گزارش پایانی سال ۱۴۰۱ این گزارش شامل سه بخش است. بخش اول گزارش ماهانه اسفند ماه است که همچون ماههای گذشته با همان ادبیات و مدل به پیش میرود. بخش دوم، که مهمترین بخش این گزارش است، خود دو بخش دارد. بخش اول آن جمعبندی سالانه و چک کردن شاخصهای سالانه با آن چیزی است که در ابتدای سال وعده کردهبودم. بخش دوم آن به هدفگذاری سال ۱۴۰۲ و تعریف شاخصهای سنجش آن میپردازد. بخش…
ادامه مطلب »
دسته: در لذت تفکر
به سبک و سیاقی که از ابتدای سال شروع کردهایم، گزارش توسعه مهارتی بهمن ماه را اینجا مینویسم. برای خواندن سایر گزارشهای توسعه مهارتی همواره میتوانید از نوار بالای صفحه و قسمت «گزارش توسعه مهارتی سال ۱۴۰۱» به آنها دسترسی پیدا کنید. https://moshirfar.com/the-roadmap-1401/ بهمن ماه جزو ماههای آرام و کمتلاطم زندگی من در ۱۴۰۱ بود و جایی بود که بالاخره بتوانم با اطمینان بیشتری بگویم «ثبات» تقریبا به زندگیام بازگشت. این ماه برای کتابخوانی هم…
ادامه مطلب »
امروز داشتم در میان یادداشتهای گذشتهام میچرخیدم. البته این کار را عمدتا انجام میدهم و به صورت دورهای برخی را تصحیح و برخی را دوباره نویسی میکنم. بعضی از آنها هم که باید مستقیما روانه سطل زباله شوند.این یادداشت در Keep عینا متعلق به تقریبا سه سال پیش است. بدون هیچ کم و کاستی دوست داشتم آن را نقل کنم. [su_image_carousel source="media: 37014,37015,37016" slides_style="photo" crop="none" align="center"]
ادامه مطلب »
تفرقه بینداز و حکومت کن، تقریبا ترجیعبند بیشتر مباحث سیاسی از قدیمالایام تا به امروز بودهاست. هر جا کسی خواسته باشد اندکی دقیقتر در مورد سیاستها و پشت پرده تصمیمهای بزرگ بگوید، از این عبارت استفاده میکند. به خصوص این عبارت در توصیف رفتارهای بریتانیا و تحلیلهای دایی جان ناپلئونی همچون مرصعپلو میدرخشد. به نظر میرسد چنین عبارتی در واقع از "Divide and Conquer" گرفته شدهباشد. این عبارت البته نه با واژۀ «تفرقه» که معنای…
ادامه مطلب »
گذشت زمان در عین پیش پاافتادگی، یکی از دردآورترین پدیدهها در زندان است. زمان آنقدر بیارزش است که معمولا در زندان «ساعت دیواری» هم به ندرت پیدا میشود و عمدتا در هر بندی، ممکن است یکی به بالای سر افسر نگهبانی، یا «زیر هشت» (محل حائل بین در افسر نگهبانی و بند) وصل شدهباشد. هر زندانی معمولا برای خودش تفریحات و اموراتی را دست و پا میکند که از شر ذهنش، از شر نجواهای ذهنی،…
ادامه مطلب »
مقدمه این روزها فضای دیجیتال پر از این مسئله است: دانشگاه بروم یا نروم؟ درس بخوانم یا بروم دنبال کارآفرینی؟ بالاخره کدام یک؟ من البته پراکنده در این مورد چیزهایی نوشتهبودم. از جمله این دو نوشته که در یکی از «لزوم دفاع تمامقد از آموزش عالی در ایران» گفتهام و در دیگری از «در رثای اژدهاکشی» و «جایگزینی عملگرایی صرف به جای تئوریپردازی» https://moshirfar.com/iranian-academy/ https://moshirfar.com/theory-vs-practice/ آنچه امروز اینجا مینویسم هم به نوعی جمعبندی مطالب گذشته…
ادامه مطلب »
تا کنون احتمالا خیلی با این پدیده و عبارت برخورد کردهاید: توهم دانایی. گاهی وقتها لابلای صحبتها میتوان شنید که «فلانی توهم دانایی دارد» یا «توهم دانستن بیداد میکند» یا «طرف هیچچی نمیفهمه فقط توهم دانایی زده». اما واقعیت امر «توهم دانایی» دیگران را اصلا چگونه میتوان اندازه گرفت؟ اصلا راهکاری برای اندازهگیری و معیاری هست که بر مبنای آن بگوییم فلانی توهم دانایی یا توهم دانستن دارد؟ توهم دانایی از کجا آمده است؟ احتمالا…
ادامه مطلب »
مقدمه چند شب پیش در جمع دوستان «عصردیدنی» موضوعی از طرف «حامد عرفان» مطرح شد که دوست داشتم در موردش بیشتر صحبت کنم. در واقع آنجا از من پرسیده شد و من آن روز جواب خیلی دقیقی به آن ندادم و چون دوست داشتم بیشتر در موردش فکر کنم. همین ابتدای صحبتمان تأکید کنم که این نوشته یک نوشته روشمند و هدفمند و ساختاریافته نیست و اگر دنبال پاسخ این سؤال هستید که چرا ادبیات…
ادامه مطلب »
مهاجرت کنیم؟ مهاجرت بد است یا خوب؟ چگونه بین ماندن و رفتن انتخاب کنیم؟ حتما بارها و بارها با چنین سؤالهایی روبرو شدهاید. به خصوص که این روزها بحث مهاجرت در شبکههای اجتماعی و به خصوص لینکدین داغ شده است. قبل از ورود به این بحث قاعدتا این پیش فرض را بگیریم که نگاه دوقطبی و «هر که رفته خائن / موفق و هر که مانده ناموفق/خوشخیال است» را به طور کامل دور بریزید. آنچه…
ادامه مطلب »
درباره لزوم صحبت کردن از شکستها و نشان دادن بخش تاریک رزومه : آنتی رزومه پیشگفتار اول چند شب پیش که در دورهمی «عصر دیدنی»، به بهانه دیدار دوستان، شرکت کردهبودم، شنیدم که جوانترهای حوزه کسب و کارهای دیجیتال که البته عمدتا شامل بخش «بازاریابی» بودند، از من به عنوان «یکی از بزرگان حوزه محتوا» یاد میکنند. [su_note note_color="#93C47D"]بماند که حوزه محتوا اساسا بزرگ و کوچک ندارد و هر کسی هر جایی تلاشی کرده، شاید…
ادامه مطلب »
سال ۱۴۰۰ هم تا چند روز دیگر به پایان میرسد و مطابق معمول هر سال اینجا گزارش سالی که گذشت را مینویسم. به نظرم عادت کردن به نوشتن گزارش سالانه و اعمال آن در تمام جنبههای زندگی، یک نقطه مهم برای تمرین تفکر انتقادی هم هست، که باز میگردی و گزارش سال قبل را میخوانی و سنجههایت نسبت به گذشته را بازبینی میکنی و احتمالا بهتر میشوی. حداقل امیدوارم که من در این زمینهها سال…
ادامه مطلب »
دنیا برنامه ندارد. قاعده دارد. دلم میخواست در این مورد چند کلمهای بنویسم. یعنی بهتر دیدم برای تمرین ذهنی هم که شده، با این جمله چند پاراگرافی بنویسم. و به نظرم هیچ زمانی بهتر از امروز و الان نیست. من هم معتقدم که دنیا «هیچ»برنامهای ندارد. تنها چیزی که دارد «مجموعهای از قواعد» است. اما دوست دارم بگویم این قواعد چه چیزهایی هستند و چگونه خروجی ارگانیک خودم را در بستر قواعد دنیا بسازم و…
ادامه مطلب »
یا چگونه با رویکرد رواقیگری به وقایع اطرافمان بنگریم و چگونه شادی و غم را از جهان پیرامونی مستقل حس کنیم. نیمه خالی لیوان را نبین، آن لیوان یک نیمه پر هم دارد! دیشب خیلی اتفاقی در کتابخانه قدیمیام در تبریز، به فصلنامه تابستان ۹۷ «ترجمان» برخوردم. روی جلدش نظرم را جلب کرد: «خندیدن با کافکا» | دیوید فاستر والاس البته آن زمان فاستر والاس را نمیشناختم و هنوز نشر اطراف آن شاهکارهای جستار روایی…
ادامه مطلب »
برای یادگرفتن تفکر نقادانه، یاد بگیر که بنویسی! همین. به مردم یاد بده که بهترین و متفاوتترین سلاح آنها «تفکر» است. این عصاره صحبتهای جردن پترسون است. این توصیه جردن پترسون است. نویسندهای که اخیرا هم کتابهایش را میخوانم و هم به ویدئوها و نوشتهها و کلا ردپایش توجه دارم. به نظرم هر نویسنده و متفکری را میتوان با همین روش دنبال کرد. یعنی مدتی به ردپای دیجیتالش نگریست و بعدها از او «رد» شد.…
ادامه مطلب »
چند شب پیش در معیت رفیق شفیقی نشستیم و فیلم King Richard با بازی درخشان ویل اسمیت را تماشا کردیم. داستان روایتگر زندگی خانواده ویلیامز و قاعدتا دو اسطوره مطرح جهانی تنیس زنان «ونوس» و «سرنا» است. خانوادهای فقیر از کمپتون کالیفرنیا با پنج دختر فوقالعاده که به مدد اراده و آینده نگری والدینشان «وکیل، پزشک، و ورزشکار حرفهای» میشوند و از طبقه فقیر و کم برخوردار، خودشان را به طبقات بالاتر میکشانند. البته صحبت…
ادامه مطلب »
نمیدانم که شما هم مثل من همواره با این بحث و این دست استدلالها روبرو میشوید یا نه. به هر حال جنس این صحبتهایی که در ادامه خواهید دید جنس صحبتهای داخل تاکسی و اتوبوس است که ارزش چندانی هم ندارد و صرفا به قول مرحوم دهخدا «اگر چه دردسر میدهم، اما نشخوار آدمیزاد حرف است.» خلاصه کلام و جان کلام این که در سالهای اخیر و شاید به دلیل کثرت دید و حساسیت آموخته…
ادامه مطلب »
پیشنوشت حکایت اژدهاکشی را لابد شنیدهاید. برای آنها که نشنیدهاند دوباره نقل میکنم. اگر این حکایت را شنیدهاید میتوانید پاراگراف زیر را نخوانید و البته در اصل دریافتتان از متن تغییر خاصی نخواهد کرد. شخصی برای تحصیل علم به خارج از وطنش رفت. سالها خون دل خورد و فن «اژدهاکشی» آموخت. خوشحال و خرم از این که در این فن استاد شدهاست، به وطنش بازگشت. اما هر چه گشت، اژدهایی برای کشتن پیدا نکرد. دلشکسته…
ادامه مطلب »
تقریبا از اسفندماه سال گذشته که با مجموعه کتابهای جستار روایی نشر اطراف مأنوس شدم، فکر میکنم هیچ چیز دیگری به این اندازه، در تمام این سالها نتوانسته بود دیدم را به زندگی بهتر و زیباتر کند. گویی ابزاری دقیقتر و عینکی شفافتر برای درک زندگی به من داده شدهباشد؛ تمام مسائلی که در زندگی روزمرهای - که با تمام وجود برای روتین شدنش کوشیده بودم- را از روتین درآوردن و به تمام مسائل بسیار…
ادامه مطلب »
به بهانه بحث آغاز و پیشرفت واکسیناسیون و گفتگوهای بسیار زیادی که حول این اتفاق در شبکههای اجتماعی در جریان است، چند سطری مینویسم تا هم وبلاگ به روز بماند و هم به عنوان یک مطالعه موردی بتوان در آینده این تصمیم را ارزیابی کرد. قبل از آن البته چند کلمهای گزارشطور در مورد روزگارم مینویسم. تغییر در موقعیت شغلی از اول فروردین ۱۴۰۰ به این نتیجه رسیدیم که دپارتمان محتوا نیازی به «مدیر ارشد»…
ادامه مطلب »
معمولا در فلسفه رواقی گری، مکررا بر این نکته تأکید میشود که از نگرانی برای فردا دست برداریم. روی چیزی که کنترل نداریم متمرکز نشویم و برایش افسوس و حسرت نخوریم. طبیعتا زمانی که روی آینده تمرکز میکنیم، آنچه از دست میرود، معمولا زمان «حال» و «اکنون» است. از رواقیون باستانی نظیر سنکا و اپیکتتوس تا اکهارت توله و تقریبا جمع کثیری از سخنرانان انگیزشی در مورد اهمیت زمان حال نوشتهاند. اما زندگی برای آنان…
ادامه مطلب »
تقریبا از روزهای اولی که نسخه آیفون کلابهاوس منتشر شد، به دنبال راهی برای ورود به آن بودم. در واقع شاید از چند سال پیش، و همزمان با خواندن کتابها و مقالات Kevin Kelly که به لطف علی کریمی با او آشنا شدهبودم، مشتاق دیدن روشهایی بودم که پیشبینیهای کلی از «مگاترندهای محتوا» را تحقق بخشند. مگاترندهایی نظیر Embodiment که در آن دیگر صرفا انگشت اشاره و چشم و ذهنمان با «محتوا» درگیر نمیشود، بلکه…
ادامه مطلب »
تا زمانی که در محیط آکادمیک بودم، معمولا مرا به صفت «پژوهشگری» سختکوش و روشمند میشناختند. تمام زمانی که در هلند، آلمان، بریتانیا، آذربایجان، گرجستان و روسیه مشغول جمعآوری دادهها و پژوهش رویشان بودم، همیشه از تأثیر یک نفر خشنود بودم. در واقع تمام دانش پژوهشی من و هر آنچیزی که برای «دانشمند شدن» لازم داشتم را از یک نفر آموختهبودم. به مناسبت و بهانه روز معلم، به نظرم آمد که بهتر است چند خطی…
ادامه مطلب »
میرسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی میکند راستش حرف خیلی مهمی ندارم که بزنم. بیشتر قصدم آپدیت شدن وبلاگ و البته نوشتن گزارش و جمعبندی پایان سال بود. قبل از آنکه وارد جمع بندی سال بشوم، دوست دارم به نقل قولی ارزشمند و عمیق ارجاع بدهم: [su_note note_color="#ffffff"] View this post on Instagram A post shared by Reza Shahbazi (@reza.shahbazi.1396) ما در این…
ادامه مطلب »
رفیق جان زندگی همچنان برای من راز است. رازی که هر فهمی از آن داشتم، دستخوش دگرگونی و سیلان زمان میشود. تو گویی هرگز چنین فکر نمیکردی و نمیفهمیدی. درست مثل چند روز پیش که بعد از ماهها به توئیتر بازگشتم و متوجه شدم آقای فیلسوفی به اسم René Girard داریم که اسمش را «پیامبر رشک» گذاشتهاند. رشک ورزیدن به هر مفهومی در فلسفه و فهم ما از جهان. و میدانی چیست رفیق؟ دنیا بازی…
ادامه مطلب »
مقدمه من معتقدم تقریبا همه مردم موفق جهان تنبل هستند. در واقع معتقدم اگر قرار است کسی با تلاش برابر با دیگری به نتایج بهتری دست پیدا کند، آن فرد حتما تنبل است. اساسا مبنای شکلگیری عالم هم بر افزایش بینظمی و تنبلی است. مبنای تکاملی جهان ما نیز بر مبنای تنبلی است: آنانی که در موقعیتهای تکاملی بهتری از دیگران قرار دارند، لزوما پرتلاشتر نیستند، بلکه آموختهاند با صرف انرژی کمتر نتایج بهتری بگیرند…
ادامه مطلب »
من معمولا ماههاست که هیچ خبری را دنبال نمیکنم. مدتهاست که تمام دریافتیهایم از جهان از دوستان بیهیجان و خاموشی است که ماهها و سالها قبل نوشته و به یادگار گذاشتهاند. بیشتر دریافتی های من از کتاب است. آن را شبیه گفتگویی میدانم با کسی که هم از من عاقلتر است و هم قرار است سر صبر و فرصت برایم حرف بزند و من با اشتیاق و هوس تمام بشنوم و ضبط کنم و بیاموزم.…
ادامه مطلب »
لابد از عوارض نزدیک شدن به نیمه عمر و شاید چهل سالگی باشد؛ اما این روزها بیشتر از هر چیزی به پدربزرگم و زندگی که نسل او گذراند فکر میکنم. آنها جنگ جهانی، تغییرات وسیع در حاکمیت و به تبع آن تغییرات بسیار گسترده اجتماعی را دیدند و لمس کردند. آنها یک قحطی بزرگ را با پوست و گوشت و استخوان لمس کردند. صحبت که میکرد ترجیع بند سخنانش همیشه این بود: «هیچ چیزی نداشتیم».…
ادامه مطلب »
چرا چیزی را باور نمیکنم؟ پیشنوشت: همانند همه نوشتههای این سری، این مطلب صرفا به دلیل نیاز به نوشتن به رشته تحریر در میآید و نه تنها نسخه زندگی مطلوب هیچ کسی نیست که صرفا قلمزنی و قلمفرسایی نویسندهاش میباشد. طبق عادت، تمام مطالب این نوشته در همه قسمتهای آن، صرفا حاصل تفکرات، اندیشهها و آرای آلوده به تجربه شخصی و زندگانی نویسندهاش بوده و ممکن است در تمامی بخشها «نادرست» و «غیرواقعی» باشد. نویسنده…
ادامه مطلب »
طبق معمول این سری نوشته، تمام این نوشته در مورد زندگی من است و نه اصراری بر درستی آن وجود دارد و نه درخواستی از خوانندگان برای پذیرش آن. این صرفا تجربه آموخته و آلوده به زندگی شخصی و منحصر به فردی است که نه قابلیت تعمیم به زندگی دیگران را دارد و نه شاید قابلیت تکرار در جای دیگری را داشته باشد.تجربه آلوده به زندگی در چند کشور مختلف و تفکر در اندیشههای مختلف…
ادامه مطلب »
مقدمه: این نوشته راهکار زندگی شما نیست، تعریف زندگی من است. نه اصراری برای درستی آن دارم و نه آن را دعوتنامهای برای پذیرش، نصیحت و راهکار از خوانندگان میدانم.صرفا زندگی من است و البته جز خودم هیچ کسی را به این مدل و روش زندگی تشویق و ترغیب نمیکنم. سندروم بیلیاقتی پیتر؟ معمولا در زندگی میتوان به نقطهای رسید که در آن احساس کنیم اشباع شدهایم.فکر میکنم برای همه ما چنین لحظاتی وجود داشتهاند:ماهها…
ادامه مطلب »