حکمرانی خوب، یک نیاز جمعی است. در واقع پایهایترین و نهاییترین پاسخ متخصصان توسعه به سوال آزاردهنده و دائمی «چه باید کرد؟» همواره از این جاده میگذرد: حکمرانی خوب (Good Governance)
مقدمه: دستمایه نوشتن این نوشته و برونریزی ذهنی پادکست «امین آرامش و علی آردم» در پادکست کارنکن و مطالعاتی شد که در حوزه توسعه و حکمرانی خوب داشتهام و بد ندیدم به همین بهانه هم که شده اندکی منظمتر این مباحث را برای خودم حداقل جمع و جور کنم.

حکمرانی خوب چیست؟
عمدتا حکمرانی خوب را با این تصویر به خاطر میآوریم و تبیین میکنیم. حکمرانی خوب شامل ۷ اصل و هفت پایه مهم است که به ترتیب عبارتند از:
- افراد لایق بر سر کارهایی که برای آن بهترین هستند
- چشمانداز و نگاه به استراتژی (تصمیمگیریهای بلند مدت)
- ظهور حکمرانی (ظهور و Emerging مختص سیستمهای پیچیده است)
- چشمانداز و نگاه به ریسکها
- سنجش با عملکرد و شاخصهای عملکردی (بین شاخص عملیاتی و عملکردی تفاوت مهمی وجود دارد)
- همهگیری و تکثرگرایی
- بهبود مستمر
در واقع سیستمهایی که حکمرانی خوب دارند، باعث میشوند افراد لایق در جای صحیح خود قرار گیرند، به دوردستها و استراتژیها و نتایج بلند مدت تصمیمها توجه دارند، ریسک را میسنجند و در نظر میگیرند، از تمام گروهها و سلیقههای فکری و سیاسی و عقیدتی پشتیبانی میکنند، عملکرد را به صورت دائمی میسنجد و در نتیجه به صورت دائمی در حال یادگیری هستند و در نهایت قابلیت ساختهشدن ندارند، بلکه از مجموع این عوامل، «ظهور» میکنند.
تا اینجا آموختیم که سیستمهای حکمرانی خوب «ساخته» نمیشوند، بلکه ظهور پیدا میکنند.
من قبلا دو جا در مورد ریشهها و آسیبشناسی توسعه صحبت کردهام. در واقع آنجا گفتم که ظهور توسعه در ایران به دلایلی به تأخیر افتاده است و جایی هم نوشتم که توسعه در ایران اساسا مرده است و هر عملی که انجام دهیم، تزریق سرم به مردهای است که قرار نیست زنده شود.
سیستم حکمرانی خوب در ایران باید چگونه ظهور کند؟
بالاخره ما باید به سمت حکمرانی خوب برویم یا نه؟ بالاخره باید ما هم شاهد ظهور آن باشیم یا اصلا نمیشود و نباید بشود؟
به نظرم آنچه در بحث مرگ توسعه نوشتهام، درباره تمام راهکارهایی بودهاست که تا کنون رفتهایم و داشتهایم و یا سعی کردهایم از خارج از ایران «تطبیق» دهیم: از توسعه ترتیبی تا تکنوکراسی، دموکراسی تشریفاتی و توسعه دیجیتال.
هیچ کدام از این مدلها برای ما آنقدری که انتظارش را داشتیم کار نکردهاست.
تا حد زیادی هم میتوان گفت که با دکتر لشکربلوکی موافقم: ایدهها و نظریههای توسعه در ایران یا محدودند یا ناتمام!
ایشان معتقدند توسعه ایران باید با مدل «نیلوفرآبی» پیش برود: یعنی توسعههای کوچک، محلی و موردی.
توسعه در مفهوم نسل آتی که مکمل، نهادساز و توسعهساز هم باشد به عنوان مکمل این استراتژی و به عنوان راهکار «حکمرانی خوب» برگزیده شده و به اجرا در میآید.
مجتبی لشکربلوکی
توسعه علوم انسانی به عنوان پیشزمینه حکمرانی خوب
من اما معتقدم ما در زمینه توسعه و برای رسیدن به حکمرانی خوب، یک گام بلند به عقب نیاز داریم و آن «مفهوم سازی» و «مفهوم پردازی» ادبیات توسعه پایدار و حکمرانی خوب است.
اساسا معقتدم تا زمانی که علوم انسانی به عنوان مفهوم ساز در ایران به صورت همهجانبه وارد بازی توسعه نشدهاند، بعید است که بتوانیم به سمت توسعه حتی گامی کوچک برداریم.
در ادامه از ارتباط این مسائل با همدیگر بحث میکنم.

توسعه علوم انسانی، فلسفه و جامعه شناسی
نخستین نکته این است که مدلهای توسعهای وارداتی «هرگز» کار نمیکنند. در سیستمهای پیچیدهای مثل جامعه که از تاریخ و جغرافیا و اقتصاد و هزاران عامل ریز و درشت برای بودنش منشأ میگیرد، هیچ مدلی نمیتواند دقیقا و عینا مانند مبدا، روی مقصد سوار شود و نتیجه بدهد.
در این میان فهم ما از مسائلی مانند حقوق انسان، رابطه حکومت با افراد، وظایف حاکمیت، قانونمداری و قانون گذاری، بیتعارف همچنان در دوران «صفوی» (در بهترین حالت) ماندهاست.
فلسفه و جامعه شناسی ایرانی همچنان کمتر درگیر مسئله توسعه و راهکارهای آن شاید باشد و شاید آنچه از توسعه این علوم در حال حاضر نتیجه میشود، راهکاری برای خاموش کردن آتشهای کوچک روزانه باشد تا راهکاری برای «ضد آتش کردن» در وسعت بالا.
از همین رو من معقتدم ما به شدت به مفهومپردازی همخوان با تاریخ و جغرافیا و نیازهای فرهنگی و سیاسی خودمان نیازمندیم و به شدت نیازمند فلاسفه و اندیشمندانی هستیم که ما را از این ۳۰۰ سال عبور دهند.
ما هم اکنون نیازمند پردازش مسائل و حل و فصل یکپارچه آنها برای جهان Hyperconnected و همخوانی و به روز شدن این علوم هستیم.
فلسفه نگرش و زندگی انسان قرن ۲۱، قاعدتا با فلسفه و نگرش انسان قرن ۱۸ که بیشتر راهکارهایش از جنس «حذف» و «محدودسازی» و «بستن» و «ندیدن» باشد، نمیخواند و تعارض این دیدگاهها چیزی بیشتر از هزینه روی دست ما نمیگذارد.
حکمرانی خوب، بیشتر از آنکه در سطح «راهکار» برایمان ملموس و ضروری باشد، باید در سطح تفکری، مفهومی و فکری و فهمی قابل لمس و قابل درک باشد.
توسعه، اقتصاد، کمیابی و حکمرانی خوب

یکی از دلایل مهمی که به اقتصاد به چشم یکی از شاخصهای نجاتبخش و به سوی توسعه و حکمرانی خوب نگاه میکنم، بحث «کمیابی» است.
کمیابی را از این منظر میتوان به نوعی ادامه تمام آن چیزهایی دانست که در مورد «فرگشت» و «تکامل» انسانی میدانیم. همان چیزی که «طبیعت» را میگرداند. همان عامل نادیده در اکوسیستمهای طبیعی و سیستمهای پیچیده طبیعی.
در واقع فهم درست «کمیابی» یکی از مؤثرترین راهکارها به سوی حکمرانی خوب است. چرا که انسان موجودی «اقتصادی» و به قولی «نیازمند» است و نمیتوان «نیاز» در انسان را با توسل به نصیحت و معنویت و توصیه از بین برد یا کاهش داد. (چنانچه در هزاران سال گذشته انواع و اقسام مذاهب و فرهنگها و مکاتب روی این موضوع تمرکز کردهاند) و همانطوری که نمیتوان «دروغگویی» و «عدم صداقت» انسانی و با ادبیات زیمباردو، «اثر شیطان» را روی آدمی با رویکردی صرفا به سوی «معنویت» از بین برد.
در میان بحثهایی که به صورت گسترده در اقتصاد رفتاری وجود دارند (دن اریلی) و هم در بحثهایی که از مبانی اقتصاد صحبت میکنند، «نیاز» به عنوان پیشران و تنظیم کننده زندگی انسان و اتفاقا یکی از غیرقابلمهارترین خصوصیات انسانی برشمرده میشود. (Unlimited Wants, Limited Resources).
فهم صحیح این موضوع و تأکید بر این که ما قرار نیست «نیازهای انسانی» را سرکوب کنیم یا برنامههای عظیمی صرف تبلیغاتی کنیم که نیاز انسانی را محکوم و مذموم نشان دهد، شاید خودش نخستین گام به سوی «حمکرانی خوب» باشد: درک مدیریت بهینه منابع در مقیاس کلان و کشوری.
هر چند این بحث را تماما به درک پیشنیازها و نیازسنجی حکمرانی خوب اختصاص دادهایم و از موضع نقد وارد آن نمیشویم.
منابع انسانی، آموزش و پرورش و حکمرانی خوب

در نهایت باید به سومین بخش و نهاییترین بخش بازگردیم: لزوم تربیت نسل توسعهخواه برای حکمرانی خوب.
از این منظر زمانی که فلسفه و درک درستی از مفاهیم در کشور ایجاد شود و «اقتصاد» و توجه به علم اقتصاد اولویت حکمرانی شود، میتوان انتظار داشت که پرورش نسلهای آینده نیز از مسیر صحیحی بگذرند و نسلی از افراد توسعهخواه را داشته باشیم که به سمت شاخصهای هفت گانه حکمرانی خوب حرکت کنند و در واقع مطالبهگر توسعه باشند، میتوان امیدوار بود که ایران نیز بالاخره پس از قرنهای متمادی درجا زدن، روی ریل توسعه قرار گرفتهاست.
ریل توسعهای که مقصدش شاید ایستگاه «حکمرانی خوب» باشد.
ارغوان
این چه رازی است که هر بار بهار
با عزای دل ما میاید؟
و زمین از خون پرستوها رنگین است؟
سلام. مرسی از انرژی و زمانی که گذاشتین.
در مورد نوشتن: مرسی از اینکه به نوشتن تشویق میکنید. من تقریباً از وقتی نوشتههای محمدرضا شعبانعلی عزیز و توصیههای ایشون در مورد نوشتن رو دیدم، شروع کردم به نوشتن روزانه برای خودم و واقعاً توصیه خیلی خوب و موثری هم بود. اخیراً هم به راهاندازی وبلاگ میکنم و احتمالاً تا یک ماه دیگه اینکار رو انجام بدم.
در مورد توسعه پایدار و سوال من: متاسفانه من نوشتههای مربوط به توسعه پایدارتون را کامل نخوندم. امروز هم شروع کردم و چند تا از مطالب رو هم خوندم و تصمیم دارم که تا چند روز دیگه بقیش رو هم بخونم. فکر کنم جواب سوالم رو تاحدی گرفتم. فقط کار کردن روی آموزش و یادگیری خودم و دیگران میتونه شرایط ما رو بهتر کنه. فکر کنم باید بیشتر روی ترکیب اقتصاد با سایر رشتهها مطالعه کنم. مثلاً اقتصاد سیاسی، اقتصاد توسعه و …
تا الآن بیشتر روی اقتصاد کلان کار کرده بودم. فکر کنم وقتشه که برم سراغ اینجور مباحث تا جواب سوالام رو پیدا کنم.
در مورد جفری ساکس (یا جفری سَکس): اولین بار اسمشون رو تو یکی از پادکستهای planet money شنیدم (البته خودشون هم تو پادکست حضور داشتن). داستان مربوط میشد به دهه ۹۰ و فروپاشی اقتصادی-سیاسی کشورهای کمونیستی. خیلی جالب بود که این فرد یکی از مهرههای کلیدی تو بازسازی اقتصاد لهستان بوده و البته تو بازسازی اقتصاد روسیه خیلی نتونسته موفق بشه (البته متاسفانه درگیر مطالعات بیشتر روی این قضیه نشدم و کتابهاشون رو هم نخوندم).
در مورد مدل فکری حامیپروری: من فکر میکنم میشه هنوز این مدل ذهنی رو درسطح خرد هم مشاهده کرد. مثلاً مدل حامیپروری خیلی از والدین از فرزندانشون حتی تا سن بالای ۱۸ سالگی. این مدل مثل دوستی خاله خرسه میمونه. میخوای یک چیزی رو درست کنی ولی برعکس با دخالت بیجا همه چی خراب میشه نهایتاً.
پینوشت: باز هم تشکر میکنم ازتون هم بهخاطر اینکه مینویسید و هم بهخاطر اینکه کامنتها رو بیپاسخ نمیگذارید.
فقط اگه مشکلی نداره من یک سوال دیگه هم بپرسم. من اگه الآن بخوام در مورد این موضوعات مطالعه کنم (توسعه، اقتصاد، تاریخ، جغرافیا، سیستم)، چجوری و از کجا شروع کنم بهتره؟ هدفم اینه که به شناخت بهتری از وضعیت امروز خودمون و دنیا برسم و بفهمم که الآن در چه وضعیتی هستیم و چه شد که به این وضعیت رسیدیم؟ و در آینده کجا خواهیم بود؟
فکر کنم اشتباه منتشر کردم. در جواب به کامنتتون بود.
ممنون از تو که اینقدر مبسوط مینویسی.
راستش رو بخوای مسیر این چیزایی که میگی اساسا از «اقتصاد» میگذره. فرادرس، وبلاگ محمد رضا که مطالعه اش میکنی و آکادمی خان اگه زبانت خوب باشه میتونن کلی کمک کنن که مفاهیم توسعه رو درست متوجه بشی.
اشتباه من البته این بود که از توسعه وارد شدم و به اقتصاد رسیدم و مسیر رو درست نرفتم و خیلی هزینه دادم برای فهمیدن مفاهیم بدیهی اقتصاد. واسه همین توصیه من اقتصاد خرد و سپس کلان و پس از همه «توسعه» است که البته خودت هم خوب بلدی این مسیر رو.
اگر این مسیر برات جذاب ینست، کتاب های چرا ملت ها شکست میخورند، کیفیت حکومت و معمای فراوانی و بعدش کتاب های فوکویاما میتونن در درک بهتر وضعیت کمک کنن.
با مهر
یاور
سلام.
اولین کامنتیه که اینجا میگذارم. مرسی از نوشتههاتون (مخصوصاً گزارشهای ماهانهای که میگذارید).
راستش در مورد توسعه و حکمرانی خوب اطلاعات زیادی ندارم. ولی موضوع اقتصاد چند ماهی میشه ذهنم رو به شدت درگیر کرده.
هیشه با خودم میگم که مگه چه فرقی بین ایران و مثلاً آمریکا هست؟ منظورم این نیست که چرا اونا اقتصادشون بزرگتر از ماست. منظورم اینه که چرا تصمیماتی که حداقل در نظام سیاسی اونا گرفته میشه، بیشتر بر مبنای علم اقتصاده نسبت به تصمیماتی که تو ایران گرفته میشه.
تو این مدت به دو جواب احتمالی برای خودم رسیدم. جواب اول اینکه شاید فهم کم مردم ما از اقتصاد هم بی تاثیر نیست. یعنی اینکه خیلی از این سیاستهای اقتصادی مضر، اتفاقاً طرفدار هم داره (نمونش حمایت بورس توسط دولت یا تخصیص یارانه بیشتر به گروههای مختلف و یا حتی ارزون نگه داشتن انرژی).
ولی بازم که فکر میکنم، میگم مگه اون کشاورزی که تو تگزاس داره کار خودشو میکنه از اقتصاد چیزی میدونه که مثلاً کشاورز ایرانی نمیدونه؟ یعنی واقعاً اونا بهتر از ما میفهمن و این فهم بیشتر به سیاستگذارشون اجازه کج رفتن رو نمیده یا اینکه علت دیگهای وجود داره؟
جواب احتمالی دوم رو به نفت مرتبط میدونم. از اونجایی که تو ۴۰-۵۰ سال اخیر به پول نفت عادت کردیم و بدون تولید واقعی، رشد اقتصادی و افزایش رفاه رو تجربه کردیم، نمیتونیم به مدلهای سالم اقتصادی تن بدیم. چون توی یک نظام سالم اقتصادی، ارزشآفرینی و تولیده حرف اول رو میزنه؛ دولت با پول مردم اداره میشه و بهخاطر همین مجبوره از بخش خصوصی دفاع کنه و به مردم پاسخگو باشه.
یعنی وجود نفت، هم دولت رو بد عادت کرده و هم مردم رو. و بهخاطر همین، حرکت به سمت یک مدل سالم هم خیلی سخته. مثلاً فرض کنید الآن قرار باشه طی یک برنامه ۱۰ ساله، وابستگی بودجه به نفت رو به زیر ۵% برسونیم. کی باید به هزینههای این برنامه تن بده؟ مردم.
ولی آیا مردم حاضرن به هزینههای چنین برنامهای تن بدن؟ قطعاً نه. چون که اصلاً به حکومت اعتماد ندارن. حکومتی هم که پشتوانه مردمش رو نداشته باشه، حتی به فرض اینکه بخواد به اصلاح خودش تن بده، بازم نمیتونه (میشه به این سناریو فکر کرد که اگه الآن بخاطر مشکلات کسری بودجه و این حرفها اگه بنزین از لیتری ۳۰۰۰ تومن به لیتری ۸۰۰۰ تومن برسه، چه اتفاق وحشتناکی ممکنه بیفته).
حالا سوال من اینه که آیا شما میتونید این پدیده (که چرا سیاستگذارهای ما به علم اقتصاد توجهی ندارن) رو توجیه کنید؟ الآن ما چطوری میتونیم به سمت یک مدل سالم اقتصادی حرکت کنیم؟ نقش مردم چیه؟ من به عنوان یک جوان ۲۰ ساله چه کار باید بکنم؟ به بقیه آموزش بدم؟ چجوری کمک کنم؟ یا اینکه اصلاً این مسیر رو نمیشه تغییر داد و باید صبر کنیم تا در طی زمان طولانی به یک مدل سالم دست پیدا کنیم؟
پینوشت:
حس میکنم خیلی طولانی شد و پراکنده. ببخشید. ولی این موضوع خیلی ذهنم رو درگیر کرده و باعث شده نه تنها نتونم به موضوعی مثل توسعه فکر کنم، بلکه دارم دعا میکنم که این مشکلات اقتصادی، خدای نکرده سالهای بعد به یک بحران داخلی تبدیل نشه.
اتفاقا خیلی دقیق و درست نوشتی هاشم جان
لطفا ادامه بده و باز هم بنویس. این جور نوشتنهای طولانی نه تنها باعث میشه بهتر فکر کنیم، بلکه باعث میشه بتونیم کمتر «حرص» بخوریم. در ادامه بحثی که شروع کردی، به نظرم کمی بیشتر بنویسم که به درک بهتری برسیم.
در مورد ایران و آمریکا همونطوری که خودت هم اشاره کردی، یک حالت «مافیای بدسالار» داریم که منافعش در توسعهنیافتگی و سوخت ارزان و رانته. البته که اقتصاد رانتیر از مدل حکومتی و فکری «حامیپروری» ریشه میگیره. یعنی حاکمیت در ایران اساسا «حامی پرور» بوده. تقریبا در تمام دوران تاریخی ما این مدل فکری کار میکرده.
الان با این مدل اگر در دوران صفوی بودیم، اقتصادی پویا و جامعهای خوشحال داشتیم و ابرقدرت بودیم. مسئله اینه که مدل ذهنی و فکری حاکمان ایرانی در اون دوران گیر کرده و جهان پیرامونی دیگه اون جهان و اون دوره نیست که بشه توش دست بالا رو داشت.
از یه طرف بازی مربوط به نفت هست و از طرف دیگه نیست. همونطوری که Jeffery Sachs بیشمار در مورد Poverty Trap (تله فقر) و Escaping from the Resource Curse حرف میزنه و یا تری لین کارل مکرر از «معمای فراوانی» در کشورهایی مثل نیجریه، ونزوئلا، و دولتهای نفتی بزرگ تاریخ حرف میزنه، کشورهایی مثل اندونزی و نروژ رو هم داریم که هم نفت دارن و هم «بدبخت» نیستند و دچار نفرین منابع هم نیستند. من کل داستان رو «بدسالاری» میبینم و میفهمم.
وگرنه نفت به تنهایی مذلت یا نعمت نیست. مثل گاز که ما فراوون داریم و الان داریم همهجا رو تعطیل میکنیم و اروپاییهایی که وارد کننده انرژی هستند و خیلی خوب هم مدیریتش میکنن.
یه طرف مهم داستان «فهم اقتصادی» و همون داستان Scarcity بوده و هست. ما آدمها تمایل داریم به مصرف کردن و بقا. مدل تکاملی و فرگشتی مون تو ۱۰۰ هزار سال گذشته و قبلترش تو ۲۴ میلیون سال گذشته اینطوری پیش رفته و یه شبه هم عوض نمیشیم و نباید هم بشیم. ما منابع رو تا جایی که جا داره برای بقای خودمون مصرف میکنیم.
اقتصاد رفتاری و اقتصاد کلاسیک هم اومدن که اینو به ما یاد بدن که خب جلوی «نیاز» و «مصرف» رو که نمیشه گرفت، پس بیاییم جلوی Access و دسترسی رو بگیریم یا دسترسی رو درست مدیریت کنیم که مصرف متعادل بشه و در عین حال تولید و چرخ اقتصاد هم بچرخه. یه جایی بین پرمصرف بودن و فرهنگ صرفهجویی و قناعت سنتی ما که کلا مصرف رو نفی میکرد (و البته برگرفته از روزگار اون روزها بود و برآیند تاریخ این مملکت) یه نقطهای هست که «بهینه» است و میشه اونجا مصرف کرد و در عین حال سختی نکشید و در عین حال تولید هم کرد و در عین حال «محیط زیست» رو هم نابود نکرد. این نقطه اسمش «توسعه پایداره». و اون گمشده اصلی ماست که همه چیزایی که گفتی توش حل و فصل میشه.
چرا سیاستگذارهای ما به «اقتصاد» بیتوجهن؟ خب چون به نفعشونه. سادهترین توضیح اینه. من وقتی بتونم با قطع واردات خودرو میلیاردها دلار به جیبم بذارم، اگر این کار رو نکنم حماقت محضه.
این که در این مملکت چرا بدسالاری داریم و حاکمیت قانون نداریم و هر کی گردن کلفتتره برنده است، چیزاییه که من ساعتها راجع بهشون تو همین وبلاگ و تو بخش «نقشه راه توسعه پایدار» و در بخش «تاریخ و جغرافیای توسعه» کلی ازش حرف زدم و کم و بیش میتونم با اطمینان بگم که یه جمله کوتاه میشه در موردش نوشت: نمیخوان چون نفعشونه که نخوان.
ممنونم که مینویسی و امیدوارم که ادامه بدی.
با مهر
یاور