چند روزی است که بنا به تصمیمی، در ترک کامل شبکههای اجتماعی، پیام رسانها و تمام ابزارهای مدرن ارتباطی هستم.
از اول امسال البته تصمیم داشتم روی بهرهوری و کار عمیق سرمایه بیشتری بگذارم و کار مفیدم را از ۴ ساعت به ۱۰ ساعت ارتقا دهم. در این مرحله فعلا تا ۶ ساعت توانستهام پیش بروم.
فراتر از تعریف کار عمیق و ظرفیت ذهنی ۴ ساعته برای آن، من هنوز هم باور دارم که میتوان ۱۰ ساعت متمرکز روی چیزی وقت گذاشت. کما این که در دوران دانشجویی که برای کنکور کارشناسی ارشد، مطالعه میکردم؛ و آن زمان نه گوشی هوشمندی داشتم، نه اینترنت و نه شبکه اجتماعی، آنقدر عمیق مشغول مطالعه میشدم که گاهی اگر برای صرف ناهار صدایم نمیکردند، یادم میرفت که اصلا باید چیزی بخورم.
خبربهتر این که از ابتدای سال تا کنون ۱۸ کتاب را به اتمام رساندهام.
به هر صورت باید تا حد ممکن به آن دوران بازگردم. این تلاش البته صرفا برای افزایش تمرکز نیست، بلکه برای تأمل روی مسئلهای است که چند هفته است به شدت آزارم میدهد.
مفهومی که آزارم میدهد، مفهوم «پ.و.ر.ن زندگی» است.
قاعدتا بهتر از من میدانید که این صنعت به گزارش Forbes سالانه حدود ۱۴ میلیارد دلار گردش مالی دارد. البته باز اعداد متفاوتند و روش جمعآوری داده هم به همین دقت و صحت پیش نمیرود؛ اما در نهایت این صنعت تقریبا با خود هالیوود از منظر گردش مالی برابری میکند.
اما مسئله این نیست. مسئله این است که شکلی از روابط به صورت افراطی و اغراقآمیز به خورد مخاطب داده میشود. شکلی که مطلقا با مفاهیم پیچیدهای نظیر عشق، دوست داشتن و روابط زناشویی تفاوتهای بسیاری دارد. در واقع شکلی تصنعی از یک بخش کوچک از زندگی مشترک.
به هر صورت این مفهوم را قرض میگیرم.
چند هفته پیش در مورد «آینده محتوا» نوشتههای مفصلی نوشتم. البته که مفصلتر هم خواهم نوشت و روی وبلاگ و باشگاه محتوا آپلود خواهم کرد. در این میان مخالفتها و تشویقهای بسیاری شنیدم. هم از طرف آنان که شبانهروز با محتوا سر و کله میزنند و هم از طرف آنان که از دور دستی بر آتش دارند.

این تصویر را گذاشتم و در مورد آینده صنعت بازاریابی محتوایی بحث کردم. بیشتر بحثم هم این بود که در وب ۳٫۰ و ۴٫۰ استراتژی محتوا به سمت تأکید روی جنبه Connection محتوا میرود و توزیع محتوا و ساخت بسترهای توزیع محتوا و ارائه روشهای کم دردسرتر و شاید ارزانتر و حتی رایگان میتواند محتوا را به سمت «ارزشآفرینی» هدایت کند.
اما چون هنوز فهم ما از محتوا در کهکشان شفاهی باقی ماندهاست، ارتباط محتوای فارسی با وب دیجیتال و وب ۲٫۰ هنوز برقرار نشده است و محتوای فارسی به زحمت در حال چنگ انداختن در فضای محتوایی وب ۱٫۰ است: پادشاهی مطلق محتوا.
پیشبینی کردم که تا ۵ سال آینده بیشتر وقت نداریم که وب ۱٫۰ را به حدی از محتوا غنی کنیم که بتوانیم وارد مراحل بعدی شویم. گپ بزرگ بین محتوای صرفا محتوایی با محتوایی که دو اصل Context و Connection را در خودش داشتهباشد، در محتوای فارسی بسیار عمیق است.

ما در حوزههای مختلف، به خصوص حوزه صنعت، هنوز با مفاهیم بسیار ابتدایی محتوا بیگانه است؛ هنوز محتوا در این حوزهها نتوانسته است از سطح «داده و اطلاعات» فراتر برود و هنوز دایرهالمعارفهای واژگانی و محتوایی به خوبی وجود ندارند.
با این حساب روندها و رویکردهای حمله به بازار Aggressive هم چنان توجیهپذیر هستند. به هر صورت ما باید گپ بزرگی که از قرن ۱۴ تا به امروز در کهکشانهای ارتباطیمان داشتهایم را پر کنیم. به قولی «قطار توسعه هنوز در این ایستگاه منتظر است.»
اما من همچنان معتقدم استراتژی محتوا را به چشم ابزار دیدن، کملطفی به آن است. چه استراتژی محتوا اساسا روش تفکر و روش فهم کسب و کار است. بخش بسیار کوچکی از آن به صورت ابزاری برای پیشبرد اهداف کسب و کاری زنده است و بخش بزرگترش فهم ظرافتهایی است که در قالبهایی همچون «دام محتوا» از آنها بسیار سخن گفته شدهاست.
نکته آموزنده برای من اینجا بود: عموم کسانی که من با انها برخورد داشتهام، عموم کسانی که من آنها را دنبال میکنم، عموم کسانی که نه با خود محتوا درگیرند، که با اشکال دیگری از آن، نه به عنوان فلسفه کسب و کار، که به عنوان شکل و ابزاری برای پیشبرد سایر اهداف کسب و کاری درگیرند، ممکن است کلمات، واژگان و اصطلاحاتی دقیقا درست به کار ببرند، اما تا زمانی که به قول نسیم طالب «پوستشان عمیقا در بازی محتوا نرفتهاست» چیزی بیشتر از «پ.و.ر.ن محتوا» نمیدانند.
همانقدر تصنعی، همانقدر غیر واقعی. اگر چه که تمامی مفاهیمشان تماما واقعی است، اما در باطن درک درستی از آن برایشان ایجاد نشدهاست. در باطن هنوز هم استراتژی محتوا چیزی جز برنامه «خلق/تولید محتوا» برایشان نیست. در پیشرفتهترین حالت شاید به توزیع و ترویج محتوا هم باور داشته باشند، اما هنوز پوستی در عمق داستان ندارند.
و اما سؤال آزاردهندهتر: در این ۳۴ سال، «پ.و.ر.ن زندگی» داشتهام یا زندگی را به معنای واقعی و اصیل آن تجربه کردهام؟
این سؤال مهم و اساسی را مدیون مطالعه اندیشههای سقراط و سنکا هستم: زندگی چیست؟ شجاعت چیست؟ مرگ چیست؟ فضیلت به چه معناست؟
اما به سبک نسیم طالب یک بخش دیگر نیز به آن افزودم: «پ.و.ر.ن زندگی» یا «زندگی»؟
کدامیک را پیش میبرم؟
ارغوان
خوشه خون
دامن صبح بگیر و از سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این دره غم میگذرند؟