تقریبا از روزهای اولی که نسخه آیفون کلابهاوس منتشر شد، به دنبال راهی برای ورود به آن بودم. در واقع شاید از چند سال پیش، و همزمان با خواندن کتابها و مقالات Kevin Kelly که به لطف علی کریمی با او آشنا شدهبودم، مشتاق دیدن روشهایی بودم که پیشبینیهای کلی از «مگاترندهای محتوا» را تحقق بخشند.
مگاترندهایی نظیر Embodiment که در آن دیگر صرفا انگشت اشاره و چشم و ذهنمان با «محتوا» درگیر نمیشود، بلکه تمام اعضای بدن میتوانند در خدمت تولید/خلق، توزیع و ترویج محتوا برآیند یا مفهومی به نام Patronage و Authenticity که در آن کسی به خاطر سبک زندگی و «نمایش» محتوایتان در شبکه اجتماعی فالوئر شما نمیشود، بلکه در عمق «آن چه هستید» بیشتر از «آنچه نشان میدهید» هوادار و دنبالهرو خواهید داشت.
به هر حال با نسخه غیررسمی Clubhouze که توسط میلادنوری توسعه داده شدهبود، وارد این فضا شدم و البته علیرغم همه تلاشها و مشکلاتی نظیر اختلال و … همچنان منتظر نسخه اصلی بودم.
همین دیروز که نسخه اصلی اندروید را نصب و دریافت کردم، لازم میبینم چند کلمهای در مورد این تغییر نگرش و ساختار فکری به سمت آنچه اقتصاد تعامل خواندهام بنویسم.
اقتصاد دیجیتال (توجه، تأثیر، تعامل)
فکر نمیکنم کسی باشد که در مورد مفهوم «اقتصاد توجه» (Attention Economy) چیزی نشنیده باشد.
در تمامی این مفاهیم، فرض ما بر این است که «توجه»،«تأثیر» و «تعامل» منابع کمیابی هستند. (علم مطالعه کمیابی «اقتصاد» خوانده میشود.)
کمیابی ذات منابع است.
اصلا اگر چیزی کمیاب و نادر نباشد و سخت به دست نیاید، معمولا برای به دست آوردنش تلاش نمیکنیم و زمان هم نمیگذاریم. به هر صورت آنچه کمیاب و نادر است ارزش توجه کردن دارد. (کما اینکه خود «زمان زندگی» ما هم دارای عارضه کمیابی است و از زمان شروعش تا انتهایش، یعنی تقریبا از جایی که میدانیم لازم است توجه ویژه به آن داشته باشیم و برای رسیدن به اهدافی آن را برنامهریزی کنیم، آنچنان فرصتی در اختیارمان نمیگذارد.)
به هر صورت در اقتصاد دیجیتال همانند تمام شاخههای دیگر اقتصاد، کمیابی منبع خوبی برای بنا کردن محصول و ارزشآفرینی است.
اما تا کنون هر چه داشتیم و نداشتیم از سر «جلب توجه» و با رونق گرفتن «بازاریابی محتوایی» به دلیل «تأثیرپذیری» و «تأثیرگذاری» بودهاست.
اقتصاد تعامل

اما تا کنون همچنان مخاطب برای درگیری با محتوا نیازمند استفاده از «انگشت» و «چشم» بود. نیاز بود تمام وقت روبروی یک لایو اینستاگرامی بنشینی تا ضمن نگاه کردن و توجه کردن به سخنران و گوینده، واکنشهای احتمالی و نظرات دیگران را هم دریافت کنی و اگر خواستی مشارکتی داشته باشی، حتما یادت باشد که آن زیر چیزی بنویسی.
ضمن این که سخنران هم چنان قادر بود در فضای دوطرفه رسانه اجتماعی هم «یک طرفه» عمل کند: کامنتها را ببندد یا نخواند یا توجهی نکند و وقعی ننهد. کما این که در شبکههای اجتماعی «توهم مهم بودن» که با اندازه و «کیلوی مخاطبان» سنجیده میشود ممکن است سخنران را به این نقطه برساند که صرفا او مهم است و دیگری و آنچه میگوید اهمیتی ندارد.
در گونه جدیدی از اقتصاد دیجیتال که آن را «اقتصاد تعامل» (Engagement Economy) خواندهام، فضا به گونه دیگری در حال شکلگیری است.
یک اصل مهم در این مدل جدید اقتصادی این است: نمیتوان با مخاطب «تعامل» نکرد. در واقع یک گام بسیار بزرگ دیگر به سمت «ارتباط دو طرفه» با مخاطب برداشته شده است.
در اقتصاد تعامل، بر خلاف اقتصاد توجه و تأثیر «نمیتوان» جلوی دوربین ژست گرفت و تنها «برشی» از زندگی را ثبت کرد و نشان مخاطب داد و «اینفلوئنسر» شد. در اقتصاد تعامل مخاطب به صورت زنده با شما، با «تمام وجودتان» با «تمام دارایی فکری و ذهنیتان» در ارتباط است. این مخاطب ممکن است شما را به تناقضگویی وادار کند، ممکن است دقیقا تصویر آنچیزی را بشکند که سالها برای به دست آوردنش ساعتها تمرین ژست گرفتن و سخنرانی کرده بودید.
این مهمترین گامی است که در راستای تعامل باید برداریم. به نظرم این مسئله اصل مهم دیگری از پیشبینی کوین کلی را پیش رویمان میآورد: Authenticity و اصالت محتوا. چون ممکن نقش بازی کردن و جلوی دوربین ژست گرفتن را همه بلد باشند و به خوبی شما انجام دهند، اما کسی نمیتواند و قرار هم نیست که شما باشد.
به نظرم این جا نقطه شروعی است که در آینده شاهد ظهور پدیده Engager به جای Influencer باشیم. اشخاصی که اصالت، صداقت و دارایی ذهنی ارزشمندی دارند و نه فقط توجه و تأثیر، که «تعامل» را جدی گرفتهاند و بلدند و میدانند چه کنند.
در واقع «آینده محتوا» احتمالا همچنان قرار است نه بر مبنای خود محتوا، که بر مبنای ارزشآفرینی «ارتباط مؤثر و متعامل» شکل بگیرد و پیش برود.