درباره ورود به بازار کار و کسب اطلاعات ضروری در گفتگو با مریم

درباره ورود به بازار کار و کسب اطلاعات ضروری در گفتگو با مریم

مریم عزیز. آنچه در این نوشته می آید صرفا مقدمه ای بر ورود به دنیای کار است. دنیای کاری تو را من نمی شناسم، اما تا حدی در مورد ورود به دنیای کار اطلاعات دارم. اگر فقط بخواهم برایت بنویسم که دنیای حرفه ای با دنیای آکادمیک متفاوت است و تو چیزی بیشتری از آکادمی و دانسته هایت برای ورود به بازار کار نیاز خواهی داشت، سخن به گزافه گفته ام. چه چنین پاسخی کلی تر از آن است که بخواهد و بتواند راهنمای تو باشد. برای من این نوشته قرار است رنگ و بوی دیگری بگیرد. قرار است برایت از «چارچوب توسعه فردی پژوهشگران آکادمیک» بنویسم. اساسا ورود به دنیا و بازار کار همواره از جنس توسعه مهارت های فردی است و هر چه در این چارچوب می آید هم از همین رنگ و بو است.

قبلا در «چرا باید از آموزش عالی در ایران تمام قد دفاع کرد؟» در مورد چارچوب توسعه فردی نوشته ام. اولین نکته ای که باید در این مورد بیاموزی این است: این چارچوب بسیار اوبژکتیو است. درست است که این چارچوب حاصل سال ها کار و تلاش و سنجش و ارزیابی افراد مختلفی است که پس از تربیت در محیط آکادمیک وارد محیط کاری شده اند، اما هنوز هم می توان بخش هایی از آن را به شدت «شخصی سازی» کرد.

اگر به محیط این چارچوب بنگری، در آن ۴ بخش اصلی مشاهده می کنی. بخش اول آن مربوط به Knowledge and Intellectual abilities است.

بخش مهمی که اگر قرار باشد بعد از فارغ التحصیلی در بخش مرتبط مشغول به کار شوی، بسیار به کمکت خواهد آمد. این بخش اساس و پایه همه دانش حرفه ای کاری توست، اما به شرطی که بتوانی ارتباط عمیقی با آموخته هایت در این بخش برقرار کنی. همواره به خاطر داشته باش که هر چیزی که در این بخش می آموزی دو رو دارد: تئوری علمی است که از فرط تکرار پذیرفته ایم. حال نوبت آن است که برای درک بهترش همه حالت هایی را تصور کنی که این تئوری علمی نمی تواند در آن دخیل باشد. باید تلاش فوق العاده ای برای رد همه آموخته هایت و شرایطی داشته باشی که فکر میکنی آن تئوری می تواند در آن شرایط درست و صحیح و مفید باشد. اگر نتوانی تئوری آموخته شده ات را رد کنی، پس تئوری ات «خوب» و «قابل پذیرش» است.

اگر از این مرز گذشتی و توانستی فراتر از یک تئوری علمی صرف حرکت کنی، فکر نمی کنم در خرده مهارت های مربوط به آن هم ناتوان باشی. همه Cognitive ability یا Analysis هم در این حوزه فرو می غلتند.

میان پرده: بهترین حالت از دنیای واقعی زمانی است که در میان درخواست های «شغلی» و «اعلان های شغلی» مختلف مربوط به رشته خودت گشتی بزنی و برآوردی کلی از این به دست آوری که اساسا کمپانی ها و صاحبان مشاغل چه پارامترهایی برای استخدام افراد جدید به کار می برند.

حوزه بعدی که باید در آن به توانمندی بالایی برسی Engagement abilities و داستان Outreach است. قوی ترین آدم هایی که به استخدام شرکت ها در می آیند، آن هایی اند که می توانند سخت ترین و پیچیده ترین تئوری ها و آموخته هایشان را به زبانی همه فهم و عامه فهم توضیح دهند. یادت باشد داناترین افراد در یک زمینه علمی همیشه آن هایی هستند که «ساده ترین» توصیفات را به کار می برند. «سادگی زیبایی است» و «توانمندی ساده کردن، بزرگترین توانمندی است که باید بیاموزی.» در همین راستا هر چقدر بیشتر بتوانی با دیگران ارتباط عمیق تر برقرار کنی، بیشتر به مرزهایی نزدیک می شوی که «آدم های بزرگ» از آن گذشته اند.

حوزه بعدی در Research Governance و Organization نهفته است. اینجا بیشتر بحث برنامه ریزی است و این که چگونه برای پژوهش هایت بتوانی از دیگران Fund بگیری. به اصطلاح بازاریابی و فروش، چقدر می توانی خودت را «بفروشی» و «پرزنت» کنی.

توانمندی تو در فهم قوانین محیط کار و هم چنین برآورد هزینه ها و استراتژی های کار، دیدن دورنمای آینده و برنامه ریزی برای رسیدن به آن همگی در این حوزه اند. برای نیل به این منظور می توانی از همین الان «میکرواکشن» ها و گام های کوچکی برداری و در ریزترین قوانین کاری آن کشور دقیق شوی. به خصوص دقت داشته باش که در سیستم هایی که از بریتانیا مشتق می شوند دو مفهوم Professional Conduct و Risk Assessment به شدت مهم و حیاتی اند. فکر میکنم جایی که تو تحصیل می کنی، در Graduate School کلاس ها و دوره های آموزشی مخصوصی برای این خرده مهارت ها موجود باشد. البته من پیشنهاد می کنم حتما در دوره های Project Management و Process Management شرکت کنی. در اولی روش کار و تخصیص منابع برای پروژه ها را می آموزی و دومین دوره به تو می آموزد چگونه یک فرآیند برای یک پروژه ترسیم کنی.

بخش آخر مهم ترین بخش این داستان است: Personal effectiveness و توسعه فردی. من برای توسعه این بخش هنوز نمیتوانم چیزی برایت بنویسم. توسعه این بخش به شدت نیازمند «درون نگری» و «کشف» خودت است. تا خودت را کشف نکرده ای، بعید می دانم بتوانی مهارت هایت را توسعه دهی. در این راه می توانی به سایت مرجع «محل توسعه مهارت های من» یا «متمم» هم مراجعه کنی و در بخش «توسعه فردی» به مرور آموزش ها بپردازی. وبلاگ محمد رضا شعبانعلی هم در بُن خویش، درس های عمیقی در این راستا دارد که اگر دوست داشته باشی می توانی مطالعه اش کنی و البته توصیه من این است که بعد از مطالعه، همواره قلم به دست شوی و بنویسی.

تمامی این داستان، بر یک مبنای مهم بنا می شود: تلاش برای کشف، برنامه ریزی برای توسعه خویش، آپدیت کردن مسیر در طول زمان و با پیشرفت در مهارت هایی که در زمان کشف می شوند، بالا رفتن گام به گام و پله به پله و در نهایت دست یابی به شُکوه توسعه فردی.


هر چه با من اینجا ست

رنگ رخ باخته است

آفتابی هرگز

گوشه ی چشمی هم

بر فراموشی این دخمه نیانداخته است

(شاید این هم بتواند به تو کمک کند)

PersonalDevelopmentPlanning

یک دیدگاه

  1. سلام و متشکرم از بازدید شما.

    در واقع من هم مثل شما فقط از مکتبخونه پیگیر بودم و رابطه خاصی هم با ایشون، غیر از دنبال کردن نوشته هاشون ندارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *