چرا توسعه پایدار زمان بر است؟ “قلمروی خرد و کلان”

مقیاس خرد و کلان

قلمروی خرد و کلان در توسعه به چه معناست؟ توسعه قلمروی حوزه خرد است یا کلان؟

تفاوت این دو در چیست؟ چگونه باید نگاه اجرایی رده های بالای حکومتی به قلمروی خرد و کلان باشد؟

بی توجهی به این مفهوم چه چیزی به بار می آورد؟

شناخت دقیق قلمروی خرد و کلان چه تأثیری بر مدیریت جمعی توسعه محور می گذارد؟

عمدتا اگر در حوزه توسعه بیندیشیم، سؤالات بسیار زیادی با تم «قلمروی خرد و کلان» و تفاوت و تفکیک و تأثیر آن در توسعه به ذهنمان متبادر می شود.

در علوم مختلف این دو قلمرو با ادبیاتی متفاوت از همدیگر تفکیک می شوند.

از منظر زبان شناختی و گرامری در زبان انگلیسی هم ماکرو (کلان) مربوط به مسائل «بزرگ مقیاس» و میکرو (خُرد) مربوط به مسائل «کوچک مقیاس» دانسته شده است.

از آنجایی که بحث ما قرار است در حوزه توسعه پیش برود، ما تعریف هایی از این مفاهیم را که در علوم «اقتصاد، جامعه شناسی و مدیریت» کاربرد دارند مدنظر قرار خواهیم داد.

 

لازم به ذکر است، از آنجایی که برخی بازخوردها نشان میدهد برخی از خوانندگان وبلاگ زبان «فارسی» را حتی در حد کودک دبستانی هم به سختی درک می کنند، یادآور شوم کلیه مطالب این نوشته و کلیه مطالب این نوشته و کلیه مطالب این نوشته در همه بخش های آن «صرفا» حاصل اندیشه ها، نظرات، آموخته ها و تجربیات شخصی نویسنده اش است و ممکن است در همه بخش های آن حاوی کژتابی، کج فهمی و مملو از اشتباه باشد. نویسنده ضمن پذیرش حق نقد خواننده، با اعتقاد تردید آمیز به “مرگ مؤلف” مسئولیت این نوشته در آینده را نمی پذیرد. این نوشته “جز برای نقدهای آینده خود نویسنده” قابلیت هیچ گونه ارجاعی به عنوان «رفرنس» را ندارد.


قلمروی خرد و کلان در علوم

موارد مورد بحث ما در جامعه شناسی از «خود شخص به سمت نقش، گروه، طبقه، طبقه نهادی، فرهنگ و جامعه» پیش می رود.

دوست داشتم در این مورد توضیح بسیار مفصلی بدهم، اما مشاهده اسلایدهای زیر مشخصا نیاز من به توضیح مفصل را رفع می کند. پیشنهاد میکنم این اسلایدها را از ابتدا تا به انتها مشاهده کنید. ضمن این که این اسلایدها بار آموزشی بهتری از نوشته من خواهند داشت.

در قلمروی مدیریت بحث ما به سمت «Macro Management» می رود که منظور ما نیست. منظور من از قلمروی خرد و کلان در مدیریت به بحث «تفکر سیستمی» بیشتر مربوط است.
در اقتصاد و در مورد حوزه «اقتصاد خرد» و «اقتصاد کلان» به دلیل این که از منظر اقتصاددانان این دو حوزه پیش شرط ورود به اقتصاد توسعه هستند، ترجیح میدهم آن را به گوگل کردن شما و البته مراجعه به منابعی همچون «دکتر نیلی» و دوره جامع مکتبخونه ارجاع بدهم.

 قلمروی خرد و کلان در توسعه

آنچه در این نوشته از تعریف حوزه های خزد و کلان به صورت ضمنی برای توسعه حاصل می شود، این است که توسعه در همه بخش های آن حوزه علوم کلان است.
از سوی دیگر حوزه توسعه پایدار حوزه علم پیچیدگی هم هست. یعنی «سیستمی» از افراد در قالب گروه های مختلف (ائتنیکی / طبقه ای) در یک اجتماع بسیار بزرگ تر به نام جامعه وجود دارد که اعضای آن با همدیگر ارتباطات خاصی دارند.
ورودی های این سیستم لزوما و صرفا نمی توانند خروجی های مورد انتظار تولید کنند. بر هم کنش ورودی که به این سیستم وارد می شود، تحولاتی «غیر قابل پیش بینی» در درون سیستم پدید می آورد و خروجی منحصر به فرد تولید می کند.
سراسر بحث توسعه مملو از این است که چگونه به سیستمی ورودی هایی از جنس تصمیمات اقتصادی / سیاسی / اجتماعی وارد کنیم که خروجی سمت دیگر به اصول توسعه یافتگی نزدیک تر باشد؟

 چرا توسعه پایدار زمان بر است؟ اصول توسعه یافتگی 

احتمالا بسیاری از شما مسائلی نظیر «اثر مار کبری، اثر موش ویتنامی» و موارد مشابه بر بررسی تأثیر تصمیماتی که صرفا گام اول را در نتایج تصمیمات مشاهده کرده اند را شنیده اید.
بیشتر این مسائل زمانی حادث می شوند که ما با عینک قلمروی «خرد» برای قلمروی «کلان» تصمیم گیری می کنیم.
مسئله بعدی که در چنین تصمیم گیری هایی به چشم می خورد پاسخ های «دیرپا» درون یک سیستم است که خروجی های بسیار متفاوتی از خود به جای میگذارد.
برای مثال قانون کشف حجاب به صورت رسمی در ۱۳۱۴ شمسی تصویب و اجرایی شد. ۴۴ سال بعد، قانون «حجاب اجباری» تصویب و اجرایی شد.
یعنی ۴۴ سال طول کشید تا سیستم این مسئله را درون خودش به یک خروجی تبدیل نماید و چنانچه مشاهده میکنیم خروجی کاملا با ورودی در تضاد است. (از ۵۸ تا ۹۸، ۴۰ سال بعدی را زمانی که به ۹۸ برسیم مورد بررسی قرار می دهیم.)
بنابراین
 تصمیم گیری در حوزه خرد و تعمیم آن به حوزه کلان یک خطای آشکار است. (خطای ترکیب)

افسانه گره گوردین، تمثیلی از خطای ترکیب

تعمیم مسائل حوزه خرد به کلان همانند «بریدن گره گوردین» است. داستان این گره «افسانه ای مرتبط با اسکندر کبیر» است که در آن اسکندر به جای گشودن «گره» آن را با شمشیر به دو نیم میکند.
در واقع اسکندر گره را نگشوده است، آن را به دو گره جدید تبدیل کرده است. مسئله حل نشده است؛ دو مسئله جدید خلق شده است.
 گره گوردین و قلمروی خرد و کلان
برای روشن تر شدن داستان یک مثال ساده می زنیم.
فرض کنیم که من در درون خانه قانونی تصویب میکنم که در آن افراد باید قبل از ورود به خانه کفش های خود را درآورده و دمپایی بپوشند و حتما پاهای خود را با آب و صابون بشویند.
این قانون تا زمانی که درون خانه اجرا می شود، خروجی اش برای من احساس آرامش و تمیزی خانه است. از آنجایی که این تصمیم در حوزه خرد گرفته شده است، آثار و نتایجی کاملا قابل پیش بینی برایم دارد.
حال فرض کنیم که من همین قانون را در سطح مملکت تصویب میکنم. هر کسی خواست وارد هر جایی بشود، باید دمپایی پوشیده و پاهایش را با آب و صابون بشوید. برای این که از حصول این مسئله هم مطمئن شوم، مأموران ویژه ای هم استخدام میکنم و به کار میگارم که به درستی این مسئله نظارت کنند.
من یک ورودی خرد را به یک سیستم پیچیده کلان وارد کرده ام. 
نتیجه اش (البته قابل پیش بینی نیست) اما میتواندو شاید هم اینگونه هم رقم بخورد: افزایش قیمت صابون ؛ ورشکستگی کارخانجات تولید صابون، بیکاری میلیون ها نفر / رشوه و زیرمیزی به مأموران دولت توسط صابون سازی برای تولید و فروش واردات بی کیفیت، رشوه دهی به مأموران برای ندید گرفتن «نشستن» پاها / درگیری (در سطوح مختلف) گروه های طرفدار قانون و گروه های مخالف آن / قاچاق واردات صابون به کشور و تولید بازار سیاه برای آن / بحران آب / تنش آب / جنگ آب و در نهایت بی اعتمادی، دلسردی، خشم و عصبانیت از ناکارآمدی/ مهاجرت / کاهش قدرت خرید و ….
به سادگی میتوان مشاهده کرد که ورود یک تصمیم به سیستم پیچیده کلان نیازمند داشتن «دانش شناخت سیستم های کلان» است.
تجربه های مختلف تاریخی آن قدر هزینه بردار هستند که نخواهیم و نتوانیم بخواهیم دوباره چنین مسائلی را تجربه کنیم.
هزاران سال است که در حال تجربه این مسئله هستیم که «سیستم کلان با فرمایش ملوکانه پیش نمی رود.» داده ها و روندها و رویکردهای خودش را دارد.
و شاید بهتر است از «تحمیل خواسته های خرد هزاران ساله» به سیستم دست بکشیم و زمانی بنشینیم و به «تعامل با سیستم» فکر کنیم.
شاید بعدها دیگر بحران ها به تنش ها و تنش ها به جنگ ها تبدیل شده باشند.
آن زمان هم سیستم «خشونت» را به عنوان خروجی تصمیمات اشتباه پیشنهاد خواهد کرد و احتمالا آن روزها دیگر خیلی دیر باشد.
برای حسن ختام این داستان، پیشنهاد میکنم مصاحبه دکتر «رنانی» را مطالعه فرمایید:
 
پانوشت: در متن اصلی به اشتباه «موش تایلندی» ذکر شده بود که در اثر اشتباه نویسنده بوده است.
با تذکر یکی از دوستان دانشمند آن اشتباه رفع شده است.
 

ارغوان

این چه رازی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید؟
و زمین از خون پرستوها رنگین است
این چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می افزاید

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *