“درباره یادگیری کریستالی”، در گفتگو با سارا

کریستال بیسموت

به جای مقدمه

درباره یادگیری کریستالی مطالب بسیار زیادی نوشته شده است. حداقل میتوانید چند صد پاسخ در زیر تمرین مربوط به آن در متمم ببینید. به نظرم آن فایل صوتی هنوز آن قدر شفاف و گویا و کامل است که ارائه هرگونه توضیح بیشتر در زمینه یادگیری کریستالی بی مورد باشد. به هر حال، آن چه در این نوشته می یابید، تنها بیان تجربیات و آموخته ها و ترسیم کریستال های یادگیری من است که سعی شده است تا حدی به «میکرو اکشن» ها و «گام های کوچک عملی» ترجمه شود. این نوشته قابلیت ارجاع به عنوان رفرنس ندارد و همانند همیشه بیانگر نظرات شخصی، اندیشه ها و آموخته های شخصی نویسنده اش می باشد. نویسنده به «مرگ مؤلف» اعتقاد تردیدآمیز دارد. این نوشته طولانی است. تصویر این نوشته مربوط به کریستال کانی «بیسموت» (Bismuth) است.

این گفتگویی دوستانه و تا حدی دل نوشته برای  دوست گرامی و همشاگردی خوبم «سارا حق بین» است.

توجه: این مقاله بسیار طولانی و حاوی بیش از ۴ هزار کلمه است. پیشنهاد من این است که آن را در زمانی مطالعه کنید که وقت آزاد کافی برایش داشته باشید. دوست ندارم مطالعه این مطلب که شاید چیز زیادی به شما نیاموزد، باعث اتلاف وقت گرانبهای شما شود. تصاویر این نوشته برای همخوانی بیشتر با فضای وب از اندازه اصلی و کیفیت اصلی به فرمت کم کیفیت تری درآمده اند که امکان زوم کردن روی بخش های مختلف را از بین برده است. چنانچه علاقمند به دیدن تصاویر اصلی و با حجم بالاتر باشید، لطفا به من پیغام دهید تا برای شما ارسال شود.

یادگیری کریستالی : داستان یادگیری من 

الف) در محیط کاری 

نقشه راه توسعه مهارت های کاری من

چنان که میبینی، نقشه و درخت مسیر کاری من به این شکل است.

من با عنوان شغلی “مدیر دیجیتال مارکتینگ و محتوا” در این شرکت استخدام شدم تا یک مارکت پلیس تخفیف گروهی به نام «ائندیریم» (به ترکی یعنی تخفیف) را راه اندازی و رویش کار کنیم.

وجود رقبای بسیار قدرتمند در اکوسیستم کاری ما نظیر «تخفیفان» و «نت برگ» که سابقه شان چهار برابر ماست، باعث می شود من نیاز به طیف گسترده تری از مهارت ها و آموزش ها داشته باشم و به همین دلیل درخت محتوای یادگیری و کریستال کاری من کمی بزرگ و نامنظم و متنوع شده است.

گام و میکرواکشن نخست یادگیری کریستالی

ترسیم دورنما و درخت محتواست. اولین پرسش این است که «هدف» و «محتوای» این کار جدید برای من چیست؟ یا من دارم دقیقا روی چه چیزی کار میکنم، برای چه این کار را میکنم و هدفم برای مثلا «پنج سال آینده» چیست؟

در بخش های بعدی البته برایت می نویسم که هدف اصلی من از حضور در دنیای دیجیتال چیست و چرا از شغل قبلی که «معاونت خدمات پس از فروش و پشتیبانی» و قبل تر از آن «مدیر داخلی» و «مدیر بازاریابی بین المللی» بود به این چنین شکلی رسیده ام.

گام و میکرو اکشن دوم یادگیری کریستالی

مشخص کردن منابع «یادگیری» است. 

گام و میکرواکشن سوم یادگیری کریستالی

مشخص کردن ساعت ها و زمان های یادگیری و استفاده از منابع است. 

گام و میکرواکشن چهارم یادگیری کریستالی

ایجاد ارتباط منطقی بین بخش های مختلف آموخته هاست. 

گام و میکرواکشن پنجم یادگیری کریستالی

نوشتن یک گزارش از مسیر یادگیری برای خودت 

من همه این گام ها را به صورت مفصل برایت شرح میدهم.

سئو 

من یک مارکت پلیس تحویل گرفتم. خودم شاید دوست داشتم یک «پلتفرم» داشته باشم تا یک مارکت پلیس. نوع کار ما اساسا ایجاب می کند که قبل از همه چیز سراغ بحث های «سئو» و «فهم گوگل» برویم. به هر صورت فعالیت اینترنتی و فروش دیجیتالی را نمیتوان بدون در نظر گرفتن مهارت های مرتبط با «سئو» ادامه داد. اگر در اینترنت قرار است هر فعالیتی انجام دهیم، باید منطبق بر منطق گوگل باشد. من برای این کار به سمت چپ درخت کاری توسعه مهارت هایم توجه میکنم. به صورت روزمره از ابزارهایی نظیر آنالیتیکس استفاده می کنم و البته همه این ها به لطف «حمید طهماسبی» عزیز و سایت پربارش برای من حاصل شده است. هر چند گاهی سعی میکنم (و اگر جدا وقت داشته باشم) روی الگوریتم های جدید پردازشی گوگل نظیر Deep Brain وقت بگذارم که البته عمدتا با حجم کاری من به سختی ممکن است رخ بدهد.

مطالعه کتاب The Google Checklist آنیل شارما هم میتواند در این راه کمک خوبی باشد. به طور کلی می توانم بگویم در این مرحله سعیم بر این است که برای این بخش روزی سه ساعتی وقت بگذارم.

ابزار دیگری که در این مسیر استفاده میکنم Moz.com است که هم مقالات و آموزش های خوبی در زمینه استراتژی محتوا دارد و هم میتواند برخی آنالیزها را روی سایت به صورت هفتگی گزارش دهد.

برنامه نویسی

من اساسا قرار نیست هیچ گاه برنامه نویس باشم.

نه وقتش را دارم و نه میتوانم توان ذهنی ام را صرفش کنم. سایت ما اما با Php نوشته شده است و من نیازمند این هستم که به صورت دائمی با «پشتیبان» و «واحد فنی» سایت در ارتباط نزدیک باشم.

از آنجایی که بر طبق «برنامه بازاریابی دیجیتال» من قرار است در پنج سال آینده از سطح یک مارکت پلیس به سمت یک پلتفرم توسعه پیدا کنیم، برخی دایرکتوری ها و زیردامنه ها را به سایت می افزاییم. این دایرکتوری ها و زیر دامنه ها به ترتیب در دو سیستم مدیریت محتوای جوملا و وردپرس هستند.

وردپرس را به دلیل داشتن وب سایتم تا حدی می شناسم، اما جوملا برایم کاملا ناشناخته و جدید است. همیار وردپرس برای من در این راه بهترین همراه بوده است. هر چند برخی از وبلاگ های دوستان هم گاها مطالب مفیدی در رابطه با وردپرس انتشار می دهند. سعی میکنم هفته ای شاید سه ساعت برای آموزش برنامه نویسی وقت بگذارم و برای این کار همواره از W3 Schools (برای آزمایش کُدهایی که آموخته ام)، از Git.ir برای آموزش مبانی و مفاهیم و از نرم افزارهای یادگیری آنلاین نظیر Coursera و Edx برای آموزش برنامه نویسی بهره می برم. جاوا اسکریپت را خیلی وقت است دنبال می کنم و دوست دارم آن را بیاموزم و البته فکر میکنم روزی می رسد که بتوانم از آن برای آسان تر کردن کارم و سهولت مسیر توسعه مهارت های فردی ام در زمینه دیجیتال مارکتینگ استفاده کنم.

پایتون هم همین حکم را برای من دارد. به هر صورت برای فهم بخش فنی سایت مجبورم «زبان» مشترک بینمان را بیاموزم و صد البته شاید این درخت در آینده شاخه ای به نام my Sql Database هم پیدا کند تا بتوانم بفهمم وقتی از برنامه نویس درخواست تغییرات می کنیم، چرا همواره از زیاد بودن Table ها و سنگین بودن آن ها می گوید.

شبکه های اجتماعی

از حضورم در «استارت آپ میت آپ تبریز» و سخنرانی «آرش میلانی» یک نکته آموختم: ما در حال زندگی در دنیای دیجیتال هستیم و بنابراین از ابزارهای دیجیتال بهره می بریم.

برای ما حضور دائمی در شبکه های اجتماعی یک ضرورت و اولویت است؛ چرا که در «نقشه سفر مشتری» ما از شبکه های اجتماعی (عمدتا اینستاگرام و تلگرام) ورودی به سایت داشته ایم. به همین منظور من یک برنامه و تقویم محتوا برای شبکه های مختلف ترسیم کرده ام.

ما در اینستاگرام (که هم اکنون به مدل بیزنس سوئیچ شده است) کلیپ های انیمیشنی، آفرهای ویژه و فصلی و هم چنین تبلیغات محصولاتمان را آپلود میکنیم. در اینستاگرام بیزنس امکان دیدن Insight ها و روند ها وجود دارد و بررسی این روندها و ترندها به صورت هفتگی به ما نشان میدهد کدام کلیپ و چه نوع محتوایی و در چه فصلی از سال بیشتر دیده می شود یا مناسب تر است. حتی اگر در پست های اینستاگرام ما دقت کنید، می توانید توالی تغییراتی را که در نحوه ایجاد تبلیغات و استفاده از رنگ های مختلف و تکنیک های مختلف شده است را  مشاهده کنید. یکی از وظایف من به عنوان مدیر دیجیتال مارکتینگ رصد دائمی بازخوردها و تنظیم محتوای ساخته شده با بازخوردهاست.

برای انیمیشن ما از سه شخصیت تاریخی و فرهنگی منطقه آذربایجان بهره برده ایم: ملا نصر الدین، مشهدی عباد و حمال مشهدی عباد. برخوردها و داستان های این سه شخصیت خمیرمایه اصلی انیمیشن های ما به زبان ترکی است که البته چون نیش مارکت ما منطقه شمال غرب است، با پرسونای مخاطب ما همخوانی خوبی دارد و تقریبا مورد پسند اکثریت قرار گرفته است.

این انیمیشن ها به طور کامل با استفاده از ابزارهای Adobe ساخته می شوند. ابتدا در Photoshop تصویر کاراکتر مورد نظر کشیده شده و سپس به Adobe Character Animator می رود. در این نرم افزار شخصیت کاراکتر با استفاده از یک دوربین میتواند حرکات صورت شما را تقلید کند. (البته با محدودیت های خاص). سناریو نویسی و بازی به جای هر سه شخصیت هم به عهده من است و پس از آن صدای من توسط Adobe Audition ویرایش شده و به سه شکل مختلف در می آید. مرحله بعدی ورود به Adobe After Effects است و در نهایت ما از آن برای Adobe Premier خروجی می گیریم. در این نرم افزار زیرنویس و آرم و پیام آخر ویدئو به آن اضافه شده و در دو روز هفته روی اینستاگرام و تلگرام بارگزاری می شود.

در تلگرام ما بیشتر فعالیت داریم. بنا به گزارش های غیررسمی و رسمی که دریافت داشته ایم، ضریب نفوذ تلگرام در منطقه ما به شدت بالاست. از همین رو اخیرا بیشتر به سمت تولید محتوای غنی تر و وایرال تر روی آورده ایم. در این راه همواره در حال جستجوی اینترنت برای داشتن ویدئوها، تصاویر و مقالاتی هستیم که میتوانند اساسا نوع عمل و فعالیت ما را تشریح کنند.

نخستین ویدئویی که در این راه تولید شد (و بازیگر و سناریونویسش هم خود من بودم) از «نماد اعتماد الکترونیک» و ارزش و اهمیت آن بحث کردیم. پس از آن از جک ما ویدئویی آوردیم و در مطلب بعدی از «انواع تخفیف» نوشته ایم. البته امیدوارم و تلاش میکنم پروژه ایجاد وبلاگ روی سایتمان را در ماه آتی در اولویت قرار دهم تا بتوانیم از طریق وبلاگ همه مطالب و محتواها را ایجاد و ارسال کنیم.

برای محتوای ویدئویی هم دو کتابخانه ویدئویی ایجاد کرده ایم: یکی در یوتیوب و یکی در آپارات. نوع و زمان ارائه محتوا در هر دوی این کتابخانه ها از همدیگر متفاوت است.

این بخش به صورت روزمره چند نوبت وقت می گیرد که چون البته مدیریت شبکه های اجتماعی با من نیست، من فقط وظیفه نظارت و برنامه ریزی و مدیریت را بر عهده دارم و سعی میکنم کمتر در تله خرگوشی شبکه های اجتماعی مان گیر کنم.

مارکتینگ

مهم ترین اصل برای من همواره «بازاریابی» و یافتن و ایجاد «قبیله مجازی ائندیریم» بوده است. برای این منظور اساسا متوجه شده ام که در زمینه بازاریابی به شدت بی سواد هستم. همواره سعی میکنم برای جبران این نقیصه به صورت جدی چهار کار مهم انجام دهم:

اول – مطالعه درس بازاریابی متمم و البته هر درس را پس از چند بار خواندن و جستجوی مفاهیمش در سایت های انگلیسی زبان، دوباره برای فهم بیشتر یادداشت می کنم.

دوم – کتاب های بازاریابی به زبان آدمیزاد (هیام) و تا حدی کتاب های فیلیپ کاتلر را روی کیندلم دارم و می خوانم. پس از خواندن دوباره به متمم و سایت های انگلیسی زبان باز میگردم تا آموخته هایم را مرور کنم و سؤالات جدی از خودم بپرسم که در بیشتر موارد بی پاسخ می مانند.

سوم- مزاحم استاد گرامی ام «حسن کشاورز» عزیز می شوم که دانش بازاریابی و تخصص فروشش همیشه برای من آموزنده بوده است و از وی سؤال میپرسم. حسن گام آخر و نهایی آموزش من در زمینه بازاریابی است و خوشبختانه آن قدر دانشمند است که حتی بتوان از صحبت های عادی اش هم آموخت.

چهارم – وبلاگ «سعید یگانه» به عنوان مدیری متخصص و بسیار باتجربه برای من حکم کیمیا را دارد که برای سیراب شدن از آن آنقدر میتوان لابلای سطرهای مطالب طنزش آموخت که حد و اندازه ندارد. جالب ترین نکته اش اینجاست که سعید یگانه در آموختن مطالب با زبان عمومی و ساده آن چنان تبحری دارد که همواره پس از خواندن مطالبش از این که هرگز نمیتوانم این قدر سهل و ساده و آسان و عمیق بنویسم، از بی سوادی خودم خجالت می کشم.

در حوزه دیجیتال مارکتینگ هم کتاب هایی روی کیندل من وجود دارند که در «رادیوکتاب» برخی از آن ها در لیست قرار گرفته اند. این بخش عمدتا بیشتر وقت من را به خودش اختصاص می دهد.

خروجی آموزش های این بخش برای من فعلا «برنامه بازاریابی دیجیتال» بوده است که البته قرار است یک دوره برای فهم بیشتر آن در یکی از شرکت های دوست و آشنا دوباره تحت آموزش قرار بگیرم.

گیمیفیکشن 

این حوزه هنوز برای من ناشناخته است. البته مطالب بسیار پراکنده ای در موردش خوانده ام و هنوز دقیقا نمیدانم قرار است روی سایت چه تغییراتی ایجاد کند یا چه تبعاتی برایمان داشته باشد. اصلا چگونه قرار است اجرایش کنیم و چرا باید اجرایش کنیم.

چون در این حوزه هنوز مطلبی نمیدانم، چندین کتاب متنوع و متعدد از آن خریداری کرده و روی کیندلم دارم. هنوز اما وقت نکرده ام برایش زمانی صرف کنم. (در بحث های مدیریت پروژه های سایت هم چون هنوز زیرساخت های برنامه نویسی و موارد مهم تری نظیر سئوی سایت و ایجاد وبلاگ برایمان مهم ترند، این بخش را زیاد مورد توجه قرار نداده ایم و شاید در برنامه های توسعه ای سایتمان بخواهیم آن را بگنجانیم.)

تبلیغات 

این بخش را به طور کامل به دو رفرنس مهم اتکا کرده ام: متمم و کافه مارکتینگ.

در این بخش عمدتا روزی یک ساعت منظم وقت برای آموزش و دو ساعت برای گشتن در نت و یافتن سوژه ها و تاکتیک های تبلیغاتی و گاهی دیدن کلیپ های تبلیغاتی در یوتیوب و آپارات می گذرانم. برخی تکنیک هایمان در طول این چهارماهی که مشغول کار شده ام بهتر شده اند؛ اما هنوز به نتیجه دلخواهمان نرسیده ایم. این حوزه هنوز برای من جای کار بسیار زیادی دارد.

مدیریت محتوا

مهم ترین و کاربردی ترین و کلیدی ترین بخش فعالیت های من در این حوزه است که هم شامل استراتژی محتوا است و هم فهم خود محتوا. خوشبختانه در این حوزه متمم و «دام محتوا» بهترین راهنمایان من هستند. اکنون به شدت دنبال برقراری Connection هایی هستیم که بتوانند محتوای ما را در قالب Context صحیح و عملی به مشتریان ارائه کنند. در این مسیر البته به سمت بحث های تصمیم گیری و تأثیر بر تصمیمات دیگران هم می رسیم که منابع مهمی چون «کانمن» ، «دوهیگ» ، «اریلی» و کتاب Hooked در دسترس من هستند. مطالعه این بخش عمدتا در زمان فراغت از کار و در خانه صورت می پذیرد تا بتوانم روز بعد ضمن هضم و نشخوار خوانده هایم، به راهکارهایی فکر کنم که کسب و کار ما را از «دام محتوا» نجات دهند.

در این میان ابزارهایی هم در دست دارم که شامل «مدیریت فرآیند» و «مدیریت پروژه» هستند که با خودم قرار گذاشته ام تا آخر امسال حداقل منابع اصلی شان را مطالعه کنم و تا حدی آن ها را بیشتر از آن چه الان می دانم بیاموزم. این دو مهارت همواره برای کنترل بزرگ مقیاس و مدیریت کلان و هماهنگی همه این حوزه ها با هم یاری رسان بوده اند.

 

ب) داستان یادگیری کریستالی من : عقب ماندگی و توسعه پایدار

کریستال عقب ماندگی

تا اینجا آنچه گفتم مربوط به حوزه کاری ام بود.

حوزه دیگری که دوست دارم برایت در مورد «یادگیری کریستالی» گزارشی مفصل بنویسم علاقمندی اصلی من و موضوعی است که این وبلاگ و همه تألیفات و تلاش های من در آن مورد می چرخد.

احتمالا اگر سری به «موضوعات نگارش هفته های آینده» من بزنی، بتوانی مطالب زیادی با کلید واژه توسعه بیابی.

مسیر رسیدن به مفهوم توسعه پایدار برای من البته متفاوت تر از آن چیزی است که برای مسیر شغلی ام ترسیم کرده ام.

این گام با یک سؤال بسیار مهم شروع می شود: «چرا ما عقب مانده ایم؟» این سؤال شاید زمانی که فقط پانزده سال داشتم به ذهنم خطور کرد. چگونه و چرایش را نمیدانم. ولی می دانم که همواره از این که نابسامانی، بی قانونی و خشونت را در جامعه اطرافم می دیدم متنفر و ناراحت بودم.

اولین گام من برای درک این مسیر کتابخانه والدینم بود. کلید واژه نخست این داستان «تغییر» بود. چرا باید تغییر کنیم؟ و چگونه؟

نخستین و بدیهی ترین نوع تغییر، تغییرات بنیادی و انقلاب ها هستند. من برای این منظور به مطالعه کتاب «دولت ها و انقلاب های اجتماعی» از تدا اسکاچپل روی آوردم و پس از آن تاریخ انقلاب ها و داستان مبارزه با دیکتاتوری در کشورهای «شیلی، کوبا، فرانسه و روسیه» را مطالعه کرده ام. مطالعه تاریخ انقلاب روسیه عمدتا به همراه مطالعه داستان های نویسندگان روس بوده است. درست است که در آن زمان ها آن قدر نمی دانستم که بتوانم فضای ذهنی و مدل ذهنی را تشخیص دهم، اما مطالعه آن آثار و به خصوص «ماکارنکو، گورکی، داستایوسکی، تولستوی و چخوف» به من کمک شایانی می کرد تا روحیه و ذهنیت اصلی پشت تاریخ روسیه را درک کنم.

“من البته اکنون دوباره دو کتاب Das Kapital و The Communist Manifesto را در ردیف آثاری قرار داده ام که باید دوباره و با دید دیگری (که اکنون یافته ام) بخوانم و تحلیل کنم و دوباره بنویسم.”

پس از آن من به مطالعه عمومی تاریخ هم علاقه مند شدم و البته باید این جا پارانتزی باز کنم و بگویم من تاریخ یونان و روم و مصر و جهان باستان را بسیار پیش از سؤال «چرا ما عقب مانده ایم» شروع کرده بودم. به هر روی مطالعه تاریخ بدون فهم آن و دریافت منظور نویسنده میسر نبود. من اسامی از فیلسوفان بزرگ یونانی شنیده بودم و از همان جا وارد دنیای فلسفه هم شدم. در مسیر از اندیشه یونانی (سقراط – افلاطون) و رومی (سنکا – اورلیوس) به سرعت جذب اندیشه های فلسفه آلمانی شدم. علاقه و اشتیاق من برای یادگیری آلمانی هم از همین جا می آید. مطالعه فلسفه و تاریخ آلمان به عنوان یکی از پایه های اصلی تمدن و توسعه جهان در این مسیر کمک زیادی کرد.

بعدها که با مفهوم فلسفه تاریخ هگل و «تاریخ چیست» E.H.Carr و درآمدی بر فلسفه تاریخ استنفورد آشنا شدم، هر آن چه در مورد تاریخ خوانده بودم دگرگون شد و دوباره به مطالعه تاریخ مشروطه و تاریخ آذربایجان و تاریخ ایران بازگشتم و در عین حال به سمت هرمنوتیک و علم تأویل متن کشیده شدم. این مسیر برای من البته دستاورد مهمی نداشت. بیشتر سردرگمی بود؛ اما تا حدی توانست اندیشه مرا در مسیر انتخاب بهتر برای فهم سؤالم بازتر کند.

سؤال چرا ما عقب مانده ایم حداقل در حوزه تغییرات کوتاه مدت (انقلاب) و مدل سوسیالیستی و مدل های تاریخی – فلسفی پاسخی نیافت یا حداقل آن پاسخی را نیافت که من به دنبالش بودم.

آنچه در این میان و در تدوین مسیر و کریستالیزه کردن آموخته هایت مؤثر و مهم است، شاید در این است که بخش هایی از مسیر را باید در «بیراهه» رفته باشی و صد البته تجربه یادگیری اصیل تا حد زیادی شبیه تجربه زباله گردی است. هزاران هزار مسیر اشتباه و تاریکی را باید بپمایی تا به مسیر روشن و اصلی دست یابی.

من از این جا وارد بخش جدی تر کریستال یادگیری ام می شوم.

«چرا درمانده ایم» از نراقی که میگفت : ما هوش و حواس و استعداد و همه چیز داریم، فقط باید اندکی روی خلقیاتمان کار کنیم.

«ما چگونه ما شدیم» زیبا کلام که میگفت: همه چیز از فرهنگ استبدادی ما آغاز شده است.

«در پیرامون خودمداری ایرانیان»، «در ستایش شرم» و «تاریخ استبداد در ایران» قاضی مرادی که معتقد است جامعه ایرانی جامعه ای ذره ای شده است و رفتارهای گله ای و پوپولیستی جایگزین عقل جمعی و تصمیم گیری عاقلانه می شوند.

«عقلانیت و توسعه یافتگی ایرانی»، «فرهنگ سیاسی ایران»، «اقتدار گرایی ایرانی در عصر قاجار» و مقالات متعدد دکتر سریع القلم که معتقد است «تفکر ناورزی در ایران به دلیل سیستم استبداد ساختاری ما باعث می شود در جامعه ای ذره ای شده توان گفتگو و تفکر صحیح را از دست بدهیم و نتوانیم ساختار ایجاد کنیم و راه علاج توسعه ما در مسیر استفاده از نخبگان ابزاری و نخبه گرایی می گذرد تا بتوانیم نهادهای غیردولتی بسازیم. در این نهاد سازی با کلاس گذاشتن و به غرب رفتن و مدرک گرفتن و دیدن دوره های آموزشی در غرب به دست نمی آید. ساختار باید از درون بجوشد و ایجاد شود. با ادبیات متمم چنان چه تخم مرغ از درون بشکند، تبدیل به جوجه می شود وگرنه حاصل چیزی جز نیمرو نیست.

مقالات دکتر رنانی و سخنرانی های متعدد ایشان که معتقد است ما دچار بیماری و اختلال ارتباطی هستیم که توانمندی گفتگو و کار جمعی را از دست داده ایم. ما رفاه داریم ولی رضایت نداریم.

کتاب ها و مقالات دکتر سرزعیم که (تا اینجایی که مطالعه شان کرده ام) قائل به ریشه اقتصادی برای توسعه است و توسعه اقتصادی را همسنگ و همگام (بر خلاف توالی مورد توافق همگانی در مورد توسعه) توسعه سیاسی می دانند. (از ایشان کتاب های اقتصاد برای همه، پوپولیسم ایرانی و هم چنین ترجمه کتاب ریشه های اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی را در دست مطالعه دارم و هنوز به صورت کامل با اندیشه هایشان آشنا نیستم.)

مطالعه کتاب دکتر سرزعیم باعث می شود احساس کنم در حوزه دانش اقتصادی تا حد طعن و تمسخر بی سواد و ناآگاه هستم. در این میان با خودم قرار گذاشته ام که چون در راستای توسعه پایدار قرار است مطالعه کنم، حتما کتاب های کلاسیک حوزه اقتصاد و توسعه را تا پایان امسال خوانده باشم. این کتاب ها شامل لیست زیر هستند که در کیندل من موجودند:

  • The Wealth of the Nations, Adam Smith
  • The Invisible hand of the Market, Adam Smith
  • Who cooked Adam Smith’s Dinner? Katirne Marcal
  • Principles of Political economy and Taxation
  • The Economic consequences of the Peace

در این میان «نظریه بازی ها» را هم برای درک بهتر مفاهیم اقتصادی باید بیاموزم. در واقع لیستی از پویا شیخ حسنی عزیز برایم ارسال شده است که کتاب های مفیدی در زمینه اقتصاد هستند و احتمالا برای سال های آینده بتوانند خوراک فکری مناسبی باشند. این لیست به شرح ذیل است:

اقتصاد سیاسی
• دموکراسی مقدمه ای بر انتخاب عمومی، گانینگ،‌‌ترجمه حسین ربیعی، انتشارات دنیای اقتصاد
• مقدمه ای بر انتخاب عمومی، ایمون باتلر، حسین گرشاسبی و … ، نشر سارگل
• تحلیل اقتصادی سیاست، علی سرزعیم،‌آثار اندیشه‌(نایاب، تنها در کتابفروشی حقوقی انتهای بن بست سمت غرب بازارچه کتاب تهران در میدان انقلاب عرضه می شود)
• انتخاب عمومی، دنیس مولر، محسن رنانی و …، انتشارات علمی
• اقتصاد سیاسی اقتصاد کلان،‌ ، ترجمه جعفر خیرخواهان، موسسه عالی پژوهش در برنامه ریزی و توسعه
• ریشه های اقتصادی دیکتاتوری و دمکراسی، عجم اوغلو و رابینسون، ترجمه خیرخواهان و سرزعیم، انتشارات کویر

اقتصاد توسعه
• اقتصاد فقیر، ترجمه مهدی فیضی و جعفر خیرخواهان، دنیای اقتصاد
• راه دیگر، دوسوتو، خیرخواهان، نشر نی
• توسعه اقتصادی، تودارو اسمیت، وحید محمودی
• دولت و توسعه اقتصادی، محمدتقی دلفروز، آگاه
• نهادها و توسعه، ترجمه زهرا کریمی و نرگس اکبرپور، انتشارات دانشگاه مازندران
• تبهکاران اقتصادی، میگوئل ،ترجمه دکتر قبادی، نگاه معاصر
• پیشگامان اقتصاد توسعه، استیگلیتز، نشر نی
• نظریه های اقتصادی توسعه، دایانا هانت، نشر نی
• دفاع از جهانی شدن، باگواتی،‌ترجمه کرباسیان، انتشارات علمی فرهنگی

اقتصاد رفتاری
• مدیران و چالشهای تصمیم گیری، بیزرمن، ترجمه علی سرزعیم،‌آریاناقلم، (نایاب، ویرایش جدید آن به زودی عرضه می شود)

 

این کتاب ها را هم باید به لیست خواندنی هایم در زمینه اقتصاد اضافه کنم.

تا اینجا چند جنبه مهم از بلور «توسعه پایدار کشور» و «مسیر توسعه» برایمان مشخص شده است.

یعنی
«تفکر : زیر بنای توسعه پایدار؟» «گفتگو: زیر بنای توسعه پایدار؟» «اقتصاد سیاسی و نهادسازی غیردولتی: زیر بنای توسعه پایدار؟»

برای اصل تفکر مسیر به صورت بررسی انواع تفکر و آسیب شناسی و آفت های متدولوژیک تفکر در ایران می رسد که در بررسی انواع تفکر بحث های تفکر سیستمی (محمد رضا شعبانعلی، علی کریمی و متمم)، تفکر انتقادی (درآمدی بر تفکر انتقادی از قاضی مرادی)، تفکر تحلیلی و تفکر مدلی (Coursera) مورد بحث و تفحص و پژوهش قرار می گیرند.

اما بعدتر ها به دارون عجم اوغلو و رابینسون می رسیم. بررسی نظریات و مدل ذهنی این دو متفکر از کتاب «چرا ملت ها شکست میخورند» که اتفاقا هر دو نسخه فارسی و انگلیسی اش را مطالعه کرده ام به کتاب «ریشه های اقتصادی دموکراسی و دیکتاتوری» می رسد (هم اکنون در حال مطالعه آن هستم) و بعدها قصد دارم کتاب An Introduction to modern Economic Growth را مطالعه کنم.

برای آن که از بحث توسعه سیاسی عقب نمانم و بتوانم این مفاهیم را با هم دیگر مرتبط کنم، تا حدی باید به فلسفه گریز بزنم و دست به گریبان «هابرماس» شوم (جهانی شدن و آینده دموکراسی) و البته قبل از آن (مراحل و عوامل و موانع توسعه سیاسی سی ایچ داد را با ترجمه زیبای عزت الله فولادوند مطالعه کرده ام) . اینجای مسیر به هانتینگتون، فوکویاما، بودین، هابز، روسو و ویل کیملیسکا می رسم. این کتاب ها البته در برنامه امسال من قرار ندارند، ولی به صورت جدی پیگیر فهم شان هستم. نجوای آزادی (ژیل دولوز به کوشش مجتبی صدریا) البته در این مسیر اندکی ساده تر و قابل فهم تر است و تا کنون قطعا ثقیل ترین تجربه من خواندن جلد اول کتاب روح القوانین منتسکیو بوده است که به جرئت می توانم اعتراف کنم، حتی یک کلمه اش را هم نفهمیده ام.

با اندیشه های جفری ساکس راحت تر ارتباط برقرار میکنم، به خصوص که دو کتاب The age of Sustainable Development و Escaping from the Resource Curse را در صف مطالعه دارم. (عصر توسعه پایدار و فرار از نفرین منابع) این دو کتاب هم در صف و لیست رادیو کتاب قرار گرفته اند و به محض خواندن هر فصلشان، یک پادکست از آن ها تهیه می کنم.

زنگ تفریح در این میان مطالعه موردی است که برای فهم بهتر توسعه پایدار در غرب برگزیده ام : چرا هلندی ها متفاوتند و زندانیان جغرافیا (Why Dutch are Different, The Prisoners of the Geography).

جفری ساکس معتقد است توسعه مرهون برهم کنش سه عنصر «توسعه اقتصادی، هم افزایی اجتماعی و توسعه زیست محیطی» است که در یک سیستم پیچیده با هم تعامل دارند.

برای فهم سیستم پیچیده چند راه ساده و خوب وجود دارد.

اول مطالعه مطالب وبلاگ میثم مدنی است که گرچه از «کتاب خوانی» به عنوان تم اصلی اش می نویسد، اما در بخش کامنت هایش میتوان نکاتی را یافت که نشان از فهم عمیق وی از سیستم پیچیده است.

دوم مطالعه کتاب هایی است که در این حوزه نوشته می شوند. در لیست من Neil Johnsonو Mitchel خودنمایی می کنند و هم چنان مندل برویت و نسیم طالب در این حوزه مورد علاقه من هستند.

اما اصلی ترین منبعی که میتواند همه این ها را به نحوی به هم ربط دهد مطالعه روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی و کتاب «مقدمه ای بر سیستم های پیچیده» وی است. خوشحالم که هنوز پس از گذشت حدود چهار سال که روزنوشته ها را یافته ام، مطالعه اش می تواند برای جمع بندی همه آموخته ها کمک شایانی باشد.

سؤالی که در ابتدا پرسیدیم که چرا من از شغل معاونت پشتیبانی و خدمات پس از فروش دستگاه خودپرداز به سمت سازمانی پایین تری خودم را انتقال داده ام، فراتر از مسائلی که در آن سازمان داشتم در این بود که معتقدم «اقتصاد دیجیتال» شاید بتواند راهکار اصلی و مسیر توسعه پایدار باشد و در این راه دوست دارم مدل اقتصادی مورد نظرم را ابتدا خودم «تجربه» کردم و بعدها آن را به صورت یک «تئوری» در آورده و ارائه کنم. همان طوری که در سخنرانی ام گفتم : یک جلد یا ده جلد کتاب به نام «دست نوشته های یک دیوانه» یادگاری من برای این جهان خواهد بود.

بدین سان نوار یادگیری و کریستال «توسعه پایدار» من متبلور می شود.

اما مهم ترین گام در این میان گام پنجم و میکرو اکشن آخر است: مطالعه روزمره از موضوع و نوشتن روزمره از آن. حدود چهار ماهی می شود که سعی کرده ام میزان مطالعه روزانه ام را از (مجموعا) پنجاه صفحه به صد صفحه ارتقاء دهم و در این میان مهم ترین مسئله در «نشخوار روزانه» و «هضم و تفکر در مورد مطالب خوانده شده» است که نوشتن به عنوان بهترین و برترین ابزار در کریستالیزه کردن این آموخته ها می تواند به کمکت بیاید.

من از نوشته های آلن دوباتن، یالوم، فالاچی و … به عنوان زنگ تفریحی برای تنفس فکری ام استفاده میکنم. همان گونه که از کتاب های داستانی ام چنین بهره ای می برم.

امیدوارم مطالعه این نوشته بتواند برای کمک به فکر کردن در مورد یادگیری کریستالی مطالبی به تو بیاموزد.


ارغوان

خوشه خون

بامدادان که کبوترها بر لب پنجره باز سحر غلغله می آغازند

جان گلرنگ مرا

بر سر دست بگیر

به تماشاگه پرواز ببر

آه بشتاب که هم پروازان

نگران غم هم پروازند.

۱۸ دیدگاه

  1. یاور جان سلام و درود

    این روزها نقشه راه برای من به شدت دارای اولویت شده و گویی قبل و بعد ترسیم این نقشه یک تفاوت جدی را برای آدمی به ارمغان خواهد داشت. همین مسئله را در آموزش‌های مرتبط با مدیریت زمان هم آورده‌ام و قصد دارم زمان‌جویان و مراجعینم را به عادت‌ها وروش‌های کارآمدی مثل ترسیم نقشه راه ترغیب کنم.

    نوشته‌های شخصی تو برای من همواره دو دستاورد داشته است:
    الف) آموختن در موضوعی که محتوا تولید شده
    ب) شیوه تفکر، عمل و راه‌یابی تو
    در این نوشته گزینه‌ی دوم برای من بسیار بسیار بیشتر حاصل شد و من نکته‌ها آموختم. شاخ و برگ‌دار بودن نوشته‌های تو یکی از بارزترین نقاط مثبت توست که فکر می‌کنم مسیری که گذارنده‌ای و در حال طی کردنش هستی، چنین دستاوردی را ایجاد کرده است. مثل جنگل می‌ماند، همه‌اش سبزو دلنشین.

    این روزها که به نقشه‌ی راه توجه می‌کنم، کلاس‌های دیگر و موازی با اهداف و آرمان و انتخاب هم که می‌روم یک ربط بسیار عجیب و جالب یافته‌ام، آنچه ما پیموده‌ایم و تجربه‌هایی که اندوخته‌ایم و ناکامی‌ها و شیرینی‌هایی که چشیده‌ایم اگر (و اگر) در یک مسیر مشخص و ذیل یک عنوان باشد، همه به هم ربط خواهند داشت و توگویی یک «انباشت مثبت و سازنده و کارآمد» به طور ناخودآگاه فراهم کرده‌ای.

    مثل نقشه‌ی راهی که می‌کشی وآگاهانه گام به گام حرکت می‌کنی، اگر یک آرمان و هدفی را انتخاب کرده باشی و سالها در آن مسیر و ذیل آن هدف و در راهش عرق ریخته باشی، ناخوداگاه به شیوه‌ی نقشه‌ی راه عمل کرده‌ای . این را به تازگی می‌فهمم وقتی همه‌ی دستاوردهایم را می‌سنجم. شلخته‌ بودنش را هم درک می‌کنم، گاهی بی‌ربط بودنش را هم، حتی آموزه‌ها و آدم‌ها و روابط و تجربه‌های پرت را هم. اما در کل یک یک «انباشت مثبت و سازنده و کارآمد» می‌دانمش.

    اما جدای این فهمی که امروز با تو در میان گذاشتم، می‌خواهم اعتراف کنم که ترسیم چنین نقشه‌ی راهی بسیار هوشمندانه، نوآور و کاربردی‌تر است و قصد دارم (قبل از نوشتن این متن بخش‌هایی از آن را انجام دادم) با دقت بیشتری به آن عمل کنم.

    یک چالش یا سوال برای تو دوست گرامی‌ام،
    یاور جان،
    نظر تو (و با ابزاری به نام نقد خودم که همواره با افتخار به آن مجهزی) درباره‌ی حجم و گستردگی نقشه‌ی راهت چیست؟
    می‌دانم که موقعِ نوشتن این پست با موقعِ نوشتن من فاصله‌دار بوده (حدود ۸ ماه) و اتفاقات و تصمیمات این روزهای تو بعلاوه تجربه‌هایت به طور طبیعی می‌تواند/باید/ممکن است با گذشته تفاوت داشته باشد، اما بیا این‌گونه فکر کنیم: یاور امروز (ماسوای کاری که انجام می‌دهد) اگر امروز بخواهد همین نقشه‌ی راه را از نو بکشد و برای دوستِ عزیزمان سارا گزارشی بنویسید، چقدر از گستردگی یا گسستگی آن می‌کاهد؟ جرات یا توان هرس کردن این درخت و شسته‌رفته‌تر کردنش چقدر است؟

    — نظر شخصی من و برداشتی که دارم این است، منابع محدود من اجازه انجام و پیگیری چنین حجم گسترده‌ای از کارها و مطالعات را (حداقل برای بازه‌های زمانی یک‌ساله‌ای که نوشتی) نمی‌دهد. و اگر اصرار کنم برای انجامش احتمالا محبورم از غلظت و مغز و عمق آن بزنم تا به آمار برسم. لطفا هر موقع وقت داشتی، برای برداشت من پاسخی بنویس.

    -*- یادم نرفته ازعان کنم که در این وب‌سایت و لابلای حرف‌هایت چه سرنخ‌هایی که پیدا نمی‌کنم. چه افرادی، چه نویسندگانی، چه نرم‌افزارهایی و چه ایده‌هایی. خدا بر من ببخشد که انقدر دزد ایده‌ها و یادگیری از هر نسیمِ دوست و استاد گرفتارم.
    دلت شاد
    با مهر فراوان‌تر از همیشه
    سجاد سلیمانی

  2. سلام

    من سئوالاتی درباره عملی کردن دانسته‌ها داشتم :

    چطور بعد از خواندن کتاب‌ها و یا مقالات سایتها و وبلاگها و یا شنیدن فایلهای صوتی آنها را عملی میکنید؟ (البته منظورم محتوایی است که برای توسعه مهارتهای فردی تهیه شده)

    میشه چند تا مثال بزنید که بعد از مطالعه فلان کتاب یا فلان مطلب یا شنیدن فلان فایل صوتی چه کارهایی و به چه مدت برای عملی کردن آن انجام میدهید؟

  3. درود یاورجان
    اول اینکه مراتب قدردانی و سپاس من رو بابت خرج کردن این حجم از انرژی و این مقدار مطالب ارزنده و دانشی که به راحتی به دست نیومده برای یک دوست، بپذیر. هر چند که به دلیل سفر، مطالعه این پست و سپاسگزاری با تأخیر مواجه شد که پوزش می طلبم.
    دوم اینکه حتماً گام هایی رو که ذکر کردی، از گام اول ترسیم مسیری که قراره منو به هدفم با کمترین موانع ممکن نزدیکتر کنه و برسونه تا گام پنجم که به عقیده من و با استناد به آموخته هایم از متمم، گام بسیار موثری در یادگیری کریستالی هست، بکار خواهم برد. به امید اینکه با کمک تو و سایر دوستانم عمق یادگیری من و استفاده بهینه از اون روز به روز افزون تر بشه.
    با سپاس

  4. یاور!
    بعضی وقتا حسرتتو میخورم.

    نمیدونم چرا!

    راستی این متنو که میخوندم یه پیکانی چیزی میومد هی پایین تمرکز ادمو به هم میزنه موقع خوندن.
    این چیه؟!

  5. یاور عزیز ممنون از مقاله عالیت
    دغدغه ماها سبک زندگی هست اما تغییر و اختلاط با سطح زندگی، این فرصت رو از ما میگیره که نقشه راه خودمون رو طی کنیم.
    بقول محمدرضا سطح زندگی شاید تغییر کنه ولی لزوما باعث تغییر سبک زندگی نمیشه.

    ممنون که مثالهای ملموسی ولو از زندگی خودت میاری برای فهم بهتر ما. قلم روان و خوبی داری.

  6. سلام یاور با مهر
    اینکه بسیار حظ بردم از نوشته و دست رنج بسیار ارزشمند شما چرا که می دانم تهیه این نقشه چه توان ذهنی را می طلبد زیرا خود من هر سال در اویل سال جدید بین سه روز کامل تا پنج روز برای ترسیم نقشه راه وقت می گذارم ودر این جلسه که بیشتر شبیه جلسات هیات مدیره برای سود و زیان محاسبه می گردد.و یک جورهای دست به گربیان شدن با خودم ولی بر اساس معیار و شاخص .
    در ضمن من که در اصول بازار یابی کلا دانشی ندارم و این تعرف و تمجید شما مرا سخت پریشان حال کرد که ای وای باید درب وبلاگ رو ببندم و بروم شاگردی کنم تا یاد بگیرم و بیاموزم و البته می دانم که چقدر زود آموخته هایم در دنیای دیجیتال بوی کهنگی می گیرند (الغوث الغوث خصلنا من النار )
    در ضمن ایده تهیه نقشه راه برا ی متممی ها از واجبات است زیرا هم الگویی برای سایر دوستان و هم خالص سازی خودت در مسیر پیشرو هستی خدا را چه دیدی شاید یک گردهمایی غیر رسمی در خصوص نقشه راه یک متممی بر پا کردیم وبر اساس آن یک تد آموزشی هم برگزار کردیم (به این میگن بازار سازی )که هنوز وقت نکردم بنویسم
    معرفی کردن و لینک دادن به منابع به عنوان یک خصیصیه ارزشمند می تواند بسیار جوانمردانه باشد در عصری که رنگ و بوی این کلمه خاک گرفته است.
    با سپاس ارادتمند شما حسن

  7. درود بر جناب مشیرفر عزیز
    مثل همیشه بسیار عالی و آموزنده بود. دست مریزاد

    ضمناً بابت اون قسمت خاص:
    اولاً ممنون که یادی از کوچکترها کردین
    ثانیاً اگه چیزی نوشته شده صرفاً درس جواب دادن در محضر شما بزرگان بوده و لاغیر

    ارادتمند همیشگی

  8. سلام یاور جان.
    من هم این روزها در حال طراحی درخت آموزشی و مسیر شغلی‌ام هستم. همانگونه که همه فعالیتهای شما حول هسته اصلی “توسعه پایدار” کریستال میشود، برای من هسته اصلی “خلق ارزش” است. مطالعه تجربه شما در این مسیر برای من بسیار آموزنده بود و از دقت نظر و سخاوتی که در نوشتن این پست داشتی بسیار سپاسگزارم.
    برای من هم همیشه مسئله “چه چیزی را بیاموزم” چالش برانگیز بوده است. روز گذشته مقاله ای در HBR مطالعه کردم که به من کمک کرد بتوانم شفاف‌تر از گذشته مسیر آموزشی‌ام را انتخاب کنم. لینک این مقاله را برایت میگذارم. امیدوارم برای شما هم مفید باشد.
    https://hbr.org/2017/09/a-2×2-matrix-to-help-you-prioritize-the-skills-to-learn-right-now

    1. شهرزاد جان

      کاری که قصد انجامش را داری کار بسیار بزرگ و ارزشمندی است. «ارزش آفرینی»
      مقاله مفید HBR برای من یادآور ماتریس دو در دوی استیفن کاوی در «هفت عادت مردمان مؤثر» بود. تقسیم بندی وی به شرح کارهای «ضروری – فوری – غیرضرروی و غیرفوری»

      ممنون از لطفت.
      با مهر
      یاور

  9. سلام بر یاور عزیز.
    بسیار عالی و شیوا. ممنونم از این متن.
    بعد از اینکه این متن را خواندم یک سوال برایم ایجاد شد. اینکه این همه مطالب را چگونه طبقه بندی و اولویت بندی و مطالعه می کنی ؟
    بگذار اینگونه برایت توضیح دهم :
    من خودم بعد از چند سال مطالعه و کار در زمینه نرم افزار ، همیشه به این فکر بودم که چرا نرم افزار های بزرگ نداریم؟
    بعد از تحقیق و پرسش های طولانی و کمک گرفتن از شهرزاد پاک گوهر عزیز ، فهمیدم که در زمینه اقتصاد و مذاکره مشکل دارم.
    به طور کلی ، بسیاری از مشکلات نرم افزاری ، مشکلات ارتباطی هستند که در طول توسعه نرم افزار پدید می آیند.
    نمی خواهم بیشتر وقتت را بگیرم. اما الان با یک مشکل گرفتار هستم . اینکه کلی مباحث مرتبط به هم ، بر روی سرم ریخته است و کلی کتاب جدید باید مطالعه کنم( در زمینه اقتصاد و تحلیل سیستم) اما از طرفی هم دلم می خواهد که فیلد اختصاصی خودم ، معماری نرم افزار را ، بیشتر مطالعه کنم ، زبان آلمانی و تورکی ام را بیشتر تقویت کنم . اما از طرفی هم می بینم که بدون مطالعه اقتصاد و تحلیل سیستم ها ، نمی توان به سیستم های بزرگ دست یافت.
    سوال اصلی من اینست که چگونه یک نقشه راه را وقتی که با مباحث جدید این چنینی روبه رو می شود را تغییر میدهی ؟

    پی نوشت :
    از اول فکر می کردم که راه ثابتی را را دارد و ۲۵۰ جلد کتاب را می خوانم و می توانم کمی از معماری نرم افزار بفهمم. اما الان که هر چه بیشتر پیش می رود ، شاخه هایش بیشتر می شود.
    نمی دانم چطوری اولویت بندی کنم که بتوانم یک پایه قوی داشته باشم.
    ارادتمند
    سعید فعله گری

    1. سعید جان
      ای کاش این قدر ساده بود که بشود به همین سادگی توضیحش داد.
      خب باید بگویم که من همواره از ساعت پنج صبح بیدارم؛ تا بروم کمی بدوم و بعدش دوش بگیرم و Innoreader را چک کنم و صبحانه بخورم، (بعضی وقت ها البته نوشتن اولین کاری است که انجام میدهم) معمولا ۶:۴۵ می شود. پس از آن تا ۷:۳۰ وقت دارم که کتاب بخوانم. من این تایم را به کتاب هایی اختصاص می دهم که فهمشان برایم سخت تر است. به تجربه فهمیده ام که در این ساعت بهترین عملکرد مغز برای فهم را دارم. پس از آن در مسیر «کتاب صوتی» یا «موسیقی ملایم» گوش میدهم. کتاب صوتی یا پادکست های رادیو متمم، رادیو کتاب یا حتی پادکست های خودم را. اگر موسیقی ملایم باشد به نشخوار و فکر کردن در مورد کتابی که خوانده ام می گذرد. پس از آن در محیط کاری من به سئو، استراتژی محتوا، تبلیغات و بازاریابی مشغول هستم. (برای این دو ماه این چهار مورد اولویت دارند) و زمان کمی برای برنامه نویسی می ماند.

      دو روز در هفته ما باید انیمیشن بسازیم و یک روز در هفته سوژه های تبلیغاتی – کمپین ها و بحث مدیریت شبکه های اجتماعی و نظارت بر محتوا. تقویم محتوا را قبلا تهیه کرده ام و به همراه «برنامه بازاریابی دیجیتال» که بالای ۳۰ صفحه بود به مدیریت تقدیم کرده ام. بنابراین دوستان و همکاران من طبق آن برنامه پیش می روند و تا حد زیادی نیاز به دخالت و اعمال نظر من ندارند. در واقع سعی میکنم در سیستم مدیریتی ام برنامه ها را طوری بچینم و طوری به تفاهم و زبان مشترک برسم که نیازی به «مدیریت آتش نشانی» من نباشد و کارها خودش طبق روال و روتین پیش برود. کما این که زمانی که من نیستم هم برنامه های تبلیغاتی و ارائه محتوا به صورت قابل قبولی پیش می رود.

      تا ساعت شش که به خانه برسم، با موسیقی ملایم ذهنم را آرامش میدهم. یا سعی میکنم پادکست های انگلیسی – فرانسه یا آلمانی گوش کنم که بتوانم مهارت های زبانی ام را بهبود بخشم. البته توالی گوش کردن به پادکست بین صبح و بعد از ظهر متغیر است و فکر میکنم ذهنم برای استراحت میتواند به این پادکست ها هم چون موسیقی ملایم توجه کند. به خصوص که اگر پادکستی انگلیسی بریتیش باشد، عمدتا توجه زیادی از من نمی گیرد.
      بعد که به خانه برسم، وبلاگ نویسی من شروع می شود. در این بخش می توانم میان مطالبی که صبح ها میخوانم با مطالبی که قبلا خوانده ام ارتباط برقرار کنم. کتاب های دام محتوا، تصمیم گیری سریع و آهسته کانمن و کتاب های اریلی میهمان این ساعت از روز من می شوند: عمدتا روز بعد سعی میکنم سیاست ها و پاسخ هایی را که از مشتریانمان گرفته ایم را با آنچه از این کتاب ها می آموزم مطابقت دهم. برخی روزها (جدا بستگی به وضعیت روحی من دارد) اگر از ساعت ۱۷ بعد از ظهر قرارهای کاری با شرکت های دیگر نداشته باشم یا اگر زودتر خانه باشم، سعی میکنم روی رادیو کتاب متمرکز شوم. هم اکنون تم اصلی رادیو کتاب بر کتاب های سوء رفتار بازار، عصر توسعه پایدار، ثروت ملل، دام محتوا، صفر تا یک و پادکست های ویژه Indebate است که حداقل باید هفته ای یک پادکست روی رادیو کتاب برود. (در هفته های اخیر البته آن قدر سهم تصمیم گیری در کارم زیاد بوده است که انرژی ذهنی بسیار اندکی برایش داشته ام)

      تا زمان خواب وقتم با این موارد می گذرد. متمم خوانی من عمدتا صبح ها و درس «تبلیغات» است و شاید کمی هم بازاریابی.
      شب ها موقع خواب سعی میکنم باز زمانی به دوباتن، کازانتزکیس، موننتی یا یالوم اختصاص بدهم یا کتاب تبصره ۲۲ که تو به من داده ای. روزهای تعطیل میروم سراغ انفجار دیجیتال یا کتاب های توسعه پایدار یا سخنرانی های دکتر رنانی را دانلود می کنم یا مثلا برای هفته آینده پادکست هایم را حاضر میکنم.

      پنجشنبه ها باید در گروه تلگرام دوستان متممی به اصلاح و ادیت متن های دوستان مشغول باشم، برایشان فایل صوتی جدید بفرستم و به سؤالاتشان پاسخ دهم.

      برای اولویت بندی و بودجه بندی کارهایم از نرم افزار Taskulu استفاده میکنم که مفید و جامع و کاربردی است. یک روز که آمدی یا من آمدم همدان یادم بینداز تسکولو را نشانت دهم که چقدر راحت و آسان برای مدیریت پروژه و زندگی هم میتواند استفاده شود. Trello هم میتواند در این راه به تو کمک کند تا اولویت بندی و گزارش گیری از فعالیت هایت داشته باشی.
      مسیر کریستالی شدن همواره در طی طریق آرام آرام خودش را نشان می دهد. به تدریج به در بحث اقتصاد و سیستم وارد شدی، مسیرت را می یابی و از آشغال خوانی به اصیل خوانی هدایت می شوی. قطعا چنین امری زمان بر، انرژی بر و حوصله بر است.

      با مهر
      یاور

      1. یه دنیا تشکر یاور عزیز. بابت وقتی گرانی که صرف کردی.
        تسکولو رو هم توی تبریز نشونم دادی. حتی از تجربه استفاده تسکولو توی شرکت قبلی گفتی. :))
        سعی می کنم از وقت های پرتم استفاده بهتری داشته باشم. و این متن و پاسخ تو را هم کاغذ نویسی می کنم تا بتوانم بهتر درکش کنم .
        از این پس باید صبر کردن را بیاموزم.
        ارادتمند
        سعید فعله گری

  10. یاور عزیز
    از نوشته بلندت بسیار آموختم و ترغیب شدم علی رغم نسبتا طولانی بودن حضورم در متمم ، مطالعه مهارت یادگیری و کریستالی را به بهانه مطالعه محتویات ارزشمند دیگر متمم به عقب نیاندازم.

    از اینکه در هر دو جنبه کاری و برنامه فهم توسعه پایدار از سوی تو، دارای مشترکاتی هستم خوشحال چرا که در هر دو جنبه می دانم گفت و گو و مطالعه وبلاگت در طی مسیر به من کمک خواهد کرد.

    من هم علاقه بسیاری برای فعالیت در تجارت الکترونیک دارم و به همین دلیل درست یا نادرست من هم روی آوردم به یادگیری ساخت و طراحی وب تا بلکه من هم حظ و سهم خودم را از این دنیای نسبتا سخت ببرم و به احتمال بسیار بسیار زیاد از آن برای فعالیت دیجیتالی که در پی یافتنش هستم بهره ببرم.

    اما در خصوص توسعه پایدار :
    به دلایلی که شاید بعدها من هم راجع به آن بنویسم ، ایران و توسعه ایران برایم یک دغدغه جدی است لذا این امر شد سرآغاز مطالعه من ( و به مرور مطالعاتم به حوزه های مختلف اما در راستای هدف واحدی کشیده شده است) و برای این امر مطالعه فلسفه و سپس فلسفه سیاسی و حقوقی و اقتصاد توسعه و تاریخ ایران و به ويژه تاریخ یکصدسال اخیر ایران برایم اولویت به خصوصی دارد.
    من هم برای موضوعات مذکور به تهیه لیست کتب و مقالات و مطالعه اولویت دار روی می آورم .

    نهایتا گرچه احتمالا خودت به خوبی خبر داشته باشی در حوزه توسعه لطفا به اندیشمندانی همچون داگلاس نورث و آمارتیاسن ، سندل، توجه داشته باش. علاوه بر آنهایی که نامبردی ، این سه هم در حوزه اندیشه توسعه اهمیت دارند.
    گرچه خودم هنوز موفق به مطالعه اندیشه های ایشان نشده ام.

    پایدار باشی و موفق

    1. وحید جان

      از معرفی کتاب ها و دانشمندان این حوزه متشکرم. اساسا معتقدم این کریستال در آینده باز هم باید شاخ و برگ بسیاری بیابد و بزرگ تر شود و چه خوب که در بخش اقتصاد و توسعه بزرگ تر شود.
      توصیه اکید من اما «نوشتن وبلاگ» است. حتما وبلاگ نویسی را از همین امروز استارت بزن و اجازه بده اندیشه ها و خوانده هایت در زمینه توسعه پخته شوند. بدون نوشتن نوشته های بلند «ذهن» به چالش کشیده نمی شود. حتما از زون راحتی خودت بیرون بیا؛ زون راحتی من اکنون با مطالعه کتاب «ریشه های اقتصادی دموکراسی و دیکتاتوری» چنان به هم ریخته است که نمی توانم بیش از بیست صفحه در این کتاب پیش بروم. تصور اصلی من از دموکراسی و توسعه آن چنان در این ۹۰ صفحه اول دگرگون شده است که با سر به زمین بخورم.

      اکنون می فهمم یک رأی (حتی در دموکراتیک ترین حالت) از یک فرادست با یک رأی از یک فرودست ارزش برابر ندارد. (آن چنان که از مطالعه قدیمی ترین مطالب در زمینه دموس کراسوس “دموکراسی” می دانستم.) اکنون میدانم که فرادستان می توانند دموکراسی خواه باشند و از دیکتاتوری به سمت دموکراسی حرکت کنند، به شرطی که بدانند منافع آن ها در این حالت بهتر و بیشتر از حالت متأخرتر حفظ گردد و بدین سان از خطر طغیان و انقلاب دوری کرده باشند. در واقع گذار از دیکتاتوری به دموکراسی علاوه بر ساختارها و پیش نیازها (Context) در سیستم و روندی بسیار پیچیده طی می شود و به همین سادگی نمیتوان به دموکراسی گذر کرد.

      نمونه ناموفق آن در ایران است که تنها زمانی فرادستان حاضر به اعطای امتیازاتی شدند که طغیان عمومی همه جای کشور را فرا گرفته بود و طبقه فرودست تقریبا پایه های اصلی ساختار حکومتی را در هم کوبیده بود. از همین رو بود که طبقه فرادست نه تنها امتیازاتی که همه امتیازات خودش را به طبقه فرودست داد.

      آموختم که کشورهایی مانند کلمبیا هستند که در آن ها طبقه فرادستان در دو حزب مخالف هم آن چنان لابی گری و رفرم انجام داده اند که تقریبا چپ ها و رادیکال ها به هیچ عنوان نتوانند از طریق پارلمان وارد تصمیمات مهم دولتی و حکومتی شوند. ظاهر قضیه البته با ساختارها و ساز و کارهای قانونی همخوانی کامل دارد و از طریق همه پرسی و رأی مخفی هم تصویب شده است یا این که ارزش رأی یک روستایی با یک شهری برابر نیست و ساختارهای رأی گیری باز به گونه ای دموکراتیک چنان تنظیم شده اند که نتوان یک ارزش به هر دو حالت اعطا کرد.

      آموختم که کشورهایی مانند سنگاپور و در مقام مقایسه قطر و کویت وجود دارند که ساختارها و حاکمیت دیکتاتوری دارند، اما رضایت و رفاه عمومی هم در آن ها دیده می شود. شاید نتوان آن ها را با شاخص «توسعه انسانی» همانند هلند و فنلاند و دانمارک برابر گرفت، اما میتوان رضایتمندی را در سطح بالایی ارزیابی کرد و شاید چنین ساختارهایی که به شدت «پدرسالار» و «قبیله ای» اداره می شوند، توانسته باشند خود را با تغییرات و پیش نیازها و پیچیدگی های عصر اطلاعات تطبیق دهند.

      مطالعه چنین کتابی باعث می شود عمیقا از دایره راحتی ذهنم خارج شده و در شرایطی دست و پا بزنم که انگار زیر پایم هیچ چیزی نیست و مطلقا از توسعه چیزی نمیدانم یا هر آن چه که مختصرا از فوکویاما و هانتینگتون و سقراط و افلاطون در مورد نظام سیاسی خوانده ام کم ارزش و ضعیف بوده است و لازم است تا مطالعه بیشتر و عمیق تری در مورد توسعه سیاسی و ارتباطش با توسعه اقتصادی داشته باشم. مطالعه این چنین کتاب هایی را عاشقانه دوست دارم. چنین کتاب هایی هستند که باعث می شوند عمیق تر به نشخوار بخش هایی از اندیشه های خودم در مورد توسعه هم بنشینم و بدین سان آن بخش های بلور شفاف تر و زیباتر و عاری تر از ناخالصی ها گردند.

      با مهر
      یاور

  11. یاور عزیز
    خوندن این متن نسبتا مفصل برای من جذابیت خیلی زیادی داشت.
    فکر میکنم چنین مطالبی که نقشه راه شخصی افراد رو تشریح میکنن، خیلی ملموس تر و آموزنده تر از بسیاری از مطالب دیگه باشن.
    مطالب تو یه ویژگی خیلی مهم دارن:
    آدم رو به تلاش و یادگیری و توسعه و حرکت وامیدارن.
    برقرار باشی

    1. شاهین جان

      راستش را بخواهی خیلی وقت است دوست داشتم پیشنهادی به تو بدهم و آن ترسیم مسیر و نقشه راه «نویسنده شدن» است. درست است که وبلاگ تو به صورت منظم در حال انتشار جزییات کامل است، اما شخصی مانند من خیلی دوست دارد بداند چقدر از مسیر نویسنده شدن را پیموده است و چه قدر دیگرش را باید بپماید و چگونه کریستال یادگیری اش در زمینه نویسندگی را باید توسعه بدهد.

      همین مسئله در مورد «مدرسه ده» و پروژه ارزشمند پروژه عادت سازی هم به نظرم میتواند کار آمد باشد.

      با مهر
      یاور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *