این مطلب ناقص و پراکنده است و به زودی برای ویرایش و اصلاح آن باز میگردم.
معمولا مبنای توسعهیافتگی در جهان را بر «ارتباطات گسترده» قرار نمیدهند. شاخصهای بیشماری برای سنجش توسعهیافتگی وجود دارند که به صورت مستقل، پارامترهای مختلف از بخشهای متعدد توسعهیافتگی را میسنجند و گزارش میدهند.
در واقع میزان ارتباطات جهانی یک شاخص منفرد نیست. نتیجه مجموعهای از شاخصهای توسعهیافتگی است که باید برای سنجش میزان توسعهیافتگی مورد توجه قرار گیرد.
ارتباطات جهانی نوعی شاخص جمعی است. اما نوعا باید شاخص «نتیجهای» باشد. اگر بخواهم دقیقتر بیان کنم باید بنویسم: ارتباطات جهانی نتیجه مستقیم پیشرفتهای تکنولوژیک، گسترش فضای فکری، توسعه جامعهشناختی و انسانی است.
در واقع ارتباط جهانی شاخص ثانویه است. شاخص اولیهاش مواردی هستند که در نهایت به ارتباطات انسانی میرسند. لزوما خود ارتباط جهانی شاخص نیست.
انسانهایی که خودشان را بهتر میشناسند، در جوامعی زندگی میکنند که میزان ارتباط نفر به نفر در آنها حیاتی است. به طور متوسط هر آمریکایی در طول زندگیاش چیزی حدود ۱۰ هزار نفر را ملاقات و با آنها ارتباط برقرار میکند.
جنس این ارتباطات ممکن است تکنولوژیک باشد یا نباشد. هر چند تکنولوژی و پیشرفت آن به صورت غیرمستقیم، برای ما «زمان بیشتری» خریدهاست. تکنولوژی باعث میشود ما زمان کمتری برای بسیاری از امورات صرف کنیم و در نتیجه زمان بیشتری برای افزایش کیفیت زندگی به ما بدهد. در نتیجه داستان درون نوعی حلقه بازخوردی مثبت پیش میرود.
اما کشورهایی که هم اکنون در مدار توسعه قرار گرفتهاند، بیش از تکنولوژی به یک عامل نادیده بسیار مهم وابستهاند: حکمرانی خوب و شایسته.
به خاطر دارم در زمان اقامتم در لندن در جلسهای با حضور پرفسور Hendrikson، از متخصصان توسعه پایدار جهانی که بیش از سی سال از عمرش را برای پروژههای توسعه پایدار سازمان ملل صرف کردهبود حضور داشتم.
در سخنرانی ایشان بیشتر روی یک نکته مهم تأکید شد. در واقع ایشان تمامی شاخصها را برای ما شمردند، از آلودگی سیاره و لزوم رفع گرسنگی جهانی و عدم وجود آموزش مناسب صحبت کردند؛ اما در نهایت یک جمله تاریخی گفتند:
The most important issue we face now, is this: World Leaders Don’t Lead.
در واقع بزرگترین مشکل در راه رسیدن به توسعه را در «حکمرانی» میدانیم تا زیرساخت. حداقل امروز جهان (به جز جهانی که زبالهگردها، طبقه ضعیف و طبقهای که معاش روزانه چنان درگیرش کرده است که نمیتواند به فکر توسعه فردی باشد) در بیشتر زمینهها طبقههای تقریبا نزدیکی میسازد. امروز به مدد تکنولوژی و ارتباطات محکم جهانی، تقریبا تجربه بشری به خوبی در جهان پراکنده میشود، آموختن و آموزاندن بسیار ساده شدهاست و روشهای جدیدی در سودآوری و اقتصاد تعریف میشود.
اما مسئله Connectivity پیچیدهتر است: مبنای توسعهیافتگی امروز شاخصی «نتیجهای» به نام «ارتباطات» است که خود از شاخص «حکمرانی خوب» نتیجه میشود.
در واقع «مرزهای جغرافیایی» دیگر «هیچ» مفهوم خاصی ندارند. در واقع باید سیستم توسعه به سمتی پیش برود که در آن «بیشترین» میزان ارتباط انسانی بین جوامع مختلف برقرار شود. مثلا دانشگاههای ما باید بتوانند همزمان با چند صد مؤسسه آموزشی، پژوهشگاه، صنعتی و تجاری ارتباط دائمی برقرار کنند: دانشجو و کارآموز اعزام کنند و در جریان تجربه جهانی قرار بگیرند.
هم اکنون چنین ارتباطی تقریبا گسسته است و حتی درون فعالان اقتصادی و به قول این روزها «استارتاپی» هم جریان تجربه جهانی، جریان Retention تجربهها و جریان انتقال دانش تقریبا ناقص و در حلقههای بسته صورت میگیرد.
ما برای نزدیک شدن به حتی تشکیل اکوسیستم یا درست دیدن ابعاد آن «باید» به همه دنیا «متصل» شدهباشیم.