به سبک و سیاق امسال، گزارش توسعه مهارتی آذرماه را اینجا می‌نویسم. بیشترین زمانم در آذرماه به بررسی و برنامه‌ریزی و مذاکره برای دریافت شغل «مدیر ارشد عملیات» گذشت. در تلاش بودم برای تصدی این شغل با مدیران توسن به توافق برسم و البته به توافق هم رسیدیم و از آخرین هفته آذرماه، به عنوان «Principal COO» مشغول کار روی محصولی در حوزه «هوش مصنوعی» شدم. در واقع از اول امسال در حال مطالعه و… ادامه مطلب »
تفرقه بینداز و حکومت کن، تقریبا ترجیع‌بند بیشتر مباحث سیاسی از قدیم‌الایام تا به امروز بوده‌است. هر جا کسی خواسته باشد اندکی دقیق‌تر در مورد سیاست‌ها و پشت پرده تصمیم‌های بزرگ بگوید، از این عبارت استفاده می‌کند. به خصوص این عبارت در توصیف رفتارهای بریتانیا و تحلیل‌های دایی جان ناپلئونی همچون مرصع‌پلو می‌درخشد. به نظر می‌رسد چنین عبارتی در واقع از "Divide and Conquer" گرفته شده‌باشد. این عبارت البته نه با واژۀ «تفرقه» که معنای… ادامه مطلب »
دیر کرده‌ام. می‌دانم. این دیرکرد چیزی نیست جز بلاتکلیفی و نداشتن شغل ثابت. در واقع شغل داشتن برای من مهم‌ترین چیزی است که زندگی را معنا می‌دهد. به عبارت دقیق‌تر داشتن شغل و مشغول بودن جایی، باعث می‌شود بتوانم به یک روتین مشخص وفادار بمانم. حادثه زندان رفتن و نبودن در این دنیا، تقریبا سه ماه بعدتر هم اثرش را دارد و هنوز انگار نتوانسته‌ باشم روی پای خودم بایستم و تلو تلو می‌خورم. البته… ادامه مطلب »
گذشت زمان در عین پیش‌ پاافتادگی، یکی از دردآورترین پدیده‌ها در زندان است. زمان آن‌قدر بی‌ارزش است که معمولا در زندان «ساعت دیواری» هم به ندرت پیدا می‌شود و عمدتا در هر بندی، ممکن است یکی به بالای سر افسر نگهبانی، یا «زیر هشت» (محل حائل بین در افسر نگهبانی و بند) وصل شده‌باشد. هر زندانی معمولا برای خودش تفریحات و اموراتی را دست و پا می‌کند که از شر ذهنش، از شر نجواهای ذهنی،… ادامه مطلب »
در نوشتن گزارش و رسم و سیاقی که امسال پیش گرفته‌بودم، وقفه‌ای رخ داد. بیشتر این وقفه البته به خاطر «دستگیری» و «بازداشت موقت ۲۶ روزه من» بود و ننوشتنم بیشتر به خاطر دسترسی نداشتنم بوده‌است. https://moshirfar.com/the-roadmap-1401/ طبق معمول از برنامه کتابخوانی شهریور ماه می‌‍‌نویسم. شهریور ماه روی بحث اقتصاد و کسب و کار بیشتر متمرکز شدم و کتابخوانی را به این سمت و سو بردم. از بحث «نگاهی با دوربین به اقتصاد ایران» نیز… ادامه مطلب »
البته که همواره کذب است و همیشه روایت غالب «ظالم» در این آیینه نقش می‌بندد و اینجا مملکت «قدرت بی‌حد و حصر و بدون مسئولیت‌پذیری» است و هر کسی که در این مملکت دستش به جایی بند شد، حتی اگر یک میلیمتر بالاتر از دیگری ایستاد، قرار است از موضع بالا به پایین و ستمگری و استبداد با دیگران رفتار کند. چه خون‌ها که در مشروطه ریخته شد و این ممکلت «قانون‌مند» نشد که نشد… ادامه مطلب »
نگاهی با دوربین به اقتصاد ایران، از مشروطه تا کنون که به کوشش دکتر احمد سیف و توسط نشر کرگدن به چاپ رسیده‌است، احتمالا گریه‌درآورترین کتاب در حوزه تاریخ اقتصاد توسعه ایران باشد. تیربینی نویسنده که قبلا کتاب «قرن گم‌شده، نگاهی به اقتصاد ایران در قرن نوزدهم» را از او خوانده‌بودم، باعث شد معتقد شوم که هیچ کسی همچون دکتر احمد سیف واقعا نمی‌تواند مسائل اقتصاد توسعه ایران و «توسعه‌نیافتگی اقتصاد ایران» را با این… ادامه مطلب »
به رسم و سیاقی که از انتهای سال ۱۴۰۰ شروع کرده‌ام، گزارش توسعه فردی مرداد ماه را هم اینجا می‌نویسم. تمام گزارش‌ها و هدف‌گذاری‌ها و نقشه راه توسعه مهارتی را هم اینجا می‌توانید پیدا کنید: گزارش توسعه مهارتی ۱۴۰۱ مرداد ماه را باید «ماه بازگشت به حداقلی‌ها و رسیدن به میانه نمودار عملکردی» بنامم. اگر چنین باشد، سخنی به گزافه نگفته‌ایم. این ماه موفق شدم از شاخص‌های حداقلی که در تیرماه و درگیری‌ام با بیماری… ادامه مطلب »
قصه غریبی است زندگی آقای ابتهاج قصه آدم‌هایی که خیلی اتفاقی، در بدترین ساعت‌های زندگی‌ات، صدایشان را روی واکمن درب و داغونت گوش می‌کنی، در حالی که تند باران پاییزی سرد تبریز، روی سر و شانه و گونه‌هایت می‌ریزد و غرق می‌شوی در صدای گرمی که ارغوانم‌ آنجاست، ارغوانم‌ تنهاست و عمیقأ شاد می‌شوی از سرپنجه طلایی که به تن تار زخمه بیات اصفهان و پرواز عشق می‌زند و آنگاه شادتر از پیش، این لحظات… ادامه مطلب »
مقدمه دانشگاه بروم یا نروم؟ این روزها فضای دیجیتال پر از این مسئله است:درس بخوانم یا بروم دنبال کارآفرینی؟ بالاخره کدام یک؟ من البته پراکنده در این مورد چیزهایی نوشته‌بودم. از جمله این دو نوشته که در یکی از «لزوم دفاع تمام‌قد از آموزش عالی در ایران» گفته‌ام و در دیگری از «در رثای اژدهاکشی» و «جایگزینی عمل‌گرایی صرف به جای تئوری‌پردازی» https://moshirfar.com/iranian-academy/ https://moshirfar.com/theory-vs-practice/ آن‌چه امروز اینجا می‌نویسم هم به نوعی جمع‌بندی مطالب گذشته است… ادامه مطلب »
مقدمه‌ مدت زیادی است که در مورد توسعه پایدار ننوشته بودم. نوعی تنبلی و روزمرگی یا هر چیز دیگری که اسمش بود اجازه نمی‌داد حتی یک صفحه هم در این مورد بخوانم یا بنویسم. مشخصا رغبت و امیدی هم به نوشتن نبود و صد البته ذهنیت و احساس ناامیدی شدیدی که به واسطه حضور در توییتر ایجاد می‌شد، ناخواسته باعث میشد باور کنم که «ما اصلا مال توسعه نیستیم» و «فعلا کلاهتو بچسب باد نبره،… ادامه مطلب »
به رسم و سیاقی که از انتهای سال ۱۴۰۰ شروع کرده‌ام، گزارش توسعه فردی تیر ماه را هم اینجا می‌نویسم. تمام گزارش‌ها و هدف‌گذاری‌ها و نقشه راه توسعه مهارتی را هم اینجا می‌توانید پیدا کنید: https://moshirfar.com/the-roadmap-1401/ تیرماه را باید «ماه استراحت» و «بیماری» اسم بگذاریم. هفته اول این ماه را به خواندن کتاب «اسکندر مقدونی» برای کشف ذهنیت و روش حل مسئله او گذراندم و روی درس «پادشکنندگی» متمرکز بودم. اوایل همین ماه هم بود… ادامه مطلب »
به رسم و سیاقی که از انتهای سال ۱۴۰۰ شروع کرده‌ام، گزارش توسعه فردی خرداد ماه را هم اینجا می‌نویسم. تمام گزارش‌ها و هدف‌گذاری‌ها و نقشه راه توسعه مهارتی را هم اینجا می‌توانید پیدا کنید: https://moshirfar.com/the-roadmap-1401/ خرداد ۱۴۰۱ را اگر «ماه عسل پادکست» بخوانیم، به نظرم بیراهه نرفته‌ایم. در این ماه بیشتر از هر فرم دیگری روی «پادکست» تمرکز داشتم و بیشتر زمان آزادم را صرف شنیدن پادکست کردم. البته در میان بیشترین سهم به… ادامه مطلب »
تا کنون احتمالا خیلی با این پدیده و عبارت برخورد کرده‌اید: توهم دانایی. گاهی وقت‌ها لابلای صحبت‌ها می‌توان شنید که «فلانی توهم دانایی دارد» یا «توهم دانستن بیداد می‌کند» یا «طرف هیچ‌چی نمی‌فهمه فقط توهم دانایی زده». اما واقعیت امر «توهم دانایی» دیگران را اصلا چگونه می‌توان اندازه گرفت؟ اصلا راهکاری برای اندازه‌گیری و معیاری هست که بر مبنای آن بگوییم فلانی توهم دانایی یا توهم دانستن دارد؟ توهم دانایی از کجا آمده است؟ احتمالا… ادامه مطلب »
مقدمه چند شب پیش در جمع دوستان «عصردیدنی» موضوعی از طرف «حامد عرفان» مطرح شد که دوست داشتم در موردش بیشتر صحبت کنم. در واقع آن‌جا از من پرسیده شد و من آن روز جواب خیلی دقیقی به آن ندادم و چون دوست داشتم بیشتر در موردش فکر کنم. همین ابتدای صحبت‌مان تأکید کنم که این نوشته یک نوشته روش‌مند و هدف‌مند و ساختاریافته نیست و اگر دنبال پاسخ این سؤال هستید که چرا ادبیات… ادامه مطلب »
به رسم و سیاقی که از انتهای سال ۱۴۰۰ شروع کرده‌ام، گزارش توسعه مهارتی اردیبهشت ماه را می‌نویسم. اردیبهشت ۱۴۰۱ ماه درگیری برای تهیه لوازم آسایش خانه جدید و پیگیری مسائل «نگهداری خانه» و در کنارش ماه پرکاری از منظر شغلی برایم بود. در ابتدای این ماه جابجایی‌ام به خانه جدید تکمیل شد و من از ۲۷ فروردین که کلید را تحویل گرفتم و تا ۲۹ که جابجا شدم و تا آخر فروردین درگیر تهیه… ادامه مطلب »
با این تصویر شروع شد. از نوشتن و قدرت التیام بخش آن چه می‌دانم؟ برداشت اول - ناقوس مرگ https://moshirfar.com/stories/ یکی از مهم‌ترین نقاط عطف در زندگی من، نگارش داستان بلند «ناقوس مرگ» در اولین «قرنطینه رسمی کرونا» در اواخر سال ۹۸ بوده‌است. ناقوس مرگ البته در مدت زمانی کمتر از یک هفته نوشته شد و خودم هم در تعجب بودم از این که چگونه ممکن است چنین داستانی را بتوانم در این مدت کوتاه… ادامه مطلب »
مهاجرت کنیم؟ مهاجرت بد است یا خوب؟ چگونه بین ماندن و رفتن انتخاب کنیم؟ حتما بارها و بارها با چنین سؤال‌هایی روبرو شده‌اید. به خصوص که این روزها بحث مهاجرت در شبکه‌های اجتماعی و به خصوص لینکدین داغ شده است. قبل از ورود به این بحث قاعدتا این پیش فرض را بگیریم که نگاه دوقطبی و «هر که رفته خائن / موفق و هر که مانده ناموفق/خوش‌خیال است» را به طور کامل دور بریزید.  آن‌چه… ادامه مطلب »
به بهانه پادکست ونزوئلا و کتاب معمای فراوانی مدت‌ زیادی نیست که پادکست دغدغه ایران را دنبال می‌کنم. در روند آشتی با پادکستم، این پادکست هم جزو آن‌هایی بود که در خوراک و به قول محتوایی‌ها «سبد محتوای» من قرار گرفت. در یکی از قسمت‌ها اشاره‌ای به کتاب «معمای فراوانی» شده‌بود و بحث از آن‌جا به سمت «فوکویاما» و «دولت‌سازی» در دنیای مدرن رسید. به هر صورت برای ما که «دغدغه استفاده صحیح از منابع»… ادامه مطلب »
درباره لزوم صحبت کردن از شکست‌ها و نشان دادن بخش تاریک رزومه : آنتی‌ رزومه پیش‌گفتار اول چند شب پیش که در دورهمی «عصر دیدنی»، به بهانه دیدار دوستان، شرکت کرده‌بودم، شنیدم که جوان‌ترهای حوزه کسب و کارهای دیجیتال که البته عمدتا شامل بخش «بازاریابی» بودند، از من به عنوان «یکی از بزرگان حوزه محتوا» یاد می‌کنند. [su_note note_color="#93C47D"]بماند که حوزه محتوا اساسا بزرگ و کوچک ندارد و هر کسی هر جایی تلاشی کرده، شاید… ادامه مطلب »
فروردین ۱۴۰۱ تقریبا ماه پر باری بود. از روزهای اول این ماه که پنج روز اولش در تبریز بودم تا همین الان که در حال نگارش این مطلب هستم، تقریبا اوضاع خوبی برای کار روی برنامه توسعه فردی داشتم. برنامه توسعه فردی در این ماه با این ترتیب زمانی روی برنامه‌های توسعه فردی وقت گذاشتم: ریاضی پایه و پیشرفته به عنوان اولین کار هر روز - از ۱۵ دقیقه تا ۳۵ دقیقه به حل کردن… ادامه مطلب »
سال ۱۴۰۰ هم تا چند روز دیگر به پایان می‌رسد و مطابق معمول هر سال اینجا گزارش سالی که گذشت را می‌نویسم. به نظرم عادت کردن به نوشتن گزارش سالانه و اعمال آن در تمام جنبه‌های زندگی، یک نقطه مهم برای تمرین تفکر انتقادی هم هست، که باز می‌گردی و گزارش سال قبل را می‌خوانی و سنجه‌هایت نسبت به گذشته را بازبینی می‌کنی و احتمالا بهتر می‌شوی. حداقل امیدوارم که من در این زمینه‌ها سال… ادامه مطلب »
دنیا برنامه ندارد. قاعده دارد. دلم می‌خواست در این مورد چند کلمه‌ای بنویسم. یعنی بهتر دیدم برای تمرین ذهنی هم که شده، با این جمله چند پاراگرافی بنویسم. و به نظرم هیچ زمانی بهتر از امروز و الان نیست. من هم معتقدم که دنیا «هیچ»برنامه‌ای ندارد. تنها چیزی که دارد «مجموعه‌ای از قواعد» است. اما دوست دارم بگویم این قواعد چه چیزهایی هستند و چگونه خروجی ارگانیک خودم را در بستر قواعد دنیا بسازم و… ادامه مطلب »
یا چگونه با رویکرد رواقی‌گری به وقایع اطرافمان بنگریم و چگونه شادی و غم را از جهان پیرامونی مستقل حس کنیم. نیمه خالی لیوان را نبین، آن لیوان یک نیمه پر هم دارد! دیشب خیلی اتفاقی در کتابخانه قدیمی‌ام در تبریز، به فصل‌نامه تابستان ۹۷ «ترجمان» برخوردم. روی جلدش نظرم را جلب کرد: «خندیدن با کافکا» | دیوید فاستر والاس البته آن زمان فاستر والاس را نمی‌شناختم و هنوز نشر اطراف آن شاهکارهای جستار روایی… ادامه مطلب »
برای یادگرفتن تفکر نقادانه، یاد بگیر که بنویسی! همین. به مردم یاد بده که بهترین و متفاوت‌ترین سلاح آن‌ها «تفکر» است. این عصاره صحبت‌های جردن پترسون است. این توصیه جردن پترسون است. نویسنده‌ای که اخیرا هم کتاب‌هایش را می‌خوانم و هم به ویدئوها و نوشته‌ها و کلا ردپایش توجه دارم. به نظرم هر نویسنده و متفکری را می‌توان با همین روش دنبال کرد. یعنی مدتی به ردپای دیجیتالش نگریست و بعدها از او «رد» شد.… ادامه مطلب »
چند شب پیش در معیت رفیق شفیقی نشستیم و فیلم King Richard با بازی درخشان ویل اسمیت را تماشا کردیم. داستان روایت‌گر زندگی خانواده ویلیامز و قاعدتا دو اسطوره مطرح جهانی تنیس زنان «ونوس» و «سرنا» است. خانواده‌ای فقیر از کمپتون کالیفرنیا با پنج دختر فوق‌العاده که به مدد اراده و آینده نگری والدینشان «وکیل، پزشک، و ورزشکار حرفه‌ای» می‌شوند و از طبقه فقیر و کم برخوردار، خودشان را به طبقات بالاتر می‌کشانند. البته صحبت… ادامه مطلب »
نمی‌دانم که شما هم مثل من همواره با این بحث و این دست استدلال‌ها روبرو می‌شوید یا نه. به هر حال جنس این صحبت‌هایی که در ادامه خواهید دید جنس صحبت‌های داخل تاکسی و اتوبوس است که ارزش چندانی هم ندارد و صرفا به قول مرحوم دهخدا «اگر چه دردسر می‌دهم، اما نشخوار آدمیزاد حرف است.» خلاصه کلام و جان کلام این که در سال‌های اخیر و شاید به دلیل کثرت دید و حساسیت آموخته… ادامه مطلب »
پیش‌نوشت حکایت اژدهاکشی را لابد شنیده‌اید. برای آن‌ها که نشنیده‌اند دوباره نقل می‌کنم. اگر این حکایت را شنیده‌اید می‌توانید پاراگراف زیر را نخوانید و البته در اصل دریافت‌تان از متن تغییر خاصی نخواهد کرد. شخصی برای تحصیل علم به خارج از وطنش رفت. سال‌ها خون دل خورد و فن «اژدهاکشی» آموخت. خوشحال و خرم از این که در این فن استاد شده‌است، به وطنش بازگشت. اما هر چه گشت، اژدهایی برای کشتن پیدا نکرد. دلشکسته… ادامه مطلب »
این توصیه نامه را چند روز پیش در توئیتر دیدم. حیفم آمد که با شما هم به اشتراک نگذارم. در باب اهمیت نقش معلم و استاد در پرورش استعداد هم فکر نمی‌کنم بتوانم سطری بر داشته‌های گذشته اضافه کنم. توصیه نامه دکتر شهشهانی برای مریم میرزاخانی. و اگر دقت کنید در پاراگراف آخر پیش بینی دکتر شهشهانی از مریم به عنوان یک ریاضیدان در سطح جهانی چقدر درست و دقیق از آب درآمده است. پی‌نوشت:… ادامه مطلب »
تقریبا از اسفندماه سال گذشته که با مجموعه کتاب‌های جستار روایی نشر اطراف مأنوس شدم، فکر می‌کنم هیچ چیز دیگری به این اندازه، در تمام این سال‌ها نتوانسته بود دیدم را به زندگی بهتر و زیباتر کند. گویی ابزاری دقیق‌تر و عینکی شفاف‌تر برای درک زندگی به من داده شده‌باشد؛ تمام مسائلی که در زندگی روزمره‌ای - که با تمام وجود برای روتین شدنش کوشیده‌ بودم- را از روتین درآوردن و به تمام مسائل بسیار… ادامه مطلب »