گزارش یک قتل، قسمت چهارم، فصل سوم داستان زندگی یک احمق در عمق وجود خویشتن *** این داستان بنا به درخواست «مریم» قرار است به صورت یکجا و در یک فایل PDF آپلود شود.*** سؤال خیلی سختی بود. ماندن یا رفتن؟ آیا اینجا، در این نقطه، «رها کردن» تسلیم حساب می شد؟ چه قدر دیگر باید می ماند تا راضی باشد؟ آیا صرفا به خاطر زندگی در یک کشور اروپایی آمده بود؟ تا جایی که… ادامه مطلب »
قبلا در «نقد نوشته من در برکسیت» اشاره ای به «جمهوری ملون ها» داشته ام. ملون لقبی است که در فرانسه به مهاجرین نسل دوم و وسوم آفریقایی داده می شود. عمده این افراد عرب های مراکشی و الجزایری و مصری اند. چپ مامی از جمله افرادی است که در این میان از دیدگاه های نژادپرستانه و ضد تکثر فرانسوی ها آزرده شده است. در این ترانه که به زبان های عربی و فرانسوی اجرا… ادامه مطلب »
تکامل نمی آموزد، از بین میبرد Evolution doesn't teach, But Destroys Nicholas Nassim Taleb, The Black Swan تکامل نمی آموزد، از بین میبرد یا به قولی «نوسان می کند، ولی غرق نمی شود» *** کلیه مطالب این نوشته در همه بخش های آن، صرفا بیانگر نظرات، اندیشه ها و تجربه های شخصی نویسنده اش می باشد و "با افتخار" ممکن است مملو از کژتابی، کج فهمی و اشتباه بوده باشد. نویسنده ضمن پذیرش حق نقد… ادامه مطلب »
در تقدیر از دوستان در راز تقدیر تقدیر نکردن از محبت، برای من به اندازه نادیده گرفتن و نفهمیدنش سخت است. روزی که متمم امکان دیدن «کسانی که به شما بیشترین امتیاز را داده اند را فراهم کرد» متوجه شدم برخی از دوستان به من لطف بیش از اندازه داشته اند. حمایت و پیغام ها و لطف بی شمار و بی کران آن ها باعث شد یادم بیاید که تا چه اندازه برای تقدیر کردن… ادامه مطلب »
تصمیم گیری بزرگترین لذت زندگی ماست. امروز پس از مدت های مدید که در پست سازمانی ام، شغلی که اساسا بر مبنای «تصمیم گیری» بنا شده است، قدرت تصمیم از سوی هیئت مدیره نداشتم، پس از مدت ها سبک و سنگین کردن و البته با علم به «فوبیای تصمیم گیری» متن استعفای خود را نوشته و تقدیم هیئت مدیره کردم. از آنجا به بعد حتی یک لحظه هم در سازمان نایستادم. نمیدانم چرا، ولی این… ادامه مطلب »
از برکسیت  و نقد خویشتن  پوپولیسم؟  برکسیت را هم ردیف پدیده انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری ایالات متحده، یک پدیده عمدتا پوپولیستی دانسته اند. موتور محرکه برکسیت که با سخنرانی های فاراژ و جانسون به پیش می تاخت، اندک زمانی بعد شاید غیر مستقیم، شاهد پیوستن همراه قدیمی شان آمریکا به موج «نفرت» و «دگرهراسی» بودند. هر چند این موج با پیوستن به بخش هایی از اروپا که اتفاقا خاک حاصل خیزتری برای پرورش ایده… ادامه مطلب »
داستان یادگیری من شاید برای بسیاری از خوانندگان این وبلاگ پرسشی پیش بیاید که معنا و مفهوم عبارت «Fluctuate nec mergitur» که بالای وبلاگ نصب شده است، اصلا چیست؟ داستان شکل گیری اش از کجاست؟ چرا این مفهوم را به عنوان فرض اصلی نظریه ام برگزیده ام؟ اصلا قرار است چنین مفهومی چه نقش تحول آفرینی داشته باشد؟ برای پاسخ دادن به سؤالاتی از این جنس، طبق معمول باید بازگردیم و به گذشته ها و… ادامه مطلب »
گزارش یک قتل – فصل دوم Beni herkes sevdaya asi sanır, Oysa aşk, beni nerde görse tanır, Hasret tanır, Zulüm tanır, Ölüm tanır, Yüzüm yüzümden utanır.... Yorgunum ustam; Ne katıksız somun isterim senden, Ne bir tas su, Ne taş yastıkta bir gece uykusu. Var gücünle asıl sükunetime, Çığlığım kopsun, Uzat ellerini güneşe dokun, Uyandır uykusundan, Tut yüreğimden ustam tut, Tut beni, sür güne... ساعت ۵:۱۰ ترمینال تبریز پیاده میشوم و چشمم به آسمان می افتد.… ادامه مطلب »
داستان زندگی یک احمق یا گزارش یک قتل دو داستان اول و ورودی به «داستان زندگی یک احمق» در واقع از سال ۹۴ آغاز شده است. جایی میان رؤیا و تردید و رفتن و نرفتن و با همه استرس ها و مشکلاتی که داشت. روزهایی که هنوز یگانه تأثیر عمیقشان بر من را داشته اند: "نیاموختن از گذشته". این دو نوشته در سال ۹۴ نوشته شده اند و خوشبختانه بسیار ضعیف تر از نوشته های امروزی… ادامه مطلب »
مقدمه ..... نوایی بزن پرده زیر و بم را .... گاها ممکن است با اظهارنظرهایی با مضمونی شبیه «بی طرفی نویسنده»  و «لزوم بی طرف ماندن نویسنده» مواجه شویم. گاها چنین اظهار نظرهایی می توانند برای نویسنده مهلک باشند و باعث شوند قلمش را به کناری بگذارد و به بهانه احتمال اتهام به «طرفداری» ننویسد. با این که بارها بر اهمیت «موضع گیری در فضای دیجیتال» تأکید شده است (+)و اهمیت و ارزش آن در نوشته… ادامه مطلب »
*** کلیه مطالب این نوشته در همه بخش های آن آکنده از نظرات، تجربیات و اندیشه های شخصی نویسنده اش می باشد و «با افتخار» ممکن است مملو از کژتابی، کج فهمی و سراسر نادرست بوده باشد. نویسنده با اعتقاد تردیدآمیز به «مرگ مؤلف» ضمن پذیرش حق نقد خواننده، مسئولیت این نوشته در آینده را نمی پذیرد؛ هر چند این نوشته هم همانند همه نوشته های پیشین، هدف اصلی کالبدشکافی و نقد خود نویسنده در… ادامه مطلب »
«توجه» این مطلب از وبلاگ قبلی مستقیما روی این صفحه نقل می شود.     به بهانه دیدن فیلم About Time سؤال «آیا حاضرم در زمان سفر کنم؟» شاید در بدو امر کمی خام به نظر بیاید. پرسش در مورد یکی از اساسی ترین و شاید دست نیافتنی ترین رؤِیاهای بشر: «سفر در زمان». این سؤال البته بعد از دیدن فیلم «درباره زمان» محصول سال ۲۰۱۳ به ذهنم خطور کرد. داستان فیلم این پرسش را… ادامه مطلب »
Erste ragel des Gewerbes: Beschütze deine Anlage چقدر خودت هستی؟ این اصل در واقع «اولین» قانون تجارت نیست: اولین و آخرین قانون زندگی است. از سرمایه ات از داشته ات از عمرت از زندگی ات چقدر حفاظت می کنی؟ چقدرش را روزانه «هدر» می دهی بی آنکه بدانی چرا صرفش کرده ای؟ چقدر «عادت» کرده ای به گذرانیدن لحظه هایت، بی آن که بدانی چرا زنده مانده ای؟ چقدر از سرمایه زندگی ات صرف خودت… ادامه مطلب »
برای این که بخواهم از این که چگونه وارد فضای کاری شدم صحبت کنم، باید اندکی زمان را به عقب ببرم. به روزهای کودکی، به روزهایی که از همه آن ها «خاطره» سیاه و سفیدی بیشتر برایم باقی نمانده است. برای من ورود به بازار کار، هرگز آن طوری که انتظارش را داشته ام نبوده است. در بازی پر پیچ و خم زندگی، دوازده یا سیزده ساله بودم که با علاقه و اشتیاق تمام و… ادامه مطلب »
برای دهه هفتادی ها دهه هفتادی هایی که  به تازگی وارد محیط کار شده اند، برای آنان که هنوز «سی سالگی» را تجربه نکرده اند و برای آنان که هم اکنون در دوره طلایی «یادگیری» قرار گرفته اند. درستش این است که هر نسلی به نسل پس از خودش نامه بنویسد. درستش این است که هر نسلی تجربیات و پیچ و خم های زندگیش اش را برای نسل بعدیش نمایان کند و درستش این است… ادامه مطلب »
«توسعه» از مفاهیم "دردآور" کشور ماست. همطراز "وطن" در عصر قاجار که عمدتا نوحه سرایی برای منافع شخصی مان از آن می گذشت. امروز که خواسته و ناخواسته و بدون پیش زمینه و پس زمینه یا با پیش زمینه و پس زمینه، به هر حال دستاوردها و نتایج توسعه جهانی را از جایی «وارد» کرده ایم، هر جایی که بخواهیم برویم بالاخره باید یک جایی بنشینیم و درباره این مفهوم «سخن» بگوییم. درست است که… ادامه مطلب »
پبش نوشت پریسا حسینی، نویسنده خوش ذوق و عکاس خوش ذوق تری است. از آن دسته متممی های جوانی است که به راحتی می توان به آینده اش امیدوار بود. گفتگوی زیر حاصل تلاش من برای پاسخ به سؤال وی در مورد «اهمیت نوشتن برای مخاطب» است. لازم به ذکر نیست که کلیه مطالب این نوشته، همانند همه مطالب "دست نوشته های یک دیوانه" اساسا محصول اندیشه ها، نظرات و تفکرات شخصی نویسنده اش است… ادامه مطلب »
درباره ورود به بازار کار و کسب اطلاعات ضروری در گفتگو با مریم مریم عزیز. آنچه در این نوشته می آید صرفا مقدمه ای بر ورود به دنیای کار است. دنیای کاری تو را من نمی شناسم، اما تا حدی در مورد ورود به دنیای کار اطلاعات دارم. اگر فقط بخواهم برایت بنویسم که دنیای حرفه ای با دنیای آکادمیک متفاوت است و تو چیزی بیشتری از آکادمی و دانسته هایت برای ورود به بازار… ادامه مطلب »
Normally, the most destructive case is the Solution drives the problem عمدتا کشنده ترین مشکل این است که راه حل مشکل را پیش می برد. جمله بالا که باز هم از The Journal of Marketing Research 2016 نقل می شود، انگیزه اصلی نوشتن بوده است. قبل از نوشتن باید تأکید کنم  که کلیه مطالب این نوشته در همه بخش های آن صرفا بیانگر نظرات، عقاید و اندیشه های شخصی نویسنده اش می باشد و ممکن… ادامه مطلب »
Fluctuate nec mergitur جمله لاتینی بالا در انگلیسی به صورت Tossed by the Waves, but doesn't sink در اصل شعار و هویت «فرانسه» است: مفهوم لغوی این جمله به صورت «نوسان می کند، اما غرق نمی شود» است. اما این واژه و این شعار چه ارتباطی با من و نوشته ها و افکارم دارد؟ من ارتباط این مطلب را در «مدیریت سیستم های آشوب ناک» (Chaotic System Management) یافته ام. اساسا می توانم در این… ادامه مطلب »
سعید فعله گری از دوستان خوب متممی است که در نوشته هایش همیشه میتوان آثاری از «لطف» وی نسبت به مرا یافت. انگیزه اصلی این نوشته، به بحث گذاشتن سؤال سعید و تلاش برای گفتگو در باب آن است. ابتدا سؤال سعید: «آیا واقعا لذت عمیق کتابخوانی با متمم قابل مقایسه است؟ آیا متمم جایی برای درمیان گذاشتن خاطرات نیست؟ آیا وقتی که برایش می گذارم ارزشش را دارد؟ البته در مقابل وقتی که برای… ادامه مطلب »
این جمله از ژورنال Market Research 2016 که به لطف «علی کریمی» به دستم رسید، نقل می شود. میدانم که احتمالا و شاید هم با احتمال بسیار بیشتری آن که این جمله را نقل می کرده است، منظور بسیار متفاوت تری از آنچه در ذهن من گذشته است، در ذهنش داشته است. برای من اما این یک جمله خوراک اصلی فکری برای تبیین نقشه بزرگ مقیاس روزهای آینده ام بوده است: At the age of… ادامه مطلب »
«قوی سیاه» سه مشخصه دارد: پیش بینی ناپذیری، تبعات و توضیح پذیری گذشته نگر درباره قوی سیاه نسیم طالب و حرفای نامربوط دیگر *** این نوشته حالت مقدمه دارد و برای نوشتن متن اصلی یک پیش فرض محسوب می گردد. هنوز برای نوشتن متن اصلی نیازمند تفکر و نوشتن روی کاغذ هستم.*** در مدل ذهنی «قوی سیاه» نسیم طالب مکررا می کوشد «پیش بینی ناپذیری آینده» بر مبنای اتفاقات گذشته را به تفصیل توضیح دهد.… ادامه مطلب »
چرا باید از دانشگاه در ایران دفاع کرد؟ *** کلیه مطالب این نوشته در همه بخش های آن، صرفا بیانگر نظرات، اندیشه ها و تجربه های شخصی نویسنده اش می باشد. نویسنده به «تردید» بیش از یقین علاقمند است و به همین دلیل جای جای این نوشته هدف نقدهای آینده خود نویسنده و تغییرات جزیی و کلی است. لذا ضمن به رسمیت شناختن حق نقد خوانندگانش، مسئولیت این نوشته را از خود سلب میکند. نویسنده… ادامه مطلب »