درباره لزوم صحبت کردن از شکست‌ها و نشان دادن بخش تاریک رزومه : آنتی‌ رزومه پیش‌گفتار اول چند شب پیش که در دورهمی «عصر دیدنی»، به بهانه دیدار دوستان، شرکت کرده‌بودم، شنیدم که جوان‌ترهای حوزه کسب و کارهای دیجیتال که البته عمدتا شامل بخش «بازاریابی» بودند، از من به عنوان «یکی از بزرگان حوزه محتوا» یاد می‌کنند. [su_note note_color="#93C47D"]بماند که حوزه محتوا اساسا بزرگ و کوچک ندارد و هر کسی هر جایی تلاشی کرده، شاید… ادامه مطلب »
فروردین ۱۴۰۱ تقریبا ماه پر باری بود. از روزهای اول این ماه که پنج روز اولش در تبریز بودم تا همین الان که در حال نگارش این مطلب هستم، تقریبا اوضاع خوبی برای کار روی برنامه توسعه فردی داشتم. برنامه توسعه فردی در این ماه با این ترتیب زمانی روی برنامه‌های توسعه فردی وقت گذاشتم: ریاضی پایه و پیشرفته به عنوان اولین کار هر روز - از ۱۵ دقیقه تا ۳۵ دقیقه به حل کردن… ادامه مطلب »
سال ۱۴۰۰ هم تا چند روز دیگر به پایان می‌رسد و مطابق معمول هر سال اینجا گزارش سالی که گذشت را می‌نویسم. به نظرم عادت کردن به نوشتن گزارش سالانه و اعمال آن در تمام جنبه‌های زندگی، یک نقطه مهم برای تمرین تفکر انتقادی هم هست، که باز می‌گردی و گزارش سال قبل را می‌خوانی و سنجه‌هایت نسبت به گذشته را بازبینی می‌کنی و احتمالا بهتر می‌شوی. حداقل امیدوارم که من در این زمینه‌ها سال… ادامه مطلب »
دنیا برنامه ندارد. قاعده دارد. دلم می‌خواست در این مورد چند کلمه‌ای بنویسم. یعنی بهتر دیدم برای تمرین ذهنی هم که شده، با این جمله چند پاراگرافی بنویسم. و به نظرم هیچ زمانی بهتر از امروز و الان نیست. من هم معتقدم که دنیا «هیچ»برنامه‌ای ندارد. تنها چیزی که دارد «مجموعه‌ای از قواعد» است. اما دوست دارم بگویم این قواعد چه چیزهایی هستند و چگونه خروجی ارگانیک خودم را در بستر قواعد دنیا بسازم و… ادامه مطلب »
یا چگونه با رویکرد رواقی‌گری به وقایع اطرافمان بنگریم و چگونه شادی و غم را از جهان پیرامونی مستقل حس کنیم. نیمه خالی لیوان را نبین، آن لیوان یک نیمه پر هم دارد! دیشب خیلی اتفاقی در کتابخانه قدیمی‌ام در تبریز، به فصل‌نامه تابستان ۹۷ «ترجمان» برخوردم. روی جلدش نظرم را جلب کرد: «خندیدن با کافکا» | دیوید فاستر والاس البته آن زمان فاستر والاس را نمی‌شناختم و هنوز نشر اطراف آن شاهکارهای جستار روایی… ادامه مطلب »
برای یادگرفتن تفکر نقادانه، یاد بگیر که بنویسی! همین. به مردم یاد بده که بهترین و متفاوت‌ترین سلاح آن‌ها «تفکر» است. این عصاره صحبت‌های جردن پترسون است. این توصیه جردن پترسون است. نویسنده‌ای که اخیرا هم کتاب‌هایش را می‌خوانم و هم به ویدئوها و نوشته‌ها و کلا ردپایش توجه دارم. به نظرم هر نویسنده و متفکری را می‌توان با همین روش دنبال کرد. یعنی مدتی به ردپای دیجیتالش نگریست و بعدها از او «رد» شد.… ادامه مطلب »
چند شب پیش در معیت رفیق شفیقی نشستیم و فیلم King Richard با بازی درخشان ویل اسمیت را تماشا کردیم. داستان روایت‌گر زندگی خانواده ویلیامز و قاعدتا دو اسطوره مطرح جهانی تنیس زنان «ونوس» و «سرنا» است. خانواده‌ای فقیر از کمپتون کالیفرنیا با پنج دختر فوق‌العاده که به مدد اراده و آینده نگری والدینشان «وکیل، پزشک، و ورزشکار حرفه‌ای» می‌شوند و از طبقه فقیر و کم برخوردار، خودشان را به طبقات بالاتر می‌کشانند. البته صحبت… ادامه مطلب »
نمی‌دانم که شما هم مثل من همواره با این بحث و این دست استدلال‌ها روبرو می‌شوید یا نه. به هر حال جنس این صحبت‌هایی که در ادامه خواهید دید جنس صحبت‌های داخل تاکسی و اتوبوس است که ارزش چندانی هم ندارد و صرفا به قول مرحوم دهخدا «اگر چه دردسر می‌دهم، اما نشخوار آدمیزاد حرف است.» خلاصه کلام و جان کلام این که در سال‌های اخیر و شاید به دلیل کثرت دید و حساسیت آموخته… ادامه مطلب »
پیش‌نوشت حکایت اژدهاکشی را لابد شنیده‌اید. برای آن‌ها که نشنیده‌اند دوباره نقل می‌کنم. اگر این حکایت را شنیده‌اید می‌توانید پاراگراف زیر را نخوانید و البته در اصل دریافت‌تان از متن تغییر خاصی نخواهد کرد. شخصی برای تحصیل علم به خارج از وطنش رفت. سال‌ها خون دل خورد و فن «اژدهاکشی» آموخت. خوشحال و خرم از این که در این فن استاد شده‌است، به وطنش بازگشت. اما هر چه گشت، اژدهایی برای کشتن پیدا نکرد. دلشکسته… ادامه مطلب »
این توصیه نامه را چند روز پیش در توئیتر دیدم. حیفم آمد که با شما هم به اشتراک نگذارم. در باب اهمیت نقش معلم و استاد در پرورش استعداد هم فکر نمی‌کنم بتوانم سطری بر داشته‌های گذشته اضافه کنم. توصیه نامه دکتر شهشهانی برای مریم میرزاخانی. و اگر دقت کنید در پاراگراف آخر پیش بینی دکتر شهشهانی از مریم به عنوان یک ریاضیدان در سطح جهانی چقدر درست و دقیق از آب درآمده است. پی‌نوشت:… ادامه مطلب »
تقریبا از اسفندماه سال گذشته که با مجموعه کتاب‌های جستار روایی نشر اطراف مأنوس شدم، فکر می‌کنم هیچ چیز دیگری به این اندازه، در تمام این سال‌ها نتوانسته بود دیدم را به زندگی بهتر و زیباتر کند. گویی ابزاری دقیق‌تر و عینکی شفاف‌تر برای درک زندگی به من داده شده‌باشد؛ تمام مسائلی که در زندگی روزمره‌ای - که با تمام وجود برای روتین شدنش کوشیده‌ بودم- را از روتین درآوردن و به تمام مسائل بسیار… ادامه مطلب »
به بهانه بحث آغاز و پیشرفت واکسیناسیون و گفتگوهای بسیار زیادی که حول این اتفاق در شبکه‌های اجتماعی در جریان است، چند سطری می‌نویسم تا هم وبلاگ به روز بماند و هم به عنوان یک مطالعه موردی بتوان در آینده این تصمیم را ارزیابی کرد. قبل از آن البته چند کلمه‌ای گزارش‌طور در مورد روزگارم می‌نویسم. تغییر در موقعیت شغلی از اول فروردین ۱۴۰۰ به این نتیجه رسیدیم که دپارتمان محتوا نیازی به «مدیر ارشد»… ادامه مطلب »
معمولا در فلسفه رواقی گری، مکررا بر این نکته تأکید می‌شود که از نگرانی برای فردا دست برداریم. روی چیزی که کنترل نداریم متمرکز نشویم و برایش افسوس و حسرت نخوریم. طبیعتا زمانی که روی آینده تمرکز می‌کنیم، آن‌چه از دست می‌رود، معمولا زمان «حال» و «اکنون» است. از رواقیون باستانی نظیر سنکا و اپیکتتوس تا اکهارت توله و تقریبا جمع کثیری از سخنرانان انگیزشی در مورد اهمیت زمان حال نوشته‌اند. اما زندگی برای آنان… ادامه مطلب »
تقریبا از روزهای اولی که نسخه آیفون کلاب‌‎هاوس منتشر شد، به دنبال راهی برای ورود به آن بودم. در واقع شاید از چند سال پیش، و همزمان با خواندن کتاب‎‌ها و مقالات Kevin Kelly که به لطف علی‌ کریمی با او آشنا شده‌بودم، مشتاق دیدن روش‌هایی بودم که پیش‌بینی‌های کلی از «مگاترندهای محتوا» را تحقق بخشند. مگاترندهایی نظیر Embodiment که در آن دیگر صرفا انگشت اشاره و چشم و ذهنمان با «محتوا» درگیر نمی‌شود، بلکه… ادامه مطلب »
تا زمانی که در محیط آکادمیک بودم، معمولا مرا به صفت «پژوهشگری» سخت‌کوش و روشمند می‌شناختند. تمام زمانی که در هلند، آلمان، بریتانیا، آذربایجان، گرجستان و روسیه مشغول جمع‌آوری داده‌ها و پژوهش رویشان بودم، همیشه از تأثیر یک نفر خشنود بودم. در واقع تمام دانش پژوهشی من و هر آن‌چیزی که برای «دانشمند شدن» لازم داشتم را از یک نفر آموخته‌بودم. به مناسبت و بهانه روز معلم، به نظرم آمد که بهتر است چند خطی… ادامه مطلب »
کاش همه مثل احمد زیدآبادی می‌نوشتند. دقیق و با جزئیات از روزگار کودکی و نوجوانی و مسیر تغییرات اندیشه‌هایی که دارند. ارزش این نوشته‌ها و در واقع این نوع نوشته‌ها برای من همیشه یک چیز بوده‌است: «روایت تاریخ از جایی غیر رسمی، صمیمانه و نزدیک به حسی که از زندگی می‌گیریم.» ادامه مطلب »
می‌رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی می‌کند راستش حرف خیلی مهمی ندارم که بزنم. بیشتر قصدم آپدیت شدن وبلاگ و البته نوشتن گزارش و جمع‌بندی پایان سال بود. قبل از آن‌که وارد جمع بندی سال بشوم، دوست دارم به نقل قولی ارزشمند و عمیق ارجاع بدهم: [su_note note_color="#ffffff"]     View this post on Instagram         A post shared by Reza Shahbazi (@reza.shahbazi.1396) ما در این… ادامه مطلب »
رفیق جان زندگی همچنان برای من راز است. رازی که هر فهمی از آن داشتم، دستخوش دگرگونی و سیلان زمان می‌شود. تو گویی هرگز چنین فکر نمی‌کردی و نمی‌فهمیدی. درست مثل چند روز پیش که بعد از ماه‌ها به توئیتر بازگشتم و متوجه شدم آقای فیلسوفی به اسم René Girard داریم که اسمش را «پیامبر رشک» گذاشته‌اند. رشک ورزیدن به هر مفهومی در فلسفه و فهم ما از جهان. و میدانی چیست رفیق؟ دنیا بازی… ادامه مطلب »
مقدمه من معتقدم تقریبا همه مردم موفق جهان تنبل هستند. در واقع معتقدم اگر قرار است کسی با تلاش برابر با دیگری به نتایج بهتری دست پیدا کند، آن فرد حتما تنبل است. اساسا مبنای شکل‌گیری عالم هم بر افزایش بی‌نظمی و تنبلی است. مبنای تکاملی جهان ما نیز بر مبنای تنبلی است: آنانی که در موقعیت‌های تکاملی بهتری از دیگران قرار دارند، لزوما پرتلاش‌تر نیستند، بلکه آموخته‌اند با صرف انرژی کمتر نتایج بهتری بگیرند… ادامه مطلب »
من معمولا ماه‌هاست که هیچ خبری را دنبال نمی‌کنم. مدت‌هاست که تمام دریافتی‌هایم از جهان از دوستان بی‌هیجان و خاموشی است که ماه‌ها و سال‌ها  قبل نوشته و به یادگار گذاشته‌اند. بیشتر دریافتی های من از کتاب است. آن را شبیه گفتگویی می‌دانم با کسی که هم از من عاقل‌تر است و هم قرار است سر صبر و فرصت برایم حرف بزند و من با اشتیاق و هوس تمام بشنوم و ضبط کنم و بیاموزم.… ادامه مطلب »
لابد از عوارض نزدیک شدن به نیمه عمر و شاید چهل سالگی باشد؛ اما این روزها بیشتر از هر چیزی به پدربزرگم و زندگی که نسل او گذراند فکر می‌کنم. آن‌ها جنگ جهانی، تغییرات وسیع در حاکمیت و به تبع آن تغییرات بسیار گسترده اجتماعی را دیدند و لمس کردند. آن‌ها یک قحطی بزرگ را با پوست و گوشت و استخوان لمس کردند. صحبت که می‌کرد ترجیع بند سخنانش همیشه این بود: «هیچ چیزی نداشتیم».… ادامه مطلب »
چرا چیزی را باور نمی‌کنم؟ پیش‌نوشت: همانند همه نوشته‌های این سری، این مطلب صرفا به دلیل نیاز به نوشتن به رشته تحریر در می‌آید و نه تنها نسخه زندگی مطلوب هیچ کسی نیست که صرفا قلم‌زنی و قلم‌فرسایی نویسنده‌اش می‌باشد. طبق عادت، تمام مطالب این نوشته در همه قسمت‌های آن، صرفا حاصل تفکرات، اندیشه‌ها و آرای آلوده به تجربه شخصی و زندگانی نویسنده‌اش بوده و ممکن است در تمامی بخش‌ها «نادرست» و «غیرواقعی» باشد. نویسنده… ادامه مطلب »
طبق معمول این سری نوشته، تمام این نوشته در مورد زندگی من است و نه اصراری بر درستی آن وجود دارد و نه درخواستی از خوانندگان برای پذیرش آن. این صرفا تجربه آموخته و آلوده به زندگی شخصی و منحصر به فردی است که نه قابلیت تعمیم به زندگی دیگران را دارد و نه شاید قابلیت تکرار در جای دیگری را داشته باشد.تجربه آلوده به زندگی در چند کشور مختلف و تفکر در اندیشه‌های مختلف… ادامه مطلب »
مقدمه: این نوشته راهکار زندگی شما نیست، تعریف زندگی من است. نه اصراری برای درستی آن دارم و نه آن را دعوت‌نامه‌ای برای پذیرش، نصیحت و راهکار از خوانندگان می‌دانم.صرفا زندگی من است و البته جز خودم هیچ کسی را به این مدل و روش زندگی تشویق و ترغیب نمی‌کنم. سندروم بی‌لیاقتی پیتر؟ معمولا در زندگی می‌توان به نقطه‌ای رسید که در آن احساس کنیم اشباع شده‌ایم.فکر می‌کنم برای همه ما چنین لحظاتی وجود داشته‌اند:ماه‌ها… ادامه مطلب »
رنج یگانه راه سعادت انسان، جهان پیشامعاصر   در ادبیات و فرهنگ ما «رنج» واژهای بسیار پسندیده است. از نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود تا از رنج کشیدن آدمی حر گردد / قطره چو کشد حبس صدف در گردد، مضامین بسیاری در فرهنگ ما نمایان شده‌اند. به نظر می‌رسد رنج در گذشته انسان، به خصوص قبل از ظهور و گسترش و شتاب گرفتن «توسعه» یک مفهوم عمیقا مقدس بوده‌است. نقل قول‌هایی نظیر ملکوت آسمان‌ها از… ادامه مطلب »
رفیق جانممدت هاست از شنیدن صدایت و دیدن رویت محرومم. خودت می‌گفتی آدمیزاد موجودی است که در گذر زمان به همه نبودها عادت می‌کند و کم‌کم یادش می‌رود کجا بوده و چه می‌کرده‌است. حقیقتا این نقص دامن‌گیر انسانی، شاید تمام تحفۀ ما از زندگی باشد. این که ساعتی پس از ما دنیا دیگر اصلا یادش نیاید که من و تو که بوده‌ایم. هر چند هم اکنون که بیش از دو سال است زیر خاک خفته‌ای،… ادامه مطلب »
اگر با دانش و تجربه امروزم «ده سال» به عقب باز‌ می‌گشتم چه می‌شد؟ یعنی ممکن است چشمانم را ببندم و خودم را در ۲۴ سالگی ببینم؟ امکانش هست؟ شاید نیست. اما به هر حال دنیای نویسندگی و خیال پردازی که در‌هایش را به رویمان نبسته است. امروز چشمانم را می‌بندم و فکر می‌کنم که روز ۱۱ آبان ۱۳۸۸ است. ده سال پیش از این و من ۲۴ ساله‌ام. تازه مدرک لیسانسم را گرفته‌ام و… ادامه مطلب »
تکامل نمی‌آموزاند، از بین‌ می‌برد. این مطلب ناقص است و به تدریج تکمیل می‌شود. قبلا از تکامل صحبت کرده‌ام. تکامل چیزی برای آموختن ندارد. اما خواستم به بهانه آپدیت وبلاگ و البته خواندن کتاب «جهش اجتماعی» ویلیام فون هییل کمی جزئیات به این داستان اضافه کنم. https://moshirfar.com/evolution/ شاید ندانید که سال‌های طولانی عمر من در دانشگاه و دبیرستان و کتابخانه همیشه حول یک سؤال مهم بوده‌است: «تکامل چیست و چگونه عمل می‌کند» سال‌های سال با… ادامه مطلب »
شیطان کیست؟ در مذاهب مختلف، شیطان نیروی شر عالم تلقی می‌شود. لوسیفر، سرور شیاطین اما یک الهه مقرب دربار است. الهه‌ای که در فرهنگ اسلامی «عزازیل» خوانده شده‌است. عزازیل از تسجد به انسان سرباز می‌زند و بدین سان به «شیطان» سقوط می‌کند. هزاران سال است که ما «شیطان» را مبدأ و آغازگر رفتار گناه‌آلود انسان فرض کرده‌ایم. از قدیمی‌ترین متون فلسفی و مذهبی تا آخرین یافته‌ها و پژوهش‌های روانشناسی، جامعه‌شناسی، انسان‌‌شناسی، جرم شناسی و ...… ادامه مطلب »
پیکان سرنوشت ما روایتی جذاب و گیراست. روایتی از پیکانی که در واقع تاریخچه توسعه صنعتی ایران را به چالش می‌کشد. روایت توسعه در زمینی بایر که در آن هر تلاشی برای باروری خاک و پیشرفت کلان، صرفا سی سال عمر می‌کند. داستان پیکان سرنوشت ما خواندنی است، نه از آن جهت که تجربه کارآفرینی نابی به قلمی ساده و گیرا نوشته شده‌است، خواندنی است چون سراسرش غم و درد است. سراسر این کتاب مملو… ادامه مطلب »