میرسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی میکند
روزهای زیادی است که به بهانۀ کار و زندگی و مشقت نگارش در یک حوزۀ تخصصی ننوشتهام.
روزهای زیادی است که آپدیت کردن وبلاگم به تأخیر افتاده است.
روزهای زیادی است که باشگاه محتوا هم به این سادگی آپدیت نمیشود.
یک سمتش البته «کمالگرایی» است؛ یک سمتش ذات مطالبی است که مینویسم.
قاعدتا در این دو سال اخیر بسیار تلاش کردهام تم و لحن وبلاگم هر چه بیشتر از «روزنوشت» دورتر و دورتر شود و به سمت تخصصگرایی برود.
باشگاه محتوا در این میان هر چه بیشتر و بیشتر قرار است تخصص گرا شود. قرار است میراث من برای «استراتژی محتوا» باشگاه محتوا باشد.
قرار است هر سطری که آنجا به رشتۀ تحریر درمیآید بر مبنای فکری باشد که ساعتهای متوالی و طولانی «پختگی» را از سر گذرانیده است.
به هر صورت باشگاه محتوا میراث من است. میراثی که برای آیندگان میگذارم. میراثی که قرار است پس از مرگم نیز همچنان باقی بماند.
شاید تنها یک وصیت به بازماندگانم بکنم و آن هم این باشد که از حساب پساندازی که دارم، هر سال هزینههای دامنه و هاستش را بپردازند تا باشگاه محتوا همواره سرپا بماند.
در این وبلاگ هم کمکم سعی کردم به سمت تخصصی نویسی بروم و البته که تخصصی نویسی باعث کاهش بازدیدها شده است.
البته مهم نیست.
مسئله اساسی این است که دیگر دلم نمیخواهد بیش از این از «توسعه نیافتگی» بنویسم.
به نظرم به حد کافی «غر» زدهایم. نه من. امروز به یک راننده تاکسی هم که برسی، میتواند ساعتها از توسعهنیافتگی و بدبختی و بیچارگی و اینکه «پول نفت» داریم و باز هم بدبختیم و «وطن از دست رفت» مرثیهسرایی کند.
من هم به حد توانم از جنبههای مختلف هم ترویجدهندۀ افکار بزرگان توسعه ایران بودهام و هم خودم غر زدهام.
هر چند چنین غر زدنهایی طرفدار بیشتر و با ادبیات شبکههای اجتماعی «لایک خور» بیشتری دارد، دیگر قصد ندارم حتی یک کلمه هم از آن بنویسم.
اساسا قصد دارم روی راهکارها متمرکز شوم.
تنها جایی که میتوانم از توسعهنیافتگی بنویسم زمانی است که برای توسعهیافتگی سالها تلاش کنم و نشود. تازه آن وقت هم این نقد به خود من وارد است که چرا در طول این همه سالی که بودی، نتوانستی تغییری ایجاد کنی.
سال پیش رو را با یک مدل جدید در آپدیت وبلاگ تست میکنم.
قصد دارم هر ده روز یکبار یک مقاله بنویسم. البته شاید هم گاهی این ده روز یکبار «پنج روز یکبار» شود.
قصد دارم نخستین مقاله را به جمعبندی بحث «مدرسههای تفکر سیستمی» بپردازم. تقریبا یک سال پیش این مقاله را در دسکتاپم سیو کردهام و هنوز به مرحلهای که دوست دارم نرسیدهاست.
دومین مقاله را به بحث «تئوری بازی و توسعهیافتگی» میپردازم. قصد دارم پیش از هر چیزی رفتارهای اجتماعی جمعی کشورهای توسعهیافته را از منظر تئوری بازی بررسی کنم.
دوست دارم بدانم در این کشورها تصمیمهای روزانه بر مبنای چه تفکراتی پیش میرود.
سومین مقاله را به بحث «پیچیدگی سیستم و توسعهیافتگی» اختصاص میدهم. در واقع در حال مطالعۀ کتاب پویاییشناسی کسب و کار استرمن شدهام و قصد دارم هر آنچه که میآموزم را با بحث پیچیدگی سیستم و توسعه پیش ببرم.
در نهایت در سی روز آینده باید «سه مقاله» بنویسم. سه مقاله که مدتهاست «باید» مینوشتم و ننوشتهام.
اما باشگاه محتوا نیز روند خودش را طی خواهد کرد.
همچنان مطلب بلند «استراتژی محتوا، از آغاز تا انجام» را ادامه میدهم و البته بخشهای دیگری که در نقشۀ راه به آنها اشاره شدهاست، باید کمکم پیش بروند.
از سوی دیگر قصد دارم سال ۹۸ بیشتر روی پدیدۀ استاندارد سازی پیش بروم. پروتکلها، چکلیستها و دستورالعملها را جدیتر ویرایش کنم.
چون همواره احساس میکنم خلاء بزرگ دنیای محتوای فارسی نداشتن راهنما و چکلیست است و ویرایش و نگارش محتوایی هر چند با هدف خلاقیت که گاهی به بیراهه میرود.
بخش نقد محتوا نیز برایم اهمیت دو چندان یافتهاست. هم درخواستهای زیادی از سوی دوستان برای نقد داشتهام و هم احساس میکنم با ننوشتن در این زمینه صرفا در حال درجا زدن هستم.
«اقتصاد تأثیر» خیلی عقب افتاده است. البته دلیل دارد. هر سطری که قبلا نوشتهام را با دسترسی به هزاران منبع داخلی و خارجی چندین و چندبار ویرایش میکنم. حساسیت بسیار زیادی به هر سطرش روا میدارم. به هر صورت اقتصاد تأثیر هم جزو میراث من است و قرار است مانیفست من در جهانی باشد که برای محتوا میسازم.
ساعتهای مترو همچنان بهترین ثانیههای من برای مطالعه هستند.
کارهای مشاوره را باید کمکم جمعبندی کنم. البته که به همین زودیها جمع نمیشوند.
به هر حال خودم خواستهام و خودم ساختهام و چیزی که خودم خواسته و ساختهام را نمیتوانم به همین سادگی کناری بگذارم.
البته کارهای مشاوره را به ۴ کار تقلیل دادهام. سه تایش را خودم گرفتهبودم و چهارمی بالاجبار با یک سازمان دولتی است.
از آن سه تا هم دو تایش جدیتر است. آن سومی تقریبا مسیر خودش را یافته و آرامآرام در حال پیشرفتن است.
خلاصه که ننوشتن و نوشتنم بهانهای نیست برای پوشش دادن اینکه گاهی در تعیین اولویتها دچار مشکل میشوم. گاهی آنقدر اولویتبندی با اشکال مواجه میشود که در طول روز چندین و چند بار باید از نو اولویتبندی کنم.
اما مطمئنا قصد دارم در سال جدید حضورم در توئیتر و لینکدین را حداقل به میزان یک سوم کاهش دهم و به جای تخلیۀ زودگذر هیجانات در دنیای سوشیال، آنها را به وبلاگ منتقل کنم تا مجبورا پختهتر و عمیقتر شوند.
ارغوان
این چه رازی است که هر بار بهار
با عزای دل ما میآید
و زمین از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ میافزاید
تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که نوشتن آرامم میکند.
درود و خدا قوت
یاور جان امیدورام اولویت هایت به گونه ای پیش رود که اینجا بهانه ای باشد برای نوشتن و استفاده کردن.