در پی بحثها و فیدبکهای خوبی که از دوستان در مورد نوشتۀ قبلی دریافت کردم، احساس میکنم مواردی در آن نوشته همچنان نیازمند توضیح هستند.
هر چند معتقدم علوم انسانی و فکری عرصۀ ادبیات و تفکرات انتزاعی است و هر تفکری زائیدۀ پیشزمینه و درونمایۀ فلسفی و تاریخی خودش است، اما لازم میبینم تأکید کنم که اساسا نویسنده همواره بر این باور است که یافتهها و نوشتهها و درکش از «توسعۀ پایدار» در پرتو زمان و با گذشت زمان باید به سمت بهترشدن پیش برود.
به همین منظور نویسنده از خوانندگان محترم دعوت میکند همواره تمامی نوشتههای این خانه را که برچسب «توسعۀ پایدار» خوردهاند مطالعه کرده و به داستان توسعه از زبان من، به چشم یک روند گذرا در طول زمان بنگرند.
نفرین منابع؟ آیا ما دچار نفرین منابع شدهایم؟
در نوشتۀ پیشین در مورد نقش نفت در مرگ توسعه در ایران سخن گفتیم. اساسا اما آنجا هم تأکید شد که «نفت صرفا تشدیدکنندۀ توسعهنیافتگی ماست» و نه علت اصلی آن. هر چند من همواره به نظریۀ سیستمهای پیچیده معتقدم و هیچ عاملی را بر عامل دیگر برتر نمیدانم، اما معتقدم نقش نفت اثرگذاری بیشتری روی توسعهنیافتگی ما دارد.
اما ابتدا ببینیم نفرین منابع به چه معناست؟
نفرین منابع یک مفهوم ساده است: کشوری که دارای منابع غنی زیرزمینی است، اما هیچ روندی در توسعه و پیشرفت و رشدش (در تفاوت این سه واژه مکرر صحبت کردهام) مشاهده نمیشود. به خصوص زمانی که صادرات اقتصادی یک کشور صرفا و به صورت خاص مبتنی بر منابع زیرزمینی پیش برود، ممکن است اقتصاد آن کشور به دلیل تمرکز بیش از حد روی صادرات تک محصولی و عدم رقابتپذیری سایر محصولات آسیب جدی ببیند و ارزش پول ملی آن کشور کاهش یابد. (این پدیده را بعدها بیماری هلندی Dutch Disease خواندهاند که پیشنهاد میکنم پیش از خواندن ادامۀ این بحث آن را گوگل کنید.)
به واقع آنچه تأکید شد بر «تشدید سرعت مرگ توسعه در ایران» است که نفت نقشی بسیار پررنگ در آن ایفا میکند. در واقع کشف نفت ساختار بیماری را که به آرامی و انگلوار درون بدنۀ توسعۀ ایران رخنه کردهبود را به هیولایی هفتسر تبدیل کرد تا با تمام قوا این پیکرۀ نحیف را در اندک زمانی از هم بدرد و بگسلد و هر چه بیشتر «مرگ توسعه» را رقم بزند.
قبلا هم اما تأکید کردهام که «فساد سیستماتیک» مرگ توسعه است و نفت تشدیدکنندۀ این مرگ شدهاست.
آیا دچار نفرین منابع شدهایم؟
به نظرم بهتر است این سؤال را به طرز دیگری بپرسیم.
اساسا فکر میکنم بهتر باشد در بررسی مسئله توسعهنیافتگی بیش از تأکید بر «تک عاملی» بودن (که همواره بر پیچیدگی سیستم تأکید داشتهام و متأسفانه برخی از فیدبکها به هیچ عنوان حداقل زحمت خواندن عنوان و تیتر سایت را هم به خودشان ندادهاند) بر مفاهیم تفکر استراتژیک متمرکز شویم.
آیا ما دچار ضعف در تخصیص منابع زیرزمینی شدهایم؟
پاسخما احتمالا به این سؤال «مثبت»باشد. ما در تخصیص بهینۀ این منبع دچار ضعف، ناتوانی و تا حد زیادی «بیکفایتی» هستیم.
الف) این منبع تا سالها صرفا به صورت «خام» عرضه شدهاست.
ب) تأکید بیش از حد روی صادرات این منبع باعث شدهاست نیازی به ایجاد و حفظ رقابت در سایر صنایع (و حتی صادراتی) احساس نشود. به هر حال زمانی که نیاز به ارائه خدمات و محصولات باکیفیتتر نباشد، لزومی برای بهبود کیفیت نیست.
این مسئله همزمان اقتصاد ایرانی را در طول زمان به سمت «بیماری هلندی» پیش بردهاست. (که یکی از مشکلات بیشمار اقتصاد ما به شمار میرود.)
پ) سیستم اقتصاد دولتی و سیستم دولتی اقتصاد ما همواره بر «رانت» و «رابطه» استوار بودهاست. سرریز شدن درآمد سرشار نفت به این سیستم بیمار و فاسد یکی از مهمترین و در واقع اصلیترین مسئله در «مرگ توسعه» و سرعت گرفتن این آن است.
تناقضات بیشمار در سیستم اجتماعی و اقتصادی ایران به چشم میخورد. از جمله اینکه در حال حاضر ما در عین ضعف در تأمین هزینههای خرید دارو، یکی از بزرگترین و در واقع بزرگترین واردکنندۀ خودروهای لوکس در جهان هستیم. (گزارش گاردین را از اینجا بخوانید.)
ت) ندیدن فرصتها و از دستدادن آنها در بازارهای بینالمللی و عرصههای سیاسی بینالمللی در بزنگاههای تاریخی و شرایط ویژهای که میتوانست به حکمرانی و تقویت جایگاه بینالمللی ما منجر شود، همواره در وفور منابع زیرزمینی با بیاعتنایی کامل سیاستمداران ایرانی روبرو شدهاست. دیرزمانی پیش از این ایران فرصت بسیار خوبی برای تبدیل شدن به قطب صنایع مادر در منطقه داشتهاست که با صرفا افزایش و تشدید فشار روی صادرات نفت نه تنها امکان رقابت و رشد را از صنایع داخلی گرفت که با شدتگرفتن فساد و از هم گسیختگی سیستم اجتماعی به سمت تغییرات بنیادین ساختاری و انقلاب هم پیش رفت و در این میان کشور دههها درگیر مسائل داخلی و جنگ خارجی و تحریم و رکود شد.
قاعدتا سیستم بیمار و فاسد اقتصادی – اجتماعی ما که در عمق جغرافیا و تاریخ ما ریشه دوانیدهاست، در رکود بیشترین و عمیقترین ضربات را بر پیکرۀ توسعه وارد میکند و کردهاست.
ث) نفت نتوانست در این سیستم «سینرژی» و «همافزایی» ایجاد کند. آنچه ایجاد شد «سرایت» بود. یعنی با وجود نفت صنایع ما نتوانستند پیشرفت بسیار بزرگی از خود نشان دهند. از سوی دیگر سیستم فاسد و رانتی به سرعت روی واردات متمرکز شد و صنایع ما با بیمیلی از رقابت و با مشاهدۀ سهلالوصول بودن «واردات» به جای تلاش برای پیشرفت داخلی و درونی و رشد تا مرز «اختگی» کامل پیش رفتهاند.
توسعه به صورت بخشی تابع رشد و پیشرفت است و زمانی که عرضۀ نفتخام توانست واردات این بخش را برایمان «بیزحمت» هموار کند، ظهور تنبلی و «هیچکاری نکردن» به یکی از ملزومات اساسی فرهنگ کاری و اجتماعی ایرانیان بدل میشود.
از سوی دیگر این سرایت باعث بروز بحرانهای مختلف شدهاست: بحران جمعیت، بحران محیطزیست، بحران بیکاری، بحران ارز، بحران بازنشستگی،بحران کمبود آموزش و …
ما دچار نفرین منابع نیستیم. ما دچار بیکفایتی، سیستم فاسد و فساد سیستماتیک، بیمسئولیتی اجتماعی و «فرصت سوزی» هستیم. همۀ پدیدههایی که معتقدم در پرتو آموزش صحیح از پایه میتوانند در طی دو یا سه نسل آینده مرتفع شوند.
کورسویی ز چراغی رنجور
قصهپرداز شب ظلمانیست
نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانی است
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باختهاست
آفتابی هرگز
گوشۀ چشمی هم بر فراموشی این دخمه نینداختهاست.
یاور عزیز.
ممنون از اینکه نظر و دیدگاه خودت رو راجع به نفت در این نوشته بیشتر و شفافتر توضیح دادی.
راستش من وقتی اون نوشتهی قبلی رو خوندم به نظرم اومد که زیادی همه چیز گردن نفت انداخته شده و نقش سیستم و بازیگران سیستم یه جورایی نادیده گرفته شده.
کاملاً موافق این هستم که قبل از وجود نفت، کشور ما دچار مشکلات سیستمی زیادی بوده و اضافه شدن نفت به این سیستم و نوع نگاهی که به نفت و بهرهبرداری از اون بوده و هست، باعث شد تا توسعهنیافتگی در کشور ما تشدید بشه.
شاید حتی اگه نفت هم نبود، کشور ما باز هم جزء کشورهای در حال توسعه به حساب میاومد. چون نه تنها به نفت، بلکه به سایر منابعمون هم نگاه درستی نداریم و در مدیریت اونها در غایت بیکفایتی داریم عمل میکنیم.
به نظر میاد خوش اقبالی که از وجود نفت میتونست نصیب کشور ما هم بشه، طی این سالها به کلی از دست رفته. نفت منبعیه که میتونست در کنار نگاه درست به اون، تبدیل به سکوی جهش ما بشه، مثل نگاهی که کشور شیلی داشت: https://goo.gl/YeqHxU
این سیستم و نگاه و مدل ذهنی نسبت به نفت بود که باعث شد این مملکت این همه عقب بیفته. منافع کوتاه مدت رو ترجیح دادیم به منافع بلندمدت. منافع شخصی رو ترجیح دادیم به منافع جمعی. دستاوردهای کوچکی که راحت و فوری به دست میاد رو ترجیح دادیم به دستاوردهای بزرگی که سختتر و دیرتر به دست میاد.
همین ترجیحات و تفکرات که ریشه در همهی بخشهای این مملکت داره، از فرهنگ گرفته تا سیاست، باعث شده که این کشور به حال زار و نزار گرفتار بشه.
موافق این هم هستم که درست کردن این شرایط نیاز به زمان داره. به شکل تدریجی و نسل به نسل. البته به شرطی که باشن افرادی که چنین آگاهیهایی رو از طریق آموزش به افراد و به نسلهای بعد منتقل کنن.
طاهره جان
خیلی امیدوار بودم که در این مورد از تو کامنت دریافت کنم.
بسیار خوشوقتم که تو در این بحثها شرکت میکنی و دیدگاههایت را در تکمیل نوشتههای من کامنت میکنی.
با مهر
یاور