لطفا ده دقیقه زمان بگذارید و این ویدئو را با تمام وجودتان تماشا کنید.
سرمایهدارترین روستایی ایران
https://kavimo.com/medias/ebxsekvans2c
کاری ندارم که این روستایی از چه راهی به اینجا رسیده است؛ عقاید و روشهایش چقدر درست است و درست نیست و چقدر از جهان اطرافش شناخت دارد.
کاری ندارم که اتاق بالای طویله ۶۰۰ یورو می ارزد یا نه.
کاری ندارم که چقدر در تبلیغ فرهنگ کشورش و فرهنگ «روستاگردی و طبیعت گردی» مؤثر بوده است یا نیست.
کاری ندارم که های سیزنهایش تا چند وقت آینده حسابی پُر است.
اگر من جایی توان و قدرتش را داشتم، همین فردا این فرد را به عنوان «رئیس سازمان گردشگری و میراث فرهنگی کشور» منصوب میکردم.
این شخص به تنهایی وظیفه یک سازمان عریض و طویل بزرگ را بر عهده گرفتهاست. به تنهایی.
برای من این مهم است.
اوج داستان در سادگی و بیان زیبا و شیوایش نیست؛ در این است که میگوید: مسئولین را هم باید تربیت کرد، مسئولین را هم باید آموزش داد.
اول آموزش است، بعد زیرساخت، بعد جذب بازار و بعدش کارآفرینی.
همان حلقه گمشدهای که در اکوسیستم دیجیتال ایران مشاهده نمیشود.
اول آموزش، بعد زیرساخت، بعد جذب بازار و بعدش هل دادن اکوسیستم به طرف کارآفرینی.
اگر مسئولین و متولیان امر به اندازه این مرد روستایی کم سواد از «توسعه» و «الفبای توسعه» فهم داشتند، مطمئنا ما امروز با مسائل بنیادین توسعه دست و پنجه نرم نمیکردیم.
اگر اکوسیستم اندازه این مرد میفهمید که باید برای «تولید» برنامهریزی دقیق انجام شود.
اگر ما میفهمیدیم که برای توسعه، بیشتر از سنگ و سیمان و آجر و تیرآهن، «تربیت و آموزش» نیاز است.
اگر ما میفهمیدیم که برای توسعه، زیرساخت و جذب بازار و «بازارسازی» مقدم بر کارآفرینی است.
اگر ما میفهمیدیم که برای توسعه، واردات توسعه اساسیترین مفهوم نیست. بدترین و متأخرترین مفهوم است.
اگر ما میفهمیدیم که برای توسعه با توان و تولید داخلی، صرفا کافیاست به درون نگاهی عمیقتر انداخته شود.
و بیاموزیم اکوسیستم را ابتدا به سمت ضرورت آموزش هل دهیم. «آموزش، آموزش، آموزش»
پیش از حتی تفکر به هر کاری در هر حوزه ای: «آموزش ضروریترین نیاز است».