نمیدانم که شما هم مثل من همواره با این بحث و این دست استدلالها روبرو میشوید یا نه. به هر حال جنس این صحبتهایی که در ادامه خواهید دید جنس صحبتهای داخل تاکسی و اتوبوس است که ارزش چندانی هم ندارد و صرفا به قول مرحوم دهخدا «اگر چه دردسر میدهم، اما نشخوار آدمیزاد حرف است.»
خلاصه کلام و جان کلام این که در سالهای اخیر و شاید به دلیل کثرت دید و حساسیت آموخته شده من باشد که به کرات میبینم در کانالها و صفحاتی که گاها فوروارد میشود و گاها با آن روبرو میشوم، ابتدای صحبت از ناکارآمدی و فساد و نابودی سیستم است و انتهای صحبت به این نتیجهگیری میرسد که «پس بیایید از خودمان شروع کنیم.»
بیشتر تزهای توسعهای کوچه و بازاری و این که چرا ما عقب ماندیم، معمولا در دو حالت مختلف نتیجهگیری میشد: «کار خودشونه» و اخیرا «از خودمون شروع کنیم.»
من قبول دارم که در برخی موارد، آشفتگیهایی در سیستم خرد وجود دارند که سیستم کلان از آن تأثیر میپذیرد. از فرصتطلبی برای رانتهای کوچک و برداشتن سیبزمینی از ماشین واژگونشده تا بیقانونی و به حق همدیگر تجاوز کردن که سیستم کلان هم در نوع خودش آنها را در سطحی وسیعتر تکرار میکند.
آنچه نمیتوانم بپذیرم منشأ و حرکت این ناهنجاریها از پایین سیستم به بالای آن است.
سیستم در سطح کلان غرق در فساد سیستماتیک و رانت است که در سطح خرد هم رفتار افراد به سمت فساد و رانت برود. این رویه از پایین به بالا نیست و اتفاقا مستقیما از بالا به پایین است. به هر صورت «حکمرانی خوب» است که «شهروند خوب» تربیت میکند و نمیتوان از شهروندی که در سطح خرد دستش به هیچ تصمیم مهم اقتصادی و سیاسی بند نیست، هیچ قدرتی در نظام ساختاری ایفا نمیکند و هیچ نقشی جز «همیشه در صحنه» برایش قائل نمیشوند، اندکی بیش از آنچه میتواند در نهایت بر همسایگان و خودش و خانوادهاش تأثیر ناچیزی بگذارد.
که این تأثیر آن قدر پایدار هم نیست که بتوان اساسا تکرارش کرد.
به نظرم بخشی از این داستان به همان خطای آماری «توزیع دم کلفتها» باز میگردد. زمانی که نتوانیم «ذات آماری» برخی مولفهها را از هم تفکیک کنیم و بخواهیم کل داستان را یک کاسه و با یک چشم ببینیم. به هر صورت ذات دادهای مانند توزیع ثروت در جهان با ذات دادهای نظیر توزیع قد و وزن اصلا یک کاسه و همکاسه نیست و نمیتوان تمام آنها را به صورت «گاوسی» با توزیع نرمال فهمید و توجیحشان کرد و تازه انتظار داشت با این فهم آماری، نتیجهگیری درست و دقیقی هم حاصل شود.
به هر صورت برای من این داستان به یک تصمیم بلند مدت و مهم منجر شد: «همه کسانی که استدلالشان از خودمان شروع کنیم است را درجا بلاک کنم و در نهایت در چنین بحثی اصلا شرکت نکنم.»
حداقل در این چند سالی که به صورت تخصصی و دائمی روی بحث توسعه یافتگی زمان گذاشتهام، میدانم که مسئله توسعه نیافتگی اساسا مسئله بالا به پایین و پایین به بالای سیستم نیست، بلکه مسئله سیستم پیچیده است و البته این پیچیدگی میتواند با سیاستگذاری درست اقتصادی در سطح کلان، تا حدی تعدیل شود. یا ممکن است نشود. من البته به شدنش امیدوارم.