برای ما همواره انتقاد از گذشته راحتترین و دم دستترین کار ممکن بودهاست. تقریبا در تمام مطالعات توسعه بخش بسیار مهمی به «آسیبپذیری» و سخن از «چرا ما توسعه نیافتهایم» گذشته است و خود من هم در نوشتن این وبلاگ و مطالبی که با برچسب توسعه پیش رفتهاند، از این قاعده مستثنی نبودهام.
چند روز پیش با خودم فکر میکردم به عنوان یک تمرین ذهنی بیایید فرض کنیم ما در دوران صفویه و در «ابرقدرتی» ایران قرار داریم و شرایط ما برای رسیدن به قدرتهای جهانی و قرار گرفتن در زمره قدرتهای بعدی جهان «یکسان» است و فرصتی برایمان فراهم است که به آنها برسیم.
اکنون به عنوان حاکم ایران، و با فرض این که از آینده به گذشته آمدهایم، چه تصمیماتی میگیریم؟ به چه چیزهایی اهمیت میدهیم و چه تغییراتی در سیستم کلان ایجاد میکنیم؟
در پاسخ به این سؤال «Context» فرهنگی ایران را هم در نظر بگیرید و صرفا از روی کشورهای پیشرفته پیش نروید.
این سؤال را با هم جواب بدهیم تا بعد از پاسخ شما، به آن بازگردیم و دوباره تحلیلش کنیم.
از مشارکت شما ممنونم.
سلام یاور، سوال جالبی هست برای فکر کردن… من اگه به اون زمان برمیگشتم به عنوان «شاه مرتضی اول» به عنوان فردی که از اینده آمده سعی میکردم دربار کوچکتری داشته باشم، روی داد و ستد با کشورها، بیشتر از کشورگشایی سرمایهگذاری میکردم، تلاشهایی برای کمرنگتر شدن دین میکردم. و سعی میکردم ذرهای ارزش بیشتر به انسانیت بدهم، (چیزی که همیشه با ایرانیان بوده که خود فرد به تنهایی ارزشی ندارد و باید از قدرت بیشتر بترسد تا حساب ببرد تا دارندهی قدرت بیشتر، بتوان شرایط را کنترل کند.) البته احتمال این بود که به دست ناراضیها از شرایط جدید، کشته شوم…
سلام بر سلطان مرتضی اول
در مورد کمرنگتر کردن دین اندکی باهات مسئله دارم. در کانتکست صفویه اگر زندگی میکنیم، مشروعیت بخش مهمی از حکومته و حاکم نامشروع توسط شرع تکفیر میشه و مردم باهات همراهی نمیکنن.
در مورد سرمایهگذاری اما میشه صحبت کرد. چطور و در چه چیزهایی سرمایهگذاری میکردی؟ با کدوم کشورها مثلا؟ و چه نقشههایی برای پیشگیری از تجاوز اشرف افغان و عثمانی در آینده میداشتی؟ از بازدارندگی توان نظامی استفاده میکردی یا صرفا به توان گفتگو تکیه داشتی؟
اگر با جزئیات در مورد سیاستگذاریهات صحبت کنی میشه بهتر بحث کرد.
ممنونم از مشارکتت تا به اینجا که بسیار به فهم بیشتر بحث کمک میکنه.