معمولا در فلسفه رواقی گری، مکررا بر این نکته تأکید میشود که از نگرانی برای فردا دست برداریم. روی چیزی که کنترل نداریم متمرکز نشویم و برایش افسوس و حسرت نخوریم. طبیعتا زمانی که روی آینده تمرکز میکنیم، آنچه از دست میرود، معمولا زمان «حال» و «اکنون» است.
از رواقیون باستانی نظیر سنکا و اپیکتتوس تا اکهارت توله و تقریبا جمع کثیری از سخنرانان انگیزشی در مورد اهمیت زمان حال نوشتهاند.

اما قصدم گفتن این حرفهای تکراری نیست. قاعدتا از ابتدای تاریخ همیشه بودهاند کسانی که «دم» را غنیمت شمردهاند و شاید ثمرهاش را دیدهاند و شاید به قول نسیم طالب و Silent Evidence ما هیچ اطلاعاتی از کسانی نداریم که شاید زمان حال را گرامی داشتهاند و اتفاقا به «هیچ جایی» شاید نرسیدهاند.
به هر صورت، اگرچه در دنیایی زندگی میکنیم که استفاده از مصادر قطعیت معمولا نادرست است، اما شاید تنها نکته قطعی زندگی همین باشد: «زندگی هیچ کسی قرار نیست شبیه کس دیگری باشد و هرگز قرار نیست فرمول زندگانی یک نفر برای ما هم تماما راهگشا و رهنما باشد.»
در این سه سالی که به طور کامل روش زندگیام را بر مبنای رواقیگری چیدهام، تغییرات خوبی را شاهد بودم.
زندگی در زمان حال دستاوردهای جالبی داشته است، از جمله این که عقیده بعدی زندگی در زمان حال «Memento Mori» و یادآوری مرگ در هر لحظهای است که «نفس» میکشیم.
و از طرف دیگر، عقیده Amor Fati که بیان میکند، سرنوشت را عاشق باش. یعنی هر چیزی که در زندگی پیش رویت است را در آغوش بکش و بپذیر و ادامه بده. هر چند سالهای سال شاید طول بکشد که مفهوم Amor Fati را به طور کامل درک کنم.
و جالبتر این که در تمام کتابها و مکاتب رهبری که این روزها درگیر مطالعهاش هستم، همواره روی این مسئله با ادبیاتی نظیر «پذیرا بودن»و «آماده یادگیری بودن» صحبت میشود.
اما زندگی در زمان حال دردسرهای خودش را هم دارد. از جمله این که گاهی ممکن است آینده و گذشته را از یاد ببریم.
به هر صورت پیش فرض ذهنی من این است که در سه سال گذشته این مدل زندگی دستاوردهای ملموس زیادی برایم داشته است و همان یاور سه سال پیش نیستم.
قصد دارم این گزارش را دو سال دیگر، دوباره بروزرسانی کنم. تا آن زمان باز هم این مدل ذهنی و فکری را تمرین میکنم تا در موردش بیشتر بنویسم.
این نوشته ادامه خواهد داشت.
پانوشت: برای همکلامی ذهنیمان، لطفا کتابهای این لیست را بخوانید.
رهبران آخر غذا میخورندرهبری از بالای خط
سختی کارهای سخت
با سلام،
فرض کنید شما میخواهید برای یک آزمون رقابتی مثلاً کنکور سراسری آماده شوید، طبق روش رواقی گری باید به آینده فکر نکرد و طبق یک برنامه مطالعه کرد؟ یا حتی فرض را بر عدم موفقیت در آزمون گذاشت؟
سوال دیگر اینکه دیدگاه رواقی گری با روش هایی مثل ویژن برد برای افزایش انگیزه در تناقض است؟
سلام ایمان جان
سؤال چالشی و بسیار خوبیه و میشه روش خیلی فکر کرد.
چیزی که الان به نظرم میرسه اینه که بگم کلا «رواقیگری» با تلاش نکردن مساوی نیست و صرفا منظورش از Premediato Malorum اینه که اگر تلاش کردی و شکست خوردی، با یه شکست نابود نشی و حقیقت شکست خوردن رو به عنوان یک اصل و یک آلترناتیو بپذیری. حتی این که فرض بگیری که در بهترین حالت، با تمام تلاشی که میکنی، ۵۰ درصد شانس شکست به دلیل وجود عوامل ناشناخته و خارج از کنترل تو وجود داره و نهایت کاری که تو میتونی بکنی اینه که روی ۵۰ درصد سرمایهگذاری کرده باشی و مشخصا بدونی که هیچ وقت نمیشه ۱۰۰ درصد مطمئن بود.
شق دوم بحث در زمان شکل گیری عقیده «رواقیگری» و زمان شکل گیری روشهایی نظیر «Vision Board» هست. رواقیگری در عصر باستان و زمانی که زندگی بیشتر از سی سال، خودش نوعی معجزه و خارقالعاده تلقی میشده به وجود اومده و هنوز پزشکی، تغذیه و اقتصاد این قدر پیشرفت نکرده بودن که «امید به زندگی» این قدر زیاد بودهباشه. در حالی که انگیزه و بحثهای انگیزشی (جز در موارد مشترک با جهان باستان که در زمان جنگ بسیار بر این موضوع تأکید میشده تا افراد برن و برای پادشاه یا سرزمینشون بجنگند) به صورت انفرادی و شخصی و برای درآمدزایی بیشتر و امثالهم دراومده. اینها با هم در تناقض نمیشه گفت هستند، همجهت و هم راستا و در یک نظام فکری نیستند و باور به یکی هم لزوما نباید باعث بشه به دیگری باور نکنی.
در این مورد مسئله نوع نگرش به دنیاست که میشه در بحث شکست خوردن تا مرز سکته پیش نرفت و در مواقع دیگر برای پیروز شدن همه امکانات رو بسیج کرد.
امیدوارم پاسخ سؤالت رو داده باشم.
با مهر
یاور
سلام یاور جان،
ممنون از جوابی که دادی. آره خوب توضیح دادی، مثل دفعات قبل استفاده کردم.