بلیط گردهمایی

سه سال گذشت.

از نخستین روزهایی که در پلتفرم «محل توسعه مهارتهای من» ثبت نام کردیم.

سه سال گذشت.

از نخستین و لرزان ترین دوستی ها.

سه سال گذشت.

و اما این بار قرار است «گرد» هم بیاییم تا حضوری نو تجربه کنیم.

 

#با_متمم

بلیط گردهمایی

 

از آن روزهایی که متمم به این شکل بود

طرح قدیمی متمم

 

طرح متمم

 

طرح متمم

طرح متمم

و آن زمان که شهرزاد این چنین دوست داشتنی کامنت می گذاشت (و هنوز هم می گذارد)

کامنت های شهرزاد

 

من “متممی” هستم.

 

۲۰ دیدگاه

  1. سلام یاور جان
    از دیدنت تو گردهمایی خیلی ذوق کردم اما راستش از سر خجالت کشیدن، نتونستم بیام از نزدیک صدات رو بشنوم.
    خوندن شعر ارغوان عالی بود.

  2. یاور عزیز خوشحالم از اینکه اومدی گردهمایی و فرصت دادی به ما تا با فرد بسیار دوست داشتنی مثل تو بیشتر آشنا بشیم. امیدوارم موفق باشی

  3. ناگهان به میانه یک هیاهو فروافتادم!
    این که جای چنین نظری اینجاست یا نه باشد به تایید مودیراتور که مخاطب من هم در ابتدا اوست.
    این که وقتی درس تمام می شد و من راه می افتادم لا به لای کامنت ها تا چیزی پیدا کنم که به متن درس گره بزنم یک طرف، این که بعد از خواندن نظرات نگاه کنم و ببینم که آن را چه کسی نوشته هم همان طرف، اما این که به تاریخچه و داستان آن نویسنده دسترسی داشته باشم که عموما هم نداشتم طرف دیگر!
    به هر دلیل – آنچنان که برای شهرزاد هم نوشتم – نفهمیده بودم که دنیاهای موازی هست که متممیان در آن مشغول گفتگو و تعمیق دوستی هایشان هستند و من از غافله بی امان به دور.
    و ناگهان در روز همایش، یکی یکی معجزاتی بر من نازل می شد که یکی یاور بود.
    چطور می شود بداهه روی سن پرید و چهچه زد؟
    چطور می شود که به سرعت موضوعات را جلوی چشم ۶۰۰ نفر ورق زد و از جذابیت موضوع نکاست؟
    حالا سوالاتم به کنار، حضور شما رنگ پر و چرک تاب و ماندگاری داشت.
    به اندازه همان جملات با یاور آشنا شدم و حس قرابت عجیبی با حال و هوایش در فرنگستان گرفتم و این که چقدر حال زبان انگلیسی مان بد است وسط این کارزار بین المللی و این که چه قدر دوستان خوش فکر و خوش ذوقی در متمم هست که می شود [و باید] به شکلی به آن ها متصل شد و روشن شد.

    شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک
    کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم

    1. دوست عزیز و ادیب من

      تأیید مدیر تنها به رد شدن از افزونه امنیتی بستگی دارد و اساسا تأییدی از سوی من در کار نیست.

      هیچ آدابی و ترتیبی مجوی
      هر چه میخواهد دل تنگت بگوی

      با مهر
      یاور

  4. سلام یاور جان
    همیشه از نوشته هات لذت بردم و خواستم اینجا ازت به خاطر تمام مطالب خوب و مفیدی که در متمم نوشتی و مینویسی و هم به خاطر صحبتهای شیرین و شیوایی که در گردهمایی برامون داشتی ازت تشکر کنم. خیلی خوشحالم که در کنار شما دوستان فرهیخته هر روز چیزهای جدید یاد می گیرم

  5. سلام اقا یاور عزیز
    برای منی که از اوایل همراه متمم نبودم ، بلوغ متمم رو خیلی زیبا به تصویر کشیدید . همیشه از خوندن کامنت هاتون در متمم لذت میبرم ( اینو قبلا هم بهتون گفته بودم ) و زمانی که نوشتها و تجربیات ارزشمندتون رو در وبلاگتون خوندم ، در دل شخصیتتون رو تحسین کردم . تصور من از شخصیت شما فردی کاملا جدی و سخت گیر بود . ( یه احترام خاص همراه با ترس ، بزارید به حساب یه اعتراف 🙂 ) اما دیدار نزدیک شما در روز گردهمایی و شوخ طبیعی و شخصیت خاصتون و شنیدن صحبت های چند دقیقه ای شما با بیان بسیار شیوا و دلنشیتون ، جایگاه شخصیتتون رو برام صد چندان کرد و مشتاق و علاقمند به اینکه بتونم بیشتر شنونده صحبت های شما باشم و از نکات مفید و تجربیات ارزشمندتون بهره ببرم . امیدوارم در آینده ، فرصت دیدار چنین روز به یادماندنی ، دوباره تکرار بشه و مجالی باشه برای یادگیری بیشتر از شما فرهیختگان عزیز .

    1. مژگان عزیز.

      فرهیخته نامیدن کسی که خودش را دیوانه خوانده است، به نظرم کمی دور از انصاف باشد. اگر من آن روز رفتم بالا و برای شما سخنرانی کردم، صرفا به دلیل لطف بی شائبه همه شما بوده است و من فقط گیرنده بوده ام و نه چیز دیگری.
      حتما سر فرصت دوست دارم یک دورهمی در تهران یا هر جایی که برایت مقدور باشد، با تو و سکینه شفیعی نژاد عزیز و شهرزاد و مهشید محمدی و دوستانی که همیشه به من بیشترین امتیازهای آموزنده را می دهند داشته باشم. روز گردهمایی وقت تنگ تر و دغدغه چیز دیگری بود. دوست دارم دغدغه صحبت و نوشیدن چای با هم باشد.

      با مهر
      یاور

  6. سلام
    خیلی جالب نوشتی ، مخصوصا با عکسهایی که گذاشتی .
    می خواستم بابت اون چند دقیقه ای هم که تجربیات خودت رو در گردهمایی با ما به اشتراک گذاشتی ، تشکر کنم. واقعا جذاب سخنرانی میکنی و توجه زیادی رو میتونی بگیری. من و دوستام که نمی خواستیم حرفات تموم بشن و منتظر جمله بعدی بودیم. امیدوارم اگر در آینده گردهمایی باشه یکی از سخنرانها باشی.

    1. شراره عزیز

      از لطفت بی نهایت ممنونم. اساسا سخنرانی در جمع بزرگان و اندیشمندان شایسته شخصی با توان ذهنی و تحلیلی و فکری اندکی هم چون من نیست.
      به قول حافظ : ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست. و من در آن عرصه سیمرغ و عرصه های بزرگ تر، احتمالا عرض خود برده و زحمت شما دارم. از این رو همواره در پای صحبت های دوستان بزرگوار و دانشمندم دو زانو نشستن و شاگردی کردن را به آن بالا رفتن و درد آوردن گوش دیگران ترجیح می دهم.

      با مهر
      یاور

  7. سلام یاور جان.
    چه #بامتممِ دوست داشتنی ای نوشتی.
    مخصوصاً آخرش که خاطره ی اون کامنت رو برای من زنده کردی.
    واقعا لذت بردم و ازت خیلی ممنونم.
    دیگه هر وقت دلم برای دیدن مراحل بلوغِ متمم تنگ بشه، میام توی وبلاگت و این پستِ قشنگ رو میخونم.

    خودت میدونی که از باارزش ترین و بهترین دوستهای متممیِ من هستی.
    خوشحالم که پنجشنبه میبینمت.
    به امید دیدار

    1. سلام شهرزاد عزیز.
      خاطره آن روزهای رنگی، با حضور تو و هیوا و بچه های قدیمی تر پررنگ تر می شود.
      راستی پنج شنبه حتما یادم بینداز کتابت را بهت بدهم.
      به امید دیدار.
      یاور

    1. سلام همشهری خواجه

      ایجاد وبلاگت میتواند خبر خوشی برای همه ما باشد.
      در ضمن برادر برای خودت شعار خودت را ایجاد کن. این شعار تو «برند» من است.

      لحظه دیدار نزدیک است….

  8. مرسی یاور.
    من نمیدونم از کجای این دفتر خاطرات دوس داشتنی بودم. اما به هر حال از پستی که داخل وبلاگ ات گذاشتی بیشترین لذت رو بردم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *