درباره شغل جدید (و درد دل های همراه آن)

درباره شغل جدید

درباره شغل جدیدی که تا ده سال گذشته اصلا نمی دانستم چیست و الان در آن مشغول به کارم.

این نوشته در مورد شغل جدید و درد دل های همراه آن است که نمی شد آن ها را ننویسم.

امیدوارم خواندن آن ها فراتر از ایجاد ملال، بتواند آنچه مدنظرم است را تا حدی به شما منتقل کند.

قبلا فکر نمیکردم بخواهم روزی «شغل خودم» را خودم تا حد زیادی تغییر دهم، ویرایش کنم یا تا حدی ابداع کنم.

امروز در سمت «مدیر بازاریابی دیجیتال و تبلیغات» فعالیت می کنم.

فعالیت من شامل تبلیغات، محتوا، بازاریابی دیجیتال و تا حدی تدوین برنامه های استراتژیک برای راه انداختن پلتفرم های تخصصی محتوایی و دیتابیس مارکتینگ هم خواهد بود.

قطعا هیچ کدام از این نام ها را نه که ده سال قبل، حتی دو سال قبل هم نشنیده بودم.

قطعا که هیچ تصویری از چنین مشاغلی نداشته ام.

قطعا که در مورد مسیری که آن را اکنون میلی متر به میلی متر ترسیم میکنم،تا پنج سال آینده هیچ تصویری نمی توانم داشته باشم.

فقط میتوانم به یک چیز امید داشته باشم.

این که من این مسیر را می روم.

چه خوب، چه بد. مهم رفته شدن این مسیر است.

هر چقدر هم نادرست، هر چقدر هم ناشناخته، هر چقدر هم تاریک

بالاخره باید این مسیر طی شود.

هزینه این انتخاب برای من، شاید فریلنسری تا آخر عمر باشد.

شاید هیچ وقت در نمودار هیچ سازمانی جای نگیرم.

هر چند محل های بسیاری برای شغل درخواست دادم.

و البته در رزومه من، موارد متناقض و عجیبی برای کارفرماها پدیدار می شد.

مدیریت پروژه، مدیریت فرآیند، سیستم های مدیریت محتوا، CRM، تفکر سیستمی

و هم چنین نویسندگی، مدیریت سیستم آشوب ناک، مدیریت بحران و ریسک

شغل جدید من و روزمه مهارت ها و ویژگی های اجتماعی

همه این ها در بخش مهارت ها و در بخش تحصیلات

دانشجوی دکترای (نیمه تمام)، ارشد و کارشناسی «زمین شناسی»

برایم خیلی جالب تر بود، این که برای شغلی درخواست بدهم و کارفرما با چشمانی گرد شده از مهارت ها و رشته تحصیلی ام بپرسد.

گویی اگر در نظام آکادمیک تا رده دکتری «زمین شناسی» خوانده باشی، حق نداشته ای مدیریت فرآیند بدانی.

حتی اگر مثلا کتاب Business Process Management  ماتیاس وسکه را هم خط به خط فهمیده باشی.

حتی اگر چندین فرآیند به صورت عملی برای شرکت قبلی ات طراحی و اجرا هم کرده باشی.

یا حق نداشته ای مثلا بنشینی و روزی دو ساعت از Coursera و آموزش های آنلاین “مدیریت پروژه” آموخته باشی.

گویی حق نداشته ای مثلا بدانی PMBOK چیست و به چه دردی می خورد و چرا باید آن را بیاموزی.

گویی حق نداشته ای مدیریت پروژه بر مبنای متدهای چابک را خودت آموخته باشی و مثلا از «تسکولو» و امکانات آن برای مدیریت چابک پروژه های قبلی ات استفاده کرده باشی.

گویی حق نداشته ای در شغل قبلی ات با CRM، امور مشترکین و پشتیبانی و خدمات پس از فروش کار کرده باشی.

گویی حق نداشته ای بدانی Chaotic systems management چیست و چرا باید آموخته شود و به چه دردی می خورد.

گویی اصلا حق نداشته ای «مدیریت بحران» بدانی، مقالاتش را خوانده باشی و سعی کرده باشی عوامل بحران ساز در سازمان قبلی ات را بشناسی.

تحلیلشان کنی، آرام آرام هدایتشان کرده باشی و از وجودشان به نفع منافع سازمانی بهره برده باشی.

گویی حق نداشته ای بدانی «رهبری» چیست و چرا باید در محیط پرتنش خدمات پس از فروش بیشتر از سمت «معاون» به سمت «رهبر» حرکت کرده باشی.

گویی حق نداشته ای بدانی «مذاکره» چیست و حق نداشته ای پنج ساعت سر میزی بنشینی و مذاکره ای را به نفع سازمانت پیش ببری که پیش از آن تا حد شکایت قضایی هم رفته بود.

گویی حق نداشته ای بدانی «گفتگوی دشوار» چیست و چرا باید انجام دهی و چگونه اصلا باید واردش شوی.

شغل جدید من و تحصیلات و سوابق کاری من

گویی حق نداشته ای اصلا بدانی «سیستم» چیست.

گویی حق نداشته ای اصلا بدانی چرا باید سازمان به بلند مدت بیندیشد، در عین حال که در کوتاه مدت با ترفندهای مختلف باید بازار را هم به خوبی بشناسد.

گویی حق نداشته ای هر هفته ده بازاریاب دور خودت جمع کنی، از انتخاب پوشش و کلمه تا نحوه ورود به گفتگو آموزششان بدهی، کنترلشان کنی، آخر هفته با بازخوردهایشان «برنامه بازاریابی» را دوباره ارزیابی کنی و دوباره بنویسی و دوباره تنظیمش کنی.

گویی حق نداشته ای بدانی سیستم های فروش OC و BC چیست.

گویی حق نداشته ای «سیستم ارزیابی مدیران ارشد» را راه بیندازی و با آن ها برای بهبود عملکردشان جلسه بگذاری.

بیاموزی و به آن ها بیاموزی و از آن ها بیاموزی.

گویی حق نداشته ای به سمت «مدیر داخلی» در شغل پیشین ات انتخاب شوی.

گویی نمی باید تا سمت «معاونت» پیش می رفته ای.

گویی اصلا حق نداشته ای، از طرف رئیس هیئت مدیره، پیشنهاد «مدیر عاملی» در سه سال آینده را دریافت کنی.

گویی اصلا حق نداشته ای، حرفه ای باشی.

گویی اصلا حق نداشته ای وقتی احساس کردی اینجا آنجایی نیست که میخواهم مدیرش باشم، اینجا جایی نیست که بتوانم شغلم را بازآفرینی کنم، بیرون میزدی و شغل دیگری می یافتی.

گویی اصلا حق نداشته ای وقتی رشته تحصیلی ات «مدیریت یا مهندسی صنایع» نیست هیچ کدام از این ها را داشته باشی.

رفتار و عکس العمل برخی کارفرمایان و حتی اجتناب از خواندن بقیه رزومه در صورت برخورد به بخش «تحصیلات» و رد کردن آن خیلی خنده دار تر است اگر دائما هر زمان و هر روز و هر ساعت ادعا کنند «در این مملکت آدم کارکن وجود ندارد».

تا حدی باید بنشینند و به این موضوع هم بیندیشند که آیا از توانایی های لازم برای تشخیص یک نیروی بالقوه و تبدیل وی به نیروی بالفعل برخوردار هستند یا نه. پاسخ دادن صادقانه به این موضوع است که مرز میان مدیر توانا و مدیری که فقط ادعای توانمندی را دارد را مشخص می سازد.

شاید من تا حدی حق داشته باشم این ادعا را بکنم. در طول دوره مسئولیت من ، از سه نفری که پس از مصاحبه با آن ها با من و به انتخاب من، جذب شرکت پیشین شده اند، دو نفرشان تا حد زیادی دست سازمان را گرفته اند. مسئولیت های خود را به خوبی می دانند و تغییر بسیار محسوسی در روند شرکت ایجاد کرده اند.

یک نفرشان آن کسی نبود که می نمود. هر چند تلاش بسیاری برای آموزش وی از طریق ارائه «فایل های صوتی آموزشی متمم»، «کتاب» و «جزوه های مختلف» و «دانسته هایم به صورت شفاهی» به وی کردم، اما نخواست و نتوانست.

هر چند پس از دو ماه فعالیتش، در ارزیابی من نمره قابل قبولی کسب نکرد و در جلسه ای دوستانه، موارد مشکلش را با خودش طرح کردم، راه های رفعش را نشان دادم و استانداردهای مد نظرم را به وی توضیح دادم.

هر چند همان جا، فایل های آموزشی بیشتری به وی دادم. برنامه توسعه فردی را به او معرفی کردم. در مورد نحوه کار بهینه و مدیریت زمان، هر چه می دانستم و به کار می بردم؛ از تکنیک پومودرو تا Goal Tracker به وی معرفی کردم.

هر چند به وی تذکر دادم که ادبیات و نحوه صحبت کردن و استفاده از واژگان و حساسیت در استفاده از آن ها در بخش پشتیبانی ضرورت دارد.

هرچند به وی تأکید نمودم که پس از این مرحله، در صورتی که نتواند تا یک ماه آینده به کف استانداردها برسد، «تذکر شفاهی» را دریافت میکند و پس از آن سه ماه برای رسیدن به حد متوسط وقت دارد و «تذکر کتبی» و «کسر از حقوق» و در نهایت «تعدیل» مراحل بعدی هستند که تا یک سال آینده انتظارش را می کشند.

همه این ها را برای پرسنلی که کارمند من محسوب می شد، انجام دادم. فکر میکنم اگر ده روز پس از استعفای من، به صورت خیلی رسمی از شرکت اخراج شد دیگر تقصیری متوجه من نیست. وقتی نمی خواست رشد کند.

پس از این همه درددل، شغل جدید من چیست؟

شغل جدید من چگونه به من پیشنهاد شد؟

شغل جدید من پس از این که دو بار برنامه «بازاریابی دیجیتال و برندینگ محتوا» برای دو سایت مختلف و (فریلنسری) نوشتم (و هر کدامشان حدود ۴۰ صفحه ای می شدند) در صحبتی تصادفی برای یکی از آشنایانی که چند باری در دانشگاه (سال ۸۴) همدیگر را دیده بودیم پیش آمد.

از من خواست برای سایت آن ها هم برنامه ای بنویسم و تا حدی آن ها را با بخش بین الملل ارتباط دهم. برنامه سومی که نوشتم، اما کمتر از ۳۰ صفحه بود، هر چند با پیوست «سئو» که از SEO site checkup گرفته بودم، تا آن رکورد ۵۰ صفحه ای رسید.

آن روزها به فکر تأسیس «امپراطوری پلفترم های دیجیتال» بودم. هنوز هم هستم. معتقدم در پلتفرم های بزرگ مقیاس موفق کشور یک نکته کوچک فراموش شده است: بازارهای تخصصی و هم چنین Niche Market ها.

اصل مهمی که برای رسیدن به توسعه پایدار در نظر دارم، کمک به «توسعه اقتصادی» و هم چنین «مشارکت اجتماعی» در چهل سال آینده است. دیتابیس مارکتینگ و بازاریابی محتوا و دیتابیس های کوچک بسیار تخصصی شده، می توانند ضمن ایجاد شغل، با کاهش سهم دلالی گری، تا حد زیادی «توسعه اقتصادی» را «پایداری» بخشند. می توانند کمک کنند که سیستم اقتصادی به «نوسان در بیاید، اما غرق نشود».

در بخش مشارکت اجتماعی، این امر می تواند با مشارکت دادن همه اقشار در «تولید محتوا» به آن ها حس «مفید» بودن بدهد. احتمالا ساختن پیکره واحد شهر و کشوری با متدهایی غیر از نفع گرایی فردی که از فرهنگ قبلیه ای و غیرشهری ما تا حد زیادی ناشی می شود، می تواند در دراز مدت «مشارکت اجتماعی» را تأمین کند.

اما آیا همه این ها می توانند موج توجه به «مرزهای سرزمینی و زیست محیطی» را هم به راه بیندازند؟ آیا میتوان المان سوم توسعه پایدار را هم وارد بازی کرد؟

خب من امیدوارم بشود.

تکامل نمی آموزد، از بین می برد. Fluctuate nec mergitur ، نوسان می کند، اما غرق نمی شود ، سؤال پرسیدن اصیل، آموختن اصیل، کشنده ترین مشکل این است که راه حل مشکل را پیش ببرد. رفتارهای بشری، در نقد خویشتن ، متن سنگ قبر من، مدل های مضر، سفر در زمان، مرگ آگاهی 

کورسویی ز چراغی رنجور

قصه پرداز شب ظلمانیست

نفسم می گیرد

که هوا هم اینجا زندانی است

هر چه با من اینجاست

رنگ رخ باخته است

آفتابی هرگز

گوشه چشمی هم به فراموشی

این دخمه نینداخته است.

 

۳ دیدگاه

  1. یاور عزیز، هرچند که محمدرضا می گوید کسی که دستاورد داره، خب دستاورد داره و نیازی به ارائه یک برگ کاغذ به اسم مدرک و certificate نیست. اما مشکل اینجاست که دستاوردهای کاری که در یک شرکت یا سازمان بخصوص بدست می آوریم، قابل ارائه در شرکت یا سازمان دیگر نیستند. در واقع ممکن است تو در شرکت قبلی کارهای اثربخش و مفید بسیاری انجام دهی و تحول ایجاد کنی، اما وقتی که به شرکت یا سازمان دیگری مراجعه می کنی، هیچ سند و مدرکی برای ارائه دستاوردهایت نخواهی داشت، چون همه چیز در ذهن و فکر تو هست. وجه تمایز و تفاوت تو با دیگران در نحوه نگرش و اندیشیدن، تصمیم گیری آگاهانه، نگاه استراتژیک و مهارت های دیگر است که متاسفانه اینها قابل ارائه در یک برگ کاغذ و در یک جلسه مصاحبه نیستند.
    اما دستاوردهایی مثل تحصیلات عالیه، دوره های رسمی، مقاله کتاب نوشتن، تدریس در دانشگاه، سابقه شغلی، همه و همه کنار هم قرار می گیرند و هر جا که برویم می توانیم آن ها را ارائه دهیم.
    با همه ی این توصیفات، من باور دارم که یک آدم پخته و شایسته، حتی اگر کارش را از پایین ترین رده های شغلی آغاز کند، به سرعت رشد خواهد کرد و به جایگاهی که باید خواهد رسید. شاید مهم ترین سوالی که یک آدم شایسته در انتخاب شغل باید از خودش بپرسه اینه که آیا ده سال دیگه همچنان می خوام در این حوزه، در این شغل یا در این کسب و کار باشم؟
    امیدوارم که در شغل جدیدت همچنان موفق و حرفه ای باشی.

  2. چقدر جالب ، کتاب هایی رو خوندی که یک مهندس نرم افزار باید بخونه .
    برای معماری نرم افزارهای سازمانی همون کتاب BPM و PMBOK رو خوندم و ریز ریزشون کردم . واسه همین بود که حرف های من رو در مورد نرم افزار خوب می فهمیدی .
    در آبنده اگر یک مدیر پروژه برای معماری نرم افزار خواستم ، حتما خبرت می کنم . البته اگر افتخار بدی و ما هم بتونیم شان و جایگاه شما رو تامین کنیم .
    موفق باشی .تو هر زمینه ای که کار می کنی .

  3. خیلی خوب شد اینارو نوشتی یاور جان. من هم مثل تو, کاملا فارغ از رشته تحصیلیم فعالیت میکنم. خوشحالم که به پلتفرهای دیجیتال علاقه مندی, چون تقریبا چند ساله که ذهنم درگیرشونه.

    دوس دارم رزومه ات رو داشته باشم اگر مایل بودی برام ایمیل کن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *