گزارش توسعۀ مهارتی آذرماه

به سبک و سیاق امسال، گزارش توسعه مهارتی آذرماه را اینجا می‌نویسم.

بیشترین زمانم در آذرماه به بررسی و برنامه‌ریزی و مذاکره برای دریافت شغل «مدیر ارشد عملیات» گذشت. در تلاش بودم برای تصدی این شغل با مدیران توسن به توافق برسم و البته به توافق هم رسیدیم و از آخرین هفته آذرماه، به عنوان «Principal COO» مشغول کار روی محصولی در حوزه «هوش مصنوعی» شدم.

در واقع از اول امسال در حال مطالعه و یادگیری هوش مصنوعی بودم و از ریاضیات تا ماشین لرنینگ و کارهایی که هوش مصنوعی قادر به انجام آن‌هاست، موضوعاتی برای مطالعه پیش رو داشتم و هم اکنون، عمیق‌تر و دقیق‌تر، در عمق «محصول» بازی می‌کنم.

این محصول در واقع یک «موتور جستجوی درون صوت» است که کار اصلی آن جستجو، طبقه‌بندی، ساختار دهی و نظم بخشی به «محتوای صوتی» و در فاز اول «پادکست» است. اساس کار آن «گوش کردن به محتوای صوتی» و جستجو بر مبنای کلمات کلیدی درخواستی شما درون «فایل صوتی» است و غیر از این کار دیگری هم انجام می‌دهد و آن هم «تبدیل صوت به متن» است.

این موتور هوشمند را قرار است من تجاری‌سازی کنم و با جذب کاربر در یک سال آینده به سمت درآمدزایی ببرم. تا آن زمان عملا درگیر ساختن یک تیم قوی، یک ساختار شرکتی و مدیریتی دقیق و تمرین مهارت‌هایی خواهم شد که در این یک سال گذشته یاد گرفته‌ام.

برنامه کتابخوانی

برنامه کتابخوانی را به فراخور وضعیت ذهنی‌ام پس از زندان تغییر داده‌ام. این دو لیست را تا پایان سال در نظر گرفته‌ام که تا حد زیادی منطبق بر ذهنیت و نیازها و پیش‌فرض‌هایی است که درون ذهنم دارم:

بخشی از این کتاب‌ها «کاغذی» و بخشی روی «فیدیبو، کیندل و طاقچه» قرار گرفته‌اند.

برنامه روزانه و کاری زمستان ۱۴۰۱

برای کل زمستان ۱۴۰۱، برنامه کاری و فکری و عملیاتی من به شرح زیر است

در طول روز عمدتا زمان کتابخوانی تا جایی که امکان دارد به سمت «صبح زود» گرایش پیدا میکند. این روزها مشغول دو کتاب Homo Deus و A Promised Land هستم و در طول روز بیشتر زمانم به «فکر کردن» و «کار روی محصول» می‌گذرد.

نوشتن را نه مطلقا هر روزه که در فواصل کم انجام می‌دهم و هر یکشنبه برایم زمان مطالعه و کار روی یک «کیس استادی از مجموعه هاروارد» است. آن‎‌ها را روی «مدیوم» (اگر اینترنت یاری کند) به اشتراک می‌گذارم.

ایده‌هایی برای فکر کردن

درطول ماه گذشته، بیشترین زمان را روی وبلاگ «بابک یزدی» و نوشته‌های با تگ «استراتژی» و وبلاگ امین کاکاوند و سری «مدل ذهنی» گذراندم. در این میان ایده‌‌های زیادی برای کسب و کارم و سؤالات مهمی که باید از خودم، از مشتریان و از بیزنس بپرسم باریک شدم.

دو سؤال مهم و بنیادی استراتژی برای من این دو هستند:

– زمین بازی من کجاست؟

– در این زمین بازی چگونه باید برنده شویم؟

اما مبحث مهم بعدی برای فکر کردن

سال‌هاست که ما در نظریه تکامل به دنبال همسان شدن با «ماشین» و «سینگولاریتی» رفته‌ایم. امروز متوجه شدم که آن‎‌چه بین ما و ماشین مرز مهمی ایجاد می‌کند، الگوریتم فکری ما نیست، بلکه «بیوشیمی» ماست که در ماشین امکان وقوع ندارد.

در واقع ما با صدای بلند، حمله حیوان وحشی یا زلزله نمی‌ترسیم، ما با ترشح هورمون داخلی، که در پاسخ به آن محرک خارجی ترشح می‌شود، دچار وحشت، یا ترس می‌شویم. همینطور در مورد احساسات مثبت و شاید در مورد «افکارمان» هم همین باشد.

در مورد تحلیل و بررسی هم این بیوشیمی نقش کلیدی دارد. در مورد وسعت رویاها و کلا در مورد هر چیزی که درون ذهنمان اتفاق می‌افتد، آرایش‌های متفاوت مولکول‌های مختلف است که تعیین‌کننده است.

حال اگر فرض کنیم که بخشی از ذهنمان که مختص تصمیم‌گیری است را نه به ابزار خارجی (ماشین) که به ابزاری درون ذهنمان برون‌سپاری کنیم؛ ابزاری که آن‌چنان در بافت‌های ما ممزوج شود که قابل تفکیک نباشد و صرفا بخش تصمیم‌گیری را به ذهن بیوشیمیایی بسپاریم چه می‌شود؟

باید اعتراف کنم که آماده امتزاج با سایبورگ و امتحان کردن این دنیای جدید هستم و منتظرم ببینم پروژه سینگولاریتی کی به داوطلب نیازمند می‌شود.

۵ دیدگاه

  1. سلام یاور.
    سالهاست (احتمالا همون اوایل راه اندازی) با متمم و خیلی از دانش‌آموخته های متمم آشنایی به‌واسطه فضای آنلاین دارم. البته که خودم هیچ‌وقت درست و حسابی متمرکز روی رشد و درس‌ها نذاشتم. برداشت من از همه داستان امثال محمدرضا این هست که از درست‌ترین راه و از راهش دارن برای یادگیری مسیر کسب و کار و حتی زندگی فعالیت میکنن. ولی این وسط موفق‌های انفجاری میبینیم که با کمترین دانشی می‌تونیم کلی ازشون غلط بگیریم.
    نمیدونم با این برنامه‌ریزی خوب و دقیقی که برای وقت هات داری میتونی یکی از این مثال‌ها رو بررسی کنی و نظرت رو درباره شون بگی:
    https://nethoosh.com/rich
    لینک این رو توی بخش تبلیغات یک وب‌سایت روزنامه مشهور دیدم. البته از نظر من اگر کلاهبرداری نباشه یک روش غیرمنصفانه از نیاز آدم‌ها برای موفقیت هست ولی خب برای ایشان به ادعای خودشون یک کمک به دیگران محسوب میشه و البته مستند موارد موفقیت شاگردان شون رو بیان میکنن.
    این گاف بزرگ بین روش‌های علمی و به دل نشین محمدرضا با روش‌های شایع و بعضا موفق این کسب و کارها رو نمیتونم هضم کنم.

    1. سلام
      سعی می‌کنم خیلی مختصر و مفید پاسخ بدم.
      من دیدگاه شخصی خودم رو میگم. خب فرض کنیم که پولدار شدن به همین سادگی‌ها باشه، که بعید میدونم راستش تو اقتصادی که این قدر ضعیفه بشه با این روش‌ها کاری کرد.
      اگر بخوایم به ازای دریافت مبالغی از دیگران پولدار بشیم، مثلا از هر ایرانی اگر ۱ میلیون تومن قرض بگیریم، یه مبلغی حدود ۸۵ میلیارد تومن پول خواهیم داشت. اما سؤال اصلی اینه که خب چند نفر میتونن از هر ایرانی این مبلغ رو بگیرن؟ یعنی جز فروشنده پکیج، دقیقا برای دیگران چه عایدی داره چنین چیزی؟
      بحث بعدیش بخث Scalability بوده و هست.
      یه بیزنس کار درست بیزنسیه که بشه تا یه جایی (حالا مطلوبش بی‌نهایته) اسکیلش کرد. و هر بیزنس خیلی موفقی، یه چیزی داره که دیگران ندارند. اصطلاحا به ندرت بیزنسی پیدا میکنی که بسیار موفق و بزرگ باشه و تکنولوژی یا راهکار یا «تخصص خاصی» نداشته باشه. البته مگه این که تو همین ممکلت از «رانت» بزرگ شده باشه که اونم ظرفیت توسعه تا ابد رو نداره و خیلی سریع‌، همون‌قدری که رفته بالا برمیگرده پایین.

      حالا تو ارزیابی چنین چیزایی، من همیشه این دو تا سؤال رو دارم. اگه تونست جواب درست و قانع‌کننده و «خالی از مغلطه» بهم بده؛ چرا که نه. بالاخره کیه که از پول درآوردن و پولدار شدن بدش بیاد.

      امیدوارم جواب سؤالتو داده باشم.
      با مهر
      یاور

      1. شاید جواب سوال من نشد ولی بهرحال گزاره هایی با ارزش رو خوندم. ممنونم. نامه‌های چهارشنبه ها رو تونستی ادامه بده.

  2. از خوندن نوشته‌هاتون هم یاد می‌گیرم و هم لذت می‌برم. اما چیزی که با خوندن این مطلب یاد گرفتم اینه که من خیلی دیر دست به عمل میزنم. برای مثال الان یک سال و نیم هست که دارم پایتون و ماشین لرنینگ یاد میگیرم اما هنوز جرئت کار کردن روی پروژه رو ندارم و این به شدت منو از خودم نا امید می‌کنه. این نقطه قوت شما که خیلی زود به دانسته‌هاتون عمل می کنید بسیار ستودنیه .

    1. درود بر شما
      البته بگم که من «کد» نمیزنم تو این پروژه و صرفا امورات تخصصی عملیات و مدیریت رو انجام میدم.
      دلیلش ساده است: یا امروز دست به عمل بزن، یا فردا ممکنه دیگه خیلی دیر شده باشه. به خصوص بعد از زندان این دیدگاه در من خیلی تقویت شد.
      واسه همین رفتم سراغ حوزه هوش مصنوعی.
      با مهر
      یاور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *