درباره رسیدن به قطار توسعه در گفتگو با صدرا، پویا شیخ حسنی و خیلی های دیگر

«توسعه» از مفاهیم “دردآور” کشور ماست. همطراز “وطن” در عصر قاجار که عمدتا نوحه سرایی برای منافع شخصی مان از آن می گذشت.

امروز که خواسته و ناخواسته و بدون پیش زمینه و پس زمینه یا با پیش زمینه و پس زمینه، به هر حال دستاوردها و نتایج توسعه جهانی را از جایی «وارد» کرده ایم، هر جایی که بخواهیم برویم بالاخره باید یک جایی بنشینیم و درباره این مفهوم «سخن» بگوییم.

درست است که وارد کردن حجم عظیمی از واردات «دستاوردها» در ذات خویش شاید تا عظیم ترین طوفان های اجتماعی و فرهنگی و انقلاب هم پیش رفته است و هزینه های معنوی بسیار سنگینی از چپ شدن ماشین اجتماعی مان در پیچ های تاریخی سرنوشت ساز و بی دوامی و ناپایداری های وسیع تری به ما تحمیل کرده است، اما با این همه بسیار سخت و تا حدی هم شاید ناممکن است که بخواهیم همه مسائل را دوباره از «ریشه» حل کنیم.

ما محکوم به پرش از روی برخی چیزها هستیم. ما نمی توانیم بازگردیم و اقتصادمان را به ترتیب توسعه از «کشاورزی به صنعتی شدن و سپس حوزه خدمات» بیاوریم. منابع محدود سرزمینی و حوصله تاریخی مان هم اجازه نمی دهد این همه راه را بازگردیم و «درست» بپیماییم. شاید «قطار» توسعه از این ایستگاه ها گذشته است و البته قرار هم نیست که دوباره بازگردد و در این ایستگاه ها دوباره توقف کند.

لازم به ذکر نیست که کلیه مطالب این نوشته در همه بخش های آن صرفا بیانگر نظرات، اندیشه ها و تجربه های شخصی نویسنده اش می باشد و با افتخار ممکن است مملو از کژتابی، کج فهمی و اشتباه باشد. نویسنده با اعتقاد تردیدآمیز به «مرگ مؤلف» مسئولیت این نوشته در آینده را نمی پذیرد. این نوشته قابلیت ارجاع به عنوان رفرنس را – جز برای نقد در آینده توسط خود نویسنده- نخواهد داشت.

اما برگردیم سر سؤال صدرا:

لطفا اینجا کلیک کنید.

«ما همیشه در مورد توسعه یه حرف عوامانه داریم که مثلا از آمریکا n سال عقبیم.

بین ۵۰ تا ۲۰۰ سال هم متغیره این عدد. خب فارغ از عملی بودن یا نبودن این حرف یه مسئله ای که پیش میاد برای من، اینه که ظاهرا بعضی مسیرهای پیشرفت و توسعه برای اون ملتی که در لبه پیشرفت حرکت میکنه و پرچم دار هست، بیشتر طول می کشه تا ملت هایی که دارن از عقب میان. مثال هاش هم خیلی زیادند.

مثلا بحران انفجار جمعیت که در اثر پیشرفت ناگهانی بهداشت و پزشکی اتفاق افتاد، برای آمریکایی ها بیست سال طول کشید حل کردنش، برای کشورهای دیگه مثل ایران به مراتب کمتر. مثال دیگر این که مثلا فراگیر شدن اسمارت فون ها و اینترنت آمریکا تقریبا یه بازه شش ساله داشت، در حالی که در ایران کمتر از «سه سال» اتفاق افتاده یا مثلا مدل «توسعه اقتصادی» مالزی که ۱۵ ساله بود تقریبا. در قیاس با بیشتر از صدسال درگیری آمریکایی ها و اروپایی های پیشگام با خودشون. اگر قبول دارید که این ایده میتونه به واقعیت نزدیک باشه، حالا من یه سؤال دارم: اگر ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم بدن که ایران بیفته روی ریل توسعه، احتمالا خیلی کمتر از صد سال یا پنجاه سالی که مثلا تصور می کنیم طول خواهد کشید که به یه کشور توسعه یافته تبدیل بشیم.

حالا سؤال اینجاست: چه اتفاقی باید بیفته تا بیفتیم روی ریل؟ منظور از ریل رسیدن به سیستمی هست که دغدغه اش توسعه باشه. آیا مسیر ما تا ریل طولانی تر از مسیر ما تا مقصد نیست؟من خودم مخالف کُنش سیاسی ام، اما آیا در امر توسعه راه سرراست تری نیست؟»

بحث من با پویا شیخ حسنی در دورهمی اول اردیبهشت

«توسعه ایران باید از پایین به بالا باشه یا از جانب حکومت (بالا به پایین)؟ اصولا مدل مناسب توسعه پایدار در سطح کلان ثبات و در سطح پایین زد و خورد است؟ اصلا توسعه باید در چه مدلی در ایران پیش برود؟»

دوستان من. توسعه پایدار از دید آکادمیک دو جنبه دارد: تحلیلی و عملکردی. از بعد عملی توسعه پایدار شامل هم سازی و هم نوایی سه بخش مختلف با یکدیگر است: «توسعه اقتصادی» ، «پایداری زیست محیطی» و «مشارکت فعال اجتماعی». هر کدام از این بخش ها خودشان به هزاران زیرمجموعه تقسیم می شوند و می شود برای هر کدام ساعت ها نوشت و فکر کرد. اما مهم ترین بخش در هیچ کدام از این سه بخش نیست.

در این است که «توسعه پایدار» یک «سیستم» می طلبد. توسعه پایدار درون یک سیستم پیچیده «تعادل» می یابد و اعضای مختلف آن باید با همدیگر آن چنان واکنش داشته باشند که سیستم از هم دیگر نپاشد. توسعه پایدار مرهون و محصول «پیچیدگی سیستم» است و دردناک تر این که هنوز فهم و درک درستی از دینامیک این سیستم و شناختی دقیق از آن برایمان حاصل نشده است.

صدرا جان. مسیرهای پیشرفت برای کشورهای پیشرو «عمیق» تر می شود. ما وقتی اسمارت فون وارد می کنیم، عمدتا آخرین بخش و «محصول» را وارد کرده ایم و طبیعتا مدت زمان کمتری برای همه گیر شدنش نیاز داریم. چنانچه ممکن است قبیله دورافتاده ای در اعماق جنگل های آمازون، در طی یک هفته با کلیه لوازم تمدن آشنا شده و از اعماق تاریخ به قرن بیست و یکم برسد. هر چند «توسعه» یافته نباشد، اما می تواند از «لوازم توسعه» بهره مند شود. “توسعه پایدار” در هر جایی از جهان که رخ داده باشد، همانند سنگی است که درون آب انداخته شده است: موج هایی از آن به اطراف ساطع می شود. اصل مهمی که باید همیشه در نظر بگیریم این است که این «سیستم» شامل همه جهانی است که در آن زندگی می کنیم و بنابراین سنگی که در یک طرف به آب انداخته شود، در تمام سیستم تأثیر می گذارد.

اگر با مفاهیم آکادمیک تری صحبت کنم، باید بر مفهوم «امواج کندراتیف» متمرکز شوم: موج توسعه اول (بریتانیا) شامل موتورهای بخار و سپس توسعه راه آهن بوده است. موجی که از این توسعه به اطراف جهان رسیده است، در آلمان و هلند باعث توسعه شیمی و مهندسی الکترونیک می شود و سپس صنعت هوانوردی و موتورهای درون سوز و پتروشیمی همزمان در هر دو توسعه می یابند. از قِبل نابسامانی های جنگ جهانی دوم، موج توسعه نزدیک ترین مکان را برای پخش چندباره در آمریکا می یابد و «عصر اطلاعات» و «فناوری اطلاعات» در خاکی دورتر از محل انداخته شدن «سنگریزه» نمو می کند.

همه این ها باعث می شود بگوییم «واردات توسعه» و تعجبی هم ندارد که در کشور ما «اسمارت فون» فراگیر می شود، در حالی که برای تطابق و بوم سازی زندگی مان با آن چندین سال باید دور خودمان بچرخیم و البته انتظاری هم نیست که مثلا بتوانیم با همان کیفیت «اسمارت فون» تولید کنیم.

ساده است: ما فحاشی های استیوجابز به مهندسین اپل را نداشته ایم. ما «مسیر» را فقط در مبدأ و مقصدش شناخته ایم. ما تنها در مرحله ای «محصول» را گرفته ایم که در اوج موفقیت بوده است و مراحلی که از «ایده» تا «اجرا» پیموده است و راه دشواری که پیموده است را نمی شناسیم و نمی دانیم و طبیعی هم هست که نتوانیم «توسعه» را ادامه دهیم؛ ما حداقل چند هزار کیلومتر از مرکز «موج» دورتر بوده ایم.

هنوز بین علل و زیرساخت های توسعه اختلافات و بحث های جدی وجود دارد: عوامل تاریخی و فرهنگی و شاید زیرساختی (کاتوزیان، “گفتگوی شفاهی” زیباکلام، قاضی مرادی، رنانی) سیاسی – عقلانی (سریع القلم) نهادسازی و اجتماعی(عجم اوغلو و رابینسون)، درون فرهنگی (قاضی مرادی) پیچیدگی سیستم و برهم کُنش سیستمی (جفری ساکس).

عامل توسعه اما هر چه که باشد، برای من «اتفاقات» و «عواملی» است که در «زمان مناسب» در «مکان مناسب» خویش فرو می آیند. عامل اصلی توسعه اروپا «مرگ سیاه» و «حمله مغول» است؛ اما در خاکی حاصلخیز که زیربنا و ساختار صحیح آفرید و قرن ها بعد به قانون مالکیت زمین، قانون مالکیت معنوی و ثبت اختراع و سپس موتور بخار و راه آهن رسید؛

در حالی که همین اتفاقات در خاک نابارور خاورمیانه، چیزی جز پرت شدن به اعماق تاریخ و افزایش زد و خورد و گفتگو؟ (رنانی) و پذیرش همگانی استبداد (زیباکلام، قاضی مرادی) و بازگشت به عقب نداشت. همه این ها باعث می شوند معتقد باشم «توسعه» همواره در سیستم های پیچیده اتفاق می افتد.

سیستم هایی که لزوما قرار نیست در همه بخش هایشان مشابه و همانند هم دیگر عمل کنند.(بسیار شبیه «آتش سوزی در یلوستون»)به هر حال مفاهیمی مثل “اثر پروانه ای” در توصیف اتفاقات درون یک سیستم پیچیده شاید مفاهیم ناقص و ضعیفی باشند، اما تا حدی می توانند گستردگی و ناپایداری و گونه گونی اتفاقات درون یک سیستم را توضیح دهند.

چنانچه با ادبیات نسیم طالب بگویم، توسعه پایدار قلمرو و محدوده Extremistan است و تصورات ساده انگارانه ما آن را در قلمرو Mediocristan قرار می دهد. اما توسعه پایدار احتمالا مرهون برهم کنش هایی است که در مرز میان این دو دنیا در «نوسان» هستند و طبیعتا توسعه احتمالا نصیب بخش هایی از سیستم می شود که «نوسان می کنند، اما غرق نمی شوند» (Fluctuate Nec mergitur).

ما برای توسعه باید چه کنیم؟

خب سؤالی است که قرار است در «سی سال آینده» برایش فکر کنم! طبیعتا اگر الان بخواهم چیزی بنویسم، فکر می کنم که توسعه زمانی می تواند در این طرف سیستم «عامل تأثیر» باشد که «مطالبه و دغدغه همگانی» شده باشد.

طبیعتا فکر نمیکنم که کُنش سیاسی با توجه به سابقه بسیار منفی که در اذهان ما دارد، بتواند چاره ساز باشد؛ هر چند در سیستم پیچیده هنوز نمی توانیم بر سر نقش آن بحث کنیم و برایش درصد بگیریم و نمودار آماری اش را رسم کنیم. با این همه میتوانم اندکی در مورد تجربه های تلخ تاریخی و زمان هایی بگویم که مردمان ایران احتمالا «نخواهند» مطالبات و دغدغه هایشان را بر تجربه ها و آزمودن دوباره آزموده ها استوار کنند.

باید در نسخه پیچی ها همواره توجه داشته باشیم که داریم برای یک «سیستم پیچیده» نسخه می پیچیم و طبیعتا محاسباتمان ممکن است کاملا برعکس باشند و یا اصلا آن طوری محقق نشوند که ما می خواستیم. مدل مناسب توسعه چیست؟ از بالا به پایین است یا از پایین به بالا؟ یا شاید هم از جناحین به سمت یکی از طبقات جامعه؟ اصلا اول باید ساختار تعریف کنیم و سپس عملکردها را بر ساختار منطبق کنیم یا اول عمل کنیم و سپس امیدوار باشیم سیستم پایدار بماند و ساختار مورد نظرمان ایجاد شود؟ این بخشش را هنوز نمی دانم؛ ولی می توانم بفهمم که توسعه هم باید بر مبنای «راه حل مشکل را پیش می برد» پیش نرود که در این صورت احتمالا بن بستش حتمی است. مدل های توسعه جهانی «راه حل» اند و نه «پرسش».

ما برای توسعه نیازمند «پرسش» هستیم. ارزیابی دقیق آنچه که نداریم و آنچه که می خواهیم و باید داشته باشیم، از جنس پرسش است و نه پاسخ. دردناک تر این که عمیق شدن در هر بخشی از مقالات و کتاب های توسعه پایدار، تنها «راه حل» های بیشتری برایمان به ارمغان می آورد.

برای توسعه پایدار، ابتدایی ترین مرحله و به قولی رسیدن به «ریل» یا اساسا ایجاد اثری در سیستم که بتواند تحول ایجاد کند، نیازمند «آموختن روش پرسیدن» است. شاید باید در جمع خودمان و برای آیندگان «انسان هایی را تربیت کنیم که بتوانند “پرسش” های بهتر و دقیق تری بپرسند و ارزیابی های جامع تری انجام دهند.

ارغوان

این چه رازی است که هر بار بهار

با عزای دل ما می آید

و زمین از خون پرستوها رنگین است؟

۲ دیدگاه

  1. سلام آقای مشیرفر
    خیلی ممنون از زمانی که گذاشتید. در سفر بودم به کیبرد مناسب جهت پاسخ دادن دسترسی نداشتم.
    احتمالا ما نوسان نمیکنیم ما غرق شده ایم:) پاسخ ساده ای برای مشکلاتمون وجود نداره و برفرض وجود پاسخ پیچیده، در مرحله‌ی تعریف راه حل عملی خود کار طاقت فرسایی خواهد بود، چه برسه به انجام دادن راه حل ها.
    باز هم ممنون اقای مشیرفر.

    1. 🙂 صدراجان
      اگر قرار بود پاسخ ساده ای داشته باشیم، دیگر چه نیازی به این همه نظریه و فکر و آزمودن آزموده ها؟
      بله راه دشوار و پر پیچ و خمی است دوست من. خیلی پیچیده تر از آن که حتی بتوانیم تصورش را بکنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *