۀ امنش خارج نشدهاست.
رشد یعنی تمرین برای شکستن پوستهای که اطرافیانت دورت کشیدهاند. رشد یعنی حرکت از تصور «من که درسش رو نخوندم»، «من که بلد نیستم» به سمت «تلاش خودم را میکنم که بیاموزم» و «تمامی توانم را میگذارم یا یاد بگیرم.»
توسعه یعنی مفهوم دقیق وطنپرستی. یعنی مفهومی فراتر از شعار و خشم و مشتهای گرهکرده در حملۀ سایبری به پیج فلانی که با نام خلیج شوخی کردهاست. یعنی تلاش مضاعف برای گشودن گره اقتصاد. یعنی به خواب رفتن با دغدغۀ بهتر کردن فردا. یعنی تفکر دائمی به اینکه چه کنیم که ناممان در جهان بیش از «نفت» و «بمباتم» و «تروریسم» با نام دیگری شنیدهشود. یعنی چه کنیم که تولیدات فکریمان آنقدر قوی شوند که جهانیان ما را در ردیف انسانهای متفکر قرار دهند.
توسعه یعنی رنج مضاعف بردن برای رسیدن به جمعی از انسانهای رشدیافته. توسعه یعنی بیاموزیم یکبار برای همیشه به «ریشه» و عمق مشکلات بنگریم. توسعه یعنی پذیرفتن مسئولیت خویشتن در برابر تاریخ این مملکت. یعنی پایان گذاشتن بر روند همیشگی انحطاط تاریخی و بر دوش کشیدن بار رشد دیگران.
توسعه یعنی گسترش رواداری و از بین بردن فرهنگ آبروداری. یعنی هر کاری میکنی هرگز و هرگز «مردم» و «حرف مردم» را در نظر نگیری.
توسعه یعنی آموختن هدفگذاریهای غیرمعمولی اما قابل دسترسی. توسعه یعنی «موفقیتهای کوچک» توسعه یعنی دورشدن از کمالگرایی در هدفگذاری.
«حرف مردم» و جامعۀ آبرودار هیچ محصول دیگری جز انسانهای «کوتوله» نخواهد داشت. انسانهایی که به خاطر همان «حرف مردم» هرگز حاضر به تغییر و بهترکردن خودشان نمیشوند. رشد به عنوان پیشنیاز یک جامعۀ توسعهیافته نیازمند شکستن چنین سدی است.
توسعه یعنی هضمشدن واژگان دردرون تصمیمگیریهای اجتماعی ما. یعنی بازی نکردن با کلمات، یعنی گذشتن از سدی به نام شعار.
توسعه یعنی این تعبیر دقیق: «هر جامعهای در مسیر تاریخ خود، مدتی عدالت و آزادی و رفاه را فریاد میزند و این کلمات، به واژههای فراگیرش تبدیل میشوند. پس از آن، به تدریج عدالت و آزادی و رفاه از کلام محو میشوند و در تک تک تصمیم های افراد، در تک تک رفتارهایشان و در ساختار اقتصادی و سیاسی و فرهنگی آنها جای میگیرد. اگر دیدی که این واژگان، از دامنه سخنان روزمرهی حاکمان حذف نشدهاند، بدان که عدالت و آزادی و رفاه، هنوز رسوب کلامی هستند و نه مفاهیمی جاری در جامعه.»
ایران امروز ما جامعهای «رشد نیافته، پیشرفته و توسعهنیافته» است. رشد نیافتهاست زیرا که در فرهنگ آبروداری غرق شدهاست. پیشرفته است که دستاوردهای توسعه را با پول نفت خریدهاست و توسعهنیافته است که انسانهای بزرگی که بتوانند کارهای بزرگی انجام دهند، در اختیار ندارد. از همین روست که توسعه در ایران یک فرآیند رنجآور و سخت خواهد بود. چرا که باید تعاریف بسیاری از پایه دگرگون شوند. این دگرگونی همانند کندن پوست و رویاندن دوبارۀ آن بر تن جامعه، زجرآور است؛ اما ما ناگزیر از پذیرش این زجر هستیم. به هر صورت ما جامعهای توسعهنیافته هستیم.
سلام وقتی این متن رو خوندم لذت بردم اقای مشیرفر آفرین بر شما که لحظه ای من را بیشتر آگاه نمودی برادر افرین و احسنت بر شما موفق و موید باشی وقتی می بینیم جوان هایی مثل شما هستند که وقت میگذارن و مطالب و محتوای خوب مینویسن بیشتر انرژی میگیرم که این کشور آینده ای عالی خواهد داشت چرا که تبلور و نمود عینی رشد و توسعه کشور از همین محتواها و از این جنس محتواها شروع میشه و پیش خواهد رفت
ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود باید خون دل بخوریم و رشد کنیم و منتظر کسی نباشیم و تفکر استقلا و آزادی همینه که باید یک ملت به صورت درون زا و تبلور درونی و با آموزش و البته آرامش به تعالی برسه و از غیل و غال به دور باشه
علمی برخورد نمودن با پدیده ها و آسیب شناسی و البته بیان درست و تحلیل به جا و بدور از تشویش اذهان میتونه ملت را به فرهنگ مناسب برسونه و در نهایت تعالی جامعه را به همراه خواهد داشت
به امید سرافرازی ایران و ایرانی
بدرود
بسیار عالی
توسعه یعنی مفهوم دقیق وطنپرستی. یعنی مفهومی فراتر از شعار و خشم و مشتهای گرهکرده در حملۀ سایبری به پیج فلانی که با نام خلیج شوخی کردهاست. یعنی تلاش مضاعف برای گشودن گره اقتصاد. یعنی به خواب رفتن با دغدغۀ بهتر کردن فردا. یعنی تفکر دائمی به اینکه چه کنیم که ناممان در جهان بیش از «نفت» و «بمباتم» و «تروریسم» با نام دیگری شنیدهشود. یعنی چه کنیم که تولیدات فکریمان آنقدر قوی شوند که جهانیان ما را در ردیف انسانهای متفکر قرار دهند.
به احتمال ۹۹ ممیز ۹ دهم درصد، به تعداد روزهای سپری شده از ۹ مرداد تا لحظه ی مطالعه ی این متن، ضرر کرده.
فاعل جمله ی بالا کسی نیست جز هر “انسان توسعه خواه”
ممنون بابت محتوای ژرف تون/
این لطف شماست.
خوشحالم که محتوای این صفحه توانستهاست نظر شما را جلب کند.
یاور عزیز
بهراستی کشورِ ما انسانهایی مانند تو را کم دارد.
چه مسیر خوبی را آغاز کردی. درسهای توسعهی تو، اگر بهکار گرفته شوند فوقالعاده میتواند در رشد فردی و اجتماعی افراد جامعه مفید و مؤثر واقع شود.
با کسب اجازه، من در یکی از مقالههایم به یکی از نکات شما اشارهای داشتم.
لینک مقاله را در انتهای این کامنت قرار میدهم.
همیشه برقرار و سربلند بمانی
http://bit.ly/2KyClBU
محمد رضای عزیز
متشکرم که این نوشتهها را میخوانی و لینک میدهی.
صرفا جهت رفع ابهام ممنون میشوم اگر لفظ و لقب «دکتر» را از جلوی اسم من حذف کنی. من از دکترای دانشگاه برونل «استعفاء» دادهام و هرگز مدرکی با این عنوان نداشتهام.
با مهر
یاور
یاور عزیز
متن تصحیح شد
با عرض پوزش و به امید موفقیت بیشتر
“رشد یعنی تمرین برای شکستن پوستهای که اطرافیانت دورت کشیدهاند”
ممنون از پست خوبتون
با این جمله به شدت موافقم…
به شخصه هربار به میل خانواده ام رفتار کردم همیشه در انتها شکست خوردم و حسرت گذشته رو خوردم، اما به محض اینکه این حصار رو از دور خودم برداشتم به مسیر درست برگشتم.
سلام یاور عزیز
اگر اسم اینجا رو مدرسه یا دانشگاه توسعه ی پایدار بذاریم خیلی خوشحالم که یکی از دانش آموزان این مدرسه هستم.
همونطور که قبلا توضیح دادید توسعه ی پایدار زمان بر ، سخت و طاقت فرسا است.
من توقع ندارم با خوندن کتاب ، مطالب عالی شما یا رشته توییت ها و استوری های آموزشی در جاده ی توسعه ی پایدار قرار بگیرم (که اگر این توقع رو داشته باشم یعنی اصلا توسعه ی پایدار رو نفهمیدم) شما جاده رو به ما نشون میدی طی مسیر و تحمل مشقت ها و سختی هاش مطمئنا با خودمونه.
باید یه نقشه ی راه برای خودم تعریف کنم تا توسعه ی پایدار رو زندگی کنم.توسعه ی پایدار یه سبک زندگی بشه برام.
خیلی نگرانم مبادا توسعه ی پایدار یه ژست روشنفکری بشه برام که فقط ازش اصطلاحات بلدم و در بهترین حالت نشخوار کننده ی توییت ها و مطالب شما بشم و در عمل سبک زندگیم “توسعه نیافته” باشه.باید تلاش کنم فاصله ی بین spoused theories و theories in use خودم رو کمتر و کمتر کنم.
ولی چیزی که در مورد خودم مطمئنم اینه که “توسعه ی پایدار” انقدر مفهوم جذابی هست برام که انگیزه ی لازم برای تبدیل کردن اون به سبک زندگی و اجرای اون رو دارم و این رو مدیون شما هستم.
بابت همه ی آموزشها، توییت ها ، استوری ها ، نوشته ها و همه ی وقتی که صرف آموزش ما میکنید سپاسگزارم
محمد رضای عزیز
امیدوارم اینجا بتواند مدرسۀ توسعه باشد که البته شخصا همواره مدرسۀ توسعه را با استانداردی به نام «پویش فکری توسعه» میسنجم.
توسعۀ پایدار اما یک مفهوم جمعی و کلانه که در سطح خرد به دست انسانهای رشد یافته انجام میگیره. من مطمئنم وقتی برای رشد خودت به صورت روزانه وقت میزاری، میشه مطمئن شد که در صد سال آینده حداقل وضعیت «رشد نیافتگی» مملکت به سمت «رشدیافتگی» حرکت کنه.
توصیۀ اصلی من به تو و همۀ دوستانی که در سطح وبلاگخوانی قرار گرفتند اینه : «روزنوشتهها رو از اولین نوشته تا آخرین نوشته» به صورت یک کتاب پرینت کن و چند باری بخون. دید خیلی خوبی به آدم میده و چشمها رو دقیقا باز میکنه.
از طرف دیگه توئیت و استوری برای اعضای کمتوانتریه که هنوز در شبکههای اجتماعی مشغولاند و باید تلنگرهای زیادی بهشون زده بشه تا بتونند به سطح وبلاگخوانی و کتابخوانی برسند.
با مهر
یاور
چقدر این پستتون به دلم نشست.
“رشد” چیزی هست که همیشه دغدغهام بوده و هست. چقدر خوب در تکتک این موارد راهکار دادین که فکر میکنم اگر فقط یکی از این موارد رو انتخاب کنم و بهش پایبند باشم قطعا در مسیری قرار خواهم گرفت که از بودن در اون لذت خواهم برد(با همهی سختیهاش) و پلهها با آدم قبل متفاوت خواهم بود.
ممنون.
یاور عزیز.
حرف خاصی ندارم که اضافه کنم.
فقط این کامنت رو نوشتم که بگم از خوندن این نوشته و درسهایی که به گفته ی خودت برای تو درونی شدن، لذت بردم.
ممنون از تمام تلاشهات، برای نوشتن چنین پستهای خوب و آموزنده ای در وبلاگت.
با آرزوی بهترین موفقیتها و رضایتهای درونی برای تو.