در نقد خویشتن: دردنامه توسعه، ویرایش دوم

 دردنامه توسعه

*** کلیه مطالب این نوشته در همه بخش های آن صرفا بیانگر نظرات، آموخته ها، اندیشه ها و تجربیات شخصی نویسنده اش می باشد و ممکن است در همه بخش های آن حاوی کژتابی، کج فهمی و مملو از اشتباه باشد. نویسنده ضمن پذیرش حق نقد خواننده، با اعتقاد تردیدآمیزش به مرگ مؤلف، مسئولیت این نوشته در آینده را نمی پذیرد. این نوشته جز برای نقدهای آینده خود نویسنده، قابلیت ارجاع به عنوان رفرنس را ندارد. ***

در نوشته پیشین از تفاوت توسعه نیافتگی سیاسی ملانزی و استرالیا که با هم تنها سه ساعت فاصله دارند نوشته شده است. آن نوشته ناظر بر توسعه سیاسی عمیق تر استرالیا که حاصل سیستمی بازمانده از سیستم حاکمیتی بریتانیاست و توسعه سیاسی بسیار اندک ملانزی که حاصل نظم قبیله ای و نظام سیاسی قبیله محور است، می باشد. به واقع باید توسعه سیاسی را اگر در مرحله آخر توسعه و فاز نهایی توسعه در نظر نگیریم، حداقل به آن خیلی نزدیک تصور کرده باشیم.

توسعه اقتصادی، پیش نیاز یا هم نیاز توسعه سیاسی؟ 

در بررسی مناطق توسعه نیافته و کمتر توسعه یافته،  به اصل «دمای توسعه» (۱۶ درجه سانتی گراد) در رشد، پیشرفت و توسعه اشاره شده است. هم چنین به نقطه شروع در مقایسه کشورها از منظر توسعه یافتگی توجه ویژه ای شده است. به نظر می رسد نقطه شروع بیشتر از این که «تاریخ» باشد، «جغرافیا» است. چه کشورهای با تاریخ ضعیف و اندکی در جهان امروز حداقل در بخش های بسیاری از جنبه های عام و خاص توسعه، سرآمد دیگران هستند.

درست است که به زعم عجم اوغلو و رابینسون شاخص های توسعه سیاسی لزوما بر پیش نیازی به نام توسعه اقتصادی متمرکز نمی شوند، اما بررسی داده ها و شاخص های عملکردی توسعه تفاوت اندکی را آشکار میکنند. هر چند این تفاوت دقیقا در پیش نیازی و هم نیازی نیست، اما جالب توجه است.

برای نخستین گام، شاخص تولید ناخالص داخلی GDP در برابر شاخص «امید به زندگی» در کشورهای افعانستان، بوتسوانا، آفریقای جنوبی، ژاپن، و بلژیک مورد سنجش قرار میگیرد. دلیل انتخاب کشورها از مناطق مختلف جغرافیایی بوده اند تا میزان تأثیر احتمالی جغرافیا به صفر برسد.

این داده ها از ۱۸۰۰ تا ۲۰۱۳ موجودند.

 

تا اینجا به نظر می رسد میزان تأثیر رشد شاخص های اقتصادی به “امید به زندگی” مثبت و هم افزاینده بوده باشد. هر چند در مورد ژاپن عامل دیگری هم در این میان دخیل بوده است و آن رژیم غذایی خاص آن کشور و استفاده از غذاهای دریایی و لبنیات در وعده های اصلی و هم چنین روش های ویژه پخت در فرهنگ آشپزی ژاپنی نظیر «بخارپز» کردن به عنوان اصلی ترین روش پخت و پز بوده باشد. نوسان های شدید مشاهده شده در داده های مربوط به بلژیک، (و در بررسی کشورهای اروپایی) مربوط به تأثیرات دو جنگ بزرگ جهانی است.

(تأکید بر استفاده از داده های سایت Gapminder صرفا به این دلیل مهم صورت می گیرد که داده های ارائه شده در این سایت، اساسا «شاخص های عملکردی» هستند. به واقع برای مطالعه و بحث در مورد توسعه پایدار، شاخص های عملیاتی از ساده ترین شاخص ها نظیر صحبت هایی که ما در اتوبوس و تاکسی در علم منحصر به فرد “نسخه پیچیدن برای جهان” مورد بررسی قرار میدهیم تا برنامه های توسعه اقتصادی – سیاسی و زیست محیطی دولت ها ارائه می شود، قابل قبول نیستند. چنان چه مهم ترین بحث در این میان میزان و نحوه تأثیر و عملیاتی شدن و نتیجه ای است که باید از شاخص های عملیاتی به دست بیاید و دردناک تر این که توسعه به همین سادگی که روی کاغذ می توان در موردش ۱۲ هزار کلمه نوشت، رخ نمی دهد.)

در این میان افغانستان کشوری محصور در خشکی و کوهستانی، بوتسوانا محصور در خشکی، مملو از دشت و در بخش جنوب غربی دارای نمکزارها و در نهایت صحرای کالاهاری است. آفریقای جنوبی از منظر جغرافیایی در گستره وسیعی به آب های اقیانوسی دسترسی داشته و نیمه خشک محسوب می شود. ژاپن از منظر جغرافیا جزیره ای آتشفشانی است و اقلیم معتدل تا گرمسیری دارد و در نهایت بلژیک از یک سو به دریای شمال می رسد، کشوری است که در سمت دریا در آن نمکزار وجود دارد، اما در بخش های داخلی عمدتا فلات قاره ای پست و کم ارتفاع است که در بخش هایی از آن به دلیل سنگلاخی بودن برای کشاورزی مناسب نیست. از منظر اقلیمی و تقسیم بندی کوپن cfb تقسیم بندی می شود.

راهنما: مناطق مختلف در تقسیم بندی کوپن و علایم و نشانه های آن به شرح ذیل هستند:

  • Tropical. Wet (or rain forest) Monsoon. Wet and dry (or savanna)
  • Dry. Arid. Semiarid.
  • Mild. Mediterranean. Humid subtropical. Marine.
  • Continental. Warm summer. Cool summer. Subarctic (or boreal)
  • Polar. Tundra. Ice cap

برای دریافت اطلاعات بیشتر لطفا اینجا کلیک کنید.

تقسیم بندی اقلیمی کوپن

به هر صورت به صورت اجمالی مناطق اقلیمی مختلفی که در این نوشته قصد بررسی آن ها را داریم به ترتیب در تقسیم بندی کوپن با علائم Bwh تا Bsh (افغانستان)،

Bsh تا Bwh (بوتسوانا)، Bwk، Csa، Cwa, Cwb (آفریقای جنوبی)، Dfa، Dfb، Dwa، Cfc (ژاپن)، و در نهایت Cfb، Cfc (بلژیک) قرار می گیرند.

برای مشاهده میزان تولید ناخالص داخلی کشورهای ذکر شده، لطفا این لینک را مشاهده بفرمایید. (شایان ذکر است میزان تولید ناخالص داخلی ایران در سال ۲۰۱۷ با میزان۳۶۸٫۴۸۸ میلیارد دلار، پس از کشورهای نروژ و اتریش و در رده ۳۱ جهانی جای می گیرد.)

نام کشورافغانستانآفریقای جنوبیبوتسواناژاپنبلژیک
GDP 2017 ($) 20.570317.568 15.564 4,841.221 462.715

اکنون دوباره به Gapminder باز میگردیم و ارزش شاخص های مشخص شده در برابر همدیگر را مورد سنجش قرار میدهیم.

نخست: شاخص رشد اقتصادی در برابر میزان زمین های کشاورزی در این پنج کشور

 

به نظر چنین می رسد که در ۶۰ سال گذشته، کشاورزی و میزان در دسترس بودن زمین های زراعی، تأثیر آن چنانی بر میزان تولید ناخالص داخلی (که به عنوان شاخص رشد اقتصادی در این جا در نظر گرفته شده است) نداشته است. جالب تر آن که در تمام ۶۰ سال گذشته، برنامه های عمرانی و توسعه ملی کشوری ما بر مبنای استقلال در تولید کشاورزی پیش رفته است. هر چند میزان زمین های زراعی و زیرکشت از عامل دیگری به نام توجه به تغذیه ملی نشأت می گیرد، اما هستند کشورهایی که کشاورزی مستقل ندارند و البته میزان رشد اقتصادی و درآمد آن ها چنان رشد یافته است که با واردات مواد غذایی نیاز خود را برطرف سازند. هم چنین میتوانید مشاهده کنید که میزان تأثیر زمین های کشاورزی (به عنوان یکی از مؤلفه های جغرافیا) بر میزان رشد اقتصادی آن چنان زیاد نبوده است.

اما اگر شاخص اقتصاد سلامت در برابر جغرافیا (میزان زمین های کشاورزی) را مورد بررسی قرار دهیم به چنین شکلی می رسیم:

لطفا اینجا کلیک کنید.

آنچه باز مشاهده می شود این است که ظاهرا میزان زمین های کشاورزی در برابر مخارج دولت ها برای سلامتی عمومی جامعه و تأثیر آن بر اقتصاد (اقتصاد سلامت) چندان بستگی به منطقه جغرافیایی و تولید کشاورزی ندارد.

و اگر میزان رشد شاخص توسعه انسانی در کل مناطق مختلف جهان را مورد ارزیابی قرار دهیم، به چنین شکلی می رسیم:

میزان رشد شاخص توسعه انسانی در جهان

 

(این اطلاعات از سایت سازمان ملل به آدرس hdr.undp.org اخذ شده اند.)

بر مبنای نمودارهای ارائه شده و این نمودار، به نظر می رسد از منظر مناطق مختلف جغرافیایی با اقلیم های متفاوت، شاخص توسعه انسانی روندی مستقل (حداقل از ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۴) پیش گرفته است.

http://hdr.undp.org/en/countries

در لینک  بالا میتوانید میزان شاخص توسعه انسانی در مناطق ذکر شده و ایران را مشاهده و با همدیگر مقایسه کنید. سهم جغرافیا در این میان اگر هم خیلی پررنگ نباشد، کمرنگ هم نیست و مشاهده می کنید که در کشورهای محصور در خشکی، در آمریکای لاتین، آفریقا و مناطق واحه نشین، به طور عمومی میزان شاخص ترکیبی توسعه انسانی کمتر از مناطق با جغرافیای رام تر است. حتی در میان مناطق جغرافیایی نزدیک به هم نیز شاخص توسعه انسانی را نمی توان به همین سادگی تفسیر کرد. برای مثال کشورهای کنیا و اتیوپی در یک منطقه جغرافیایی قرار گرفته اند؛ اما کنیا شاخص توسعه انسانی بالاتری نسبت به اتیوپی دارد.

اگر دوباره به نمودارهای شاخص توسعه سیاسی در این پنج کشور به صورت مطالعه موردی باز گردیم، چنین شکلی مشاهده می شود:

میزان شاخص دموکراسی در پنج کشور مورد مطالعه

مشاهده می شود که میزان شاخص دموکراسی در این پنج کشور تفاوت های عمده ای با همدیگر داشته است. از نیمه قرن نوزدهم، ژاپن و بلژیک شاخص دموکراسی بهتری یافته اند، در حالی که در افغانستان، آفریقای جنوبی و بوتسوانا شاخص ها همچنان تا قرن بیستم پایین مانده اند. این امر در افغانستان میتواند به دلیل توسعه نیافتگی، در آفریقای جنوبی به دلیل حضور رژیم آپارتاید و در بوتسوانا به دلیل «میراث استعمار» بوده باشد. عمدتا کشورهای استعمار شده در ابتدای قرون هیجدهم و نوزدهم زیرساخت های لازم برای توسعه را نداشته اند. چنان که استعمارگران هر کدام تنها به ایجاد زیرساخت هایی نظیر راه آهن فقط تا آن جایی اقدام کرده اند که بتوانند به منابع مورد نظرشان دسترسی داشته باشند.

نقشه راه آهن استعماری آفریقا
نقشه راه آهن استعماری آفریقا
میراث استعمار آفریقا
نقشه استعماری آفریقا

نتیجه گیری

بر مبنای بررسی داده ها و شاخص های عملکردی توسعه در کشورهای مختلف و پنج کشور به سهم مطالعه موردی، به نظر میرسد شاخص های عملکردی توسعه از تئوری مشخصی پیروی نمی کنند. شایان ذکر است که تئوری سازی و ساده سازی از تأثیر شاخص های مختلف بر توسعه نیازمند بررسی دقیق و موشکافانه هر کشور با توجه به شرایط خاص جغرافیایی و سیاسی آن در ازمنه قدیم و جدید است. ظاهر امر نشان می دهد توسعه اقتصادی زمانی پیش زمینه توسعه سیاسی می شود که در زمان، مکان و شرایط بسیار ابژکتیو و ویژه خودش مستقر شده باشد و غیر از آن مدل های بسیار زیادی از جهان در دست است که توسعه اقتصادی با شتاب بسیار زیادی پیش رفته است، اما هنوز به توسعه سیاسی منجر نشده است. بررسی دلایل این سیستم ها و چگونگی و چرایی هم نوایی مسیرهای توسعه سیاسی و اقتصادی با همدیگر نیازمند دانستن شرایط زیستی و اکوسیستم سیاسی – اقتصادی، وزن تاریخ، سهم جغرافیا، وضعیت مذهب و باورهای درونی و هم چنین میزان برهم کنش هایی است که از جهان خارج بر سیستم داخلی یک کشور وارد شده است. به این ترتیب، ارائه مدل جامع برای توسعه یافتگی و ذکر فرمول های کلی برای توسعه، اگر علمی و عملی هم نباشد، حداقل شاید از جنس صحبت ها و تحلیل های داخل تاکسی و اتوبوس و دورهمی های بی خاصیت است.

بنابراین در نقد نوشته پیشین با عنوان «دردنامه توسعه» هم چنان میتوان به مثال زنده فوکویاما اشاره داشت:

وی یادآور می شود که از منطقه ملانزی (کشورهایی نظیر فیجی، جزایر سلیمان یا پاپوا گینه نو) می توان با سه ساعت قایق سواری به «استرالیا» رسید. در ملانزی به صورت سنتی نظام سیاسی جامعه بر مبنای انتخاب یک Big Man (یا Big Woman) از هر قبیله ای برای سازماندهی امورات قبیله بوده است. وظیفه اصلی این افراد اما کمک به توزیع منابع صید و شکار و کشاورزی به سمت و سوی قبیله خودشان بوده است و هر Big man موفقی همواره منافع قبیله خودش را در اولویت اصلی قرار میداد. پس از فتح استرالیا و کشتار وسیع اهالی بومی (درصدی در کشتارهای مستقیم و درصدی در بیماری های ناشناخته برایشان نظیر سرماخوردگی تلف شدند.) توسط امپراطوری بریتانیا، استرالیا در واقع مدلی از سیستم جامعه بریتانیا منتهی این بار با منابع طبیعی غنی تر و وسیع تر شد. (همان طور که آمریکا مدل سیاسی و اجتماعی اولیه و تفکر بریتانیایی را همراه با منابع غنی زیرزمینی و مناطق بکر کشاورزی در اختیار دارد.)

اما مدل سیاسی “از بالا اعمال شده” بر این بخش از مستعمرات نتیجه ای که استعمارگران می خواستند به دست نداد. بریتانیایی ها در این مناطق «مجلس و قانون اساسی و نخست وزیر» تعیین کردند. همان سیستم آشنای سیاسی – اجتماعی بریتانیا را.

اما در ملانزی چه اتفاقی افتاد؟  در ملانزی رأی گیری ها انجام گرفت و اما هر قبیله ای Big man خودش را به مجلس می فرستاد. تلاش این نمایندگان اما منافع «ملی» نمی توانست باشد، چرا که برای آن ها Sovereignty به آن مفهوم بریتانیایی اش معنی نمی شد. برای آن ها «توزیع منابع به سمت قبیله» مهم ترین رکن وجودی به شمار می آمد. بنابراین با انواع ترفندها و روش ها همواره سعی در برتری دادن اختصاص منابع «مدرن» به سمت قبیله های سنتی خویش شدند. از دیدگاه ناظر بیرونی (با تفکر لیبرال دموکراسی غربی) این یک سیستم فاسد، ناکارآمد و ناقص است. سیستمی است که به هیچ عنوان «مؤلفه های یک سیستم توسعه یافته» را ندارد.

اما با سه ساعت قایق سواری از این منطقه، سه هزار سال تکامل نظام سیاسی – اجتماعی را پشت سر گذاشته و وارد استرالیا می شویم. نظامی که تکامل آن از «یونان باستان» و «دموکراسی» و «مجلس سنا» تا قرون وسطی پیش رفته، فراز و نشیب های جنگ های بزرگ مذهبی قرون وسطی را پشت سر گذاشته، از قرن روشنگری به قرن اکتشافات و اختراعات ویکتوریایی رسیده و در نهایت پس از دو آزمون بسیار بزرگ جنگ های جهانی به مدلی تقریبا «پایدار» از لیبرال دموکراسی پارلمانی رسیده است که در توزیع منابع به «قبیله» و «وابستگی های خونی» اکتفاء نمی کند و سیستم بسیار پیچیده تری دارد. اساسا سیستم پیچیده تر فرآیندی است که در «خط کشی شدن مغز» و «توسعه و رشد مغز جامعه» رخ می دهد و این پیچیده تر شدن، «وارداتی» نیست.

در چنین ساختارهایی توسعه سیاسی در برابر «مطلق گرایی» (قاضی مرادی، در ستایش شرم) حکومت استبدادی سنجیده می شود. باور به مطلق بودن در چنین تلقی های فکری از حکومت به شدت ضرورت دارد. توسعه سیاسی در چنین سیستم هایی با یک ابزار مهم تر دیگر هم محدود شده است: تولید اقتصادی به شدت ضعیف بوده و به طور کامل به طبقه حاکم وابسته می شود. هر چند وزن تاریخ و جغرافیا و فرهنگ هم در این میان بسیار پررنگ است، اما باز هم نمیتوان برای سیستم توسعه اقتصادی و سیاسی و هم نیازی یا پیش نیازی آن ها به یکدیگر (بر اساس نمودارها و داده های ارائه شده) هیچ فرمول بندی خاص و جامعی ارائه نمود.

به نظر میرسد بررسی همه جانبه این موضوع در ایران و نقشه راه توسعه پایدار کشور، هنوز زمان بر و نیازمند به دست آوردن داده های بیشتری باشد.


آفتابا چه خبر؟

این همه راه آمده ای که برین خاک غریبی برسی؟

ارغوانم را دیدی سر راه؟

چه به او گفتی؟

با تو چه گفت؟

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *