میرسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی میکند
راستش حرف خیلی مهمی ندارم که بزنم. بیشتر قصدم آپدیت شدن وبلاگ و البته نوشتن گزارش و جمعبندی پایان سال بود.
قبل از آنکه وارد جمع بندی سال بشوم، دوست دارم به نقل قولی ارزشمند و عمیق ارجاع بدهم:
View this post on Instagram
ما در این صد سال اخیر همچنان بر سر یک نقطه ایستادهایم: تعامل نکردن با جهان. بلد نیستیم گفتگو کنیم، بلد نیستیم حرفمان را بزنیم و هنوز هم به جای حرف زدن دعوا میکنیم. هر چند در این صد سال جهان پیرامونی ما تغییرات بسیار عمیقی کردهاست.
در این صد سال دو جنگ جهانی بزرگ، ایجاد و انحلال کمونیسم، انقلابهای بزرگ، ابرقدرت شدن آمریکا و تبدیل چین و کره به قدرتهای اقتصادی و تکنولوژیک دنیا را شاهد بودهایم.
شاید عاقلانه باشد که در زمان تحویل سال، هر چند کوتاه، اما چند لحظهای به این بیاندیشیم که چرا ما نمیتوانیم درست و معقول «حرف» مان را بزنیم و تعامل کنیم و اشکال کارمان در کجاست که نمیشود؟
البته که در همین وبلاگ ساعتها حرف و سخن و مقاله در مورد توسعه نیافتگی و چرایی آن گفتهام و نوشتهام و حرف جدیدی ندارم که بزنم.
گزارش سالی که گذشت
در سال گذشته تحولات بسیار مهمی در زندگی من روی دادهاند. از تصمیم بسیار جدی به تغییر محل کارم و اضافه شدنم به تیم بیتستان و رسیدنم به «اسکیلآپ» سیستم که باعث شد تغییرات بسیار زیادی در سبک زندگیام اضافه کنم؛ تا جلسات منظمم با تراپیست و فیزیوتراپ و بهبودهای جدی در زندگی که باعث شد در سالی که گذشت رابطه بهتری با خودم و اطرافیانم پیدا کنم و کمکم به زندگی شادی که دوست داشتم برسم.
در یک سال گذشته تقریبا از خرداد ماه به این نتیجه رسیدم که من و نیکاستارتر علیرغم سه سال کار، دیگر به درد هم نمیخوریم و نه حضور من ارزشی برای آنها ایجاد میکند و نه مشکل و مسئلهای در آن باقی مانده که من بخواهم حلش کنم.
حقیقتا هرگز دوست نداشتهام به خاطر کاری که نمیکنم حقوق دریافت کنم. همان روزها بود که کمکم ایده پیوستن به بیتستان شکل گرفت و البته چون قبلا در سمت مشاور به تیم رفت و آمد داشتم، در تیم پتانسیلی قوی برای شکلدادن ایدههای محتواییام میدیدم.
حدسم درست بود و بعد از پیوستنم به تیم، هزاران ایده ریز و درشت داشتم که با تیمم عملیاتی کنم و البته لذت فراوانی که از کار با این تیم داشتم و دارم.
این حضور که با خودش شادی فراوانی برایم به همراه آورد، زندگیام را بیشتر و بیشتر روی غلطک انداخت.
برای بهبود سبک زندگیام بالاخره به تراپیست مراجعه کردم و کمکم قفلهای سنگینی که از کودکی روی روح و روانم زده شده بود را با هم باز کردیم.
کمکم کودک شاد را یافتیم و رابطهمان با دنیا و گذشته را بهتر کردیم.
اکنون رابطه بسیار خوبی با خودم و جهان اطرافم دارم. کمتر ناراحت میشوم و کمتر شکایت میکنم. درکم از محیط پیرامونم بهتر شدهاست و رابطه عمیقتری با آدمها میسازم.
از سوی دیگر معتقدم گرایش کاملم به سبک «رواقیگری» در ابتدای سال ۹۹ هم کمک کرد در زندگی خیلی از مسائل را رها کنم و اصراری به درستیشان نداشته باشم و در بیشتر موارد روی تمام چیزهایی که کنترل ندارم هیچ دخالتی نکنم.

در عوض زمان آزاد شده را به خودم اختصاص بدهم.
در پایان سال ۹۹ رابطه عاطفی بسیار خوبی ساختم و هم اکنون از داشتنش لذت بسیار میبرم. این را هم ماحصل همان تمرینها و کار کردن روی خودم میدانم و این که توانستم دنیاها و حصارهای ذهنی اطرافم را بشکنم و ارزشمندی انسانها را درک کنم و بر آن صحه بگذارم.
در این یکسال با هدف خواندن ۵۳ کتاب استارت زدم. تا همین لحظه که اینها را مینویسم بیشتر از ۳۵ کتاب خواندهام. برخیها را در یک روز و برخیها را چندین و چند بار در طول یک ماه خواندهام. از بیشترشان نوشته و خلاصه کتاب دارم که در بخش هایلایتهای صفحه اینستاگرامم به صورت خلاصه از آنها صحبت کردهام.
این لیست کتابهایی است که خواندهام:
داستانهایی که میچسبند |
پوست در بازی |
پویاشناسی سیستمها |
مبانی توسعه پایدار در ایران |
دولت و توسعه اقتصادی در ایران |
۱۰مقاله از مدیریت خود هاروارد بیزنس ریویو |
ماجراهای یک مشاهدهگر |
مدیران و چالشهای تصمیمگیری |
وضعیت آخر (من خوب هستم، شما خوب هستید) |
طرح بازاریابی کسب و کارهای کوچک |
بازی بینهایت |
واقع نگری |
سختی کارهای سخت |
دید اقتصادی |
بودجه ریزی |
وقتی نیچه گریست |
فقر احمق میکند |
نردبان شکسته |
کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم |
No More Mr. Nice Guy |
Man Disconnected |
پیکان سرنوشت ما |
The Lucifer effect |
Women Who love too much |
جهش اجتماعی |
Everything is Fucked |
The subtle art of giving no fuck |
عشق کافی نیست |
در ستایش اتلاف وقت |
The Atomic Habits |
فقط روزهایی که مینویسم |
این هم مثالی دیگر |
اگر به خودم برگردم |
البته که عصبانی هستم |
درد که کسی را نمیکشد |
از منظر سبک زندگی امسال سالمتر و پر هیجانتر گذشت. کاهش «خستگی تصمیمگیری» که با یکسان کردن انتخاب لباس و غذا شروع شد، نتایج بسیار شگفتانگیزی روی عملکرد ذهنم داشت.
یاد گرفتم تسکهایی که قبلا معمولا بیشتر از یک روز زمان میبردند را با فعالیت ذهنی بالاتر در یک ساعت به انجام برسانم و ببندم.
یاد گرفتم که زمان آزاد شده را به قدم زدن، غذا دادن به کلاغها و گربهها و دست کشیدن روی پوست درختان بگذارنم و تمرکزم را صرفا همیشه روی یک «نقطه» متمرکز کنم.
به ندرت تمرکزم را از دست میدهم. این را هم مدیون تمرینات Mindfulness و دوش آب سرد صبحگاهی هستم. هنوز هم صبحها برنامه بیداری من از ساعت ۴:۳۰ شروع و با مطالعه و دم کردن قهوه و نوشیدن دو لیوان آب شروع میشود.
هنوز هم انرژی بسیار بالایی برای کار کردن دارم.
امسال تلاش کردم برای حوزه استراتژی محتوا کتاب بنویسم. تا جای بسیار خوبی هم پیش رفتهایم و با کمک دوستی که در حوزه روانشناختی و رفتار کاربر تخصص دارد، در حال گردآوری و کار روی کتابم هستیم.
امسال بیشتر کاغذنویسی و یادداشت برداری کردم و کمتر وبلاگ نوشتم. به خصوص «باشگاه محتوا» را کمتر آپلود کردم. حقیقتا اما هر چه بلد بودم را نوشته و گفتهام و احساس کردم اگر حرف تازهای برای گفتن ندارم، مصدع اوقات خوانندگان باشگاه نشوم. همین رویه را برای کانال تلگرامیام هم در نظر گرفتم. تنها جایی که مستمر و دائمی حضور داشتم «توئیتر» بود که با چندین بار دیتاکس در طول سال گذشته مواجه شد.
امسال بیشتر Comfort zone ها را شکستم. ریاضیات را بیشتر و عمیقتر یاد گرفتم و به لطف میثم مدنی با آمار ریاضی آشتی کردم. روی مسائلی که جنبه عملیات ریاضی دارند بیشتر تمرکز کردم و بیشتر به سمت «دینامیک سیستم» و مدلسازی فرآیندهای بیزنسی با ابزارهایی نظیر Machinations رفتم.
در کل خروج از دنیای استراتژی محتوا و توجه به آن طرف میز، تجربه بسیار جالبی بود.
از اسکیلآپ و تجربههای آن هم مجموعه یادداشتهایی دارم که احتمالا در سالهای آینده با عنوان «اشتیاق سقوط: چگونه یک موتور محتوای بزرگ مقیاس ساختیم و آن را حفظ کردیم» منتشر شود.
در این مدت زندگی را غنی، پر از معنا و پر از فرصت برای تحول یافتم.
امیدوارم سال آینده هم همین زمان، با نوید دستاوردهای بزرگتر بتوانم گزارش بنویسم.
شعر ابتدای نوشته با صدای خود استاد برای حسن ختام این گزارش تقدیم شما: