آیا نویسنده می تواند “بی طرف” باشد؟

چالش ده ساله

مقدمه

….. نوایی بزن پرده زیر و بم را ….

گاها ممکن است با اظهارنظرهایی با مضمونی شبیه «بی طرفی نویسنده»  و «لزوم بی طرف ماندن نویسنده» مواجه شویم. گاها چنین اظهار نظرهایی می توانند برای نویسنده مهلک باشند و باعث شوند قلمش را به کناری بگذارد و به بهانه احتمال اتهام به «طرفداری» ننویسد. با این که بارها بر اهمیت «موضع گیری در فضای دیجیتال» تأکید شده است (+)و اهمیت و ارزش آن در نوشته هایی نظیر «آیا نویسنده می تواند بی طرف باشد» به طور کامل شرح داده شده است، مایلم در این مورد اندکی بیشتر «موشکافی» کنم.

قابل ذکر نیست که طبق معمول کلیه مطالب این نوشته صرفا بیانگر نظرات، تجربه ها و اندیشه های شخصی نویسنده اش می باشد و «با افتخار» ممکن است در همه بخش های آن مملو از اشتباه و کژتابی و کج فهمی نویسنده باشد. نویسنده ضمن پذیرش حق نقد خواننده، با اعتقاد تردیدآمیزش به «مرگ مؤلف» نمی تواند و نمی خواهد که مسئولیت این نوشته در آینده را بپذیرد. این نوشته فقط هدف نقدهای آینده خود نویسنده بوده و قابلیت هیچ گونه ارجاع دیگری را به هیچ شکلی در هیچ جایی ندارد.

افسانه بی طرفی

بی طرفی (Neutralism) و لزوم تأکید بر آن شاید از مفاهیم صرفی باشد که زمانی برای توصیف کشورهای غیردرگیر در جنگ های جهانی مطرح شده و به زبان عامه راه یافته باشد. (+) لازم به ذکر نیست که در این میان نشت مفاهیمی از علوم آکادمیک به زندگی روزمره و زبان عامه چه فجایع فکری احمقانه ای که نیافریده است.

برای مثال میتوان به اتهام زنی ها و لجن مالی های گسترده قرن اخیر در استفاده از واژه هایی نظیر کمونیست، فاشیست و امثالهم اشاره کرد که گاهی باعث سوء تفاهم های بسیار عمیقی میان دو انسانی شده است که اساسا شاید در مفاهیم فکری شان یکسان بوده اند، اما از واژه گزینی های متفاوتی برای بیان اهداف و منظورشان استفاده کرده اند.(خواندنیهای تاریخی، ۱۳۶۲ و +)

افرادی که در دهه چهل روزگار جوانی شان را می گذرانیدند، احتمالا به خاطر داشته باشند که برخی از این دوستان حتی دفتری به نام «دفتر فکت» در اختیار داشتند تا با یادداشت جملاتی از لنین و مارکس و انگلس و تا حدی انقلاب در انقلاب «رژی دبره» تا «نُه گفتار در باب مبارزه مسلحانه» در بحث های روزمره شان در مورد تغییرات و رژیم و انقلاب و مبارزه آن ها را بر سر هم دیگر بکوبند.(خاطرات شفاهی نقل شده)

از منظر مفهومی واژه «بی طرف» عمدتا در ادبیات بین الملل و جنگ های جهانی بوده و زمانی تعریف می شود که کشور و دولتی در جنگ بین دو طرف بین الملل اعلام بی طرفی و عدم حمایت از طرف های درگیر می نماید. طبیعتا چنین دیدگاهی ممکن است بعدها به ادبیات و مفاهیم روزنامه نگاری و نویسندگی هم کشیده شد و عمدتا چنین ادعایی از سوی خبرگزاری ها مطرح می شود که «ما فقط اخبار را منعکس میکنیم و تحلیل نمی کنیم.»

چنین دیدگاهی عمدتا از سال ۱۹۶۰ باب شده است و بی طرفی مطبوعاتی «محترم» شمرده شده است. ورود چنین مفهومی به عرصه نویسندگی اما یکی از آفات بزرگ است. و اگر بخواهیم صریح تر بنویسم مفهوم «بی طرفی» راهکاری است که داریم عالم را برای رسیدن به آن، تطبیق می دهیم و راهکاری است که دارد مشکل را پیش می برد. (+ + + )

بی طرفی به مثابه میانمایگی

میانمایگی را آشوری در مفهوم «متوسط الحال» بودن معنی میکند. هر چند من با معنا بخشی و جان بخشی دوباره «فتوره چی» به این واژه بیشتر موافقم. وی این مفهوم را از نیچه نقل می کند:

Jenseits von Gut und Böse. Vorspiel einer Philosophie der Zukunft

(در میان راه ایستادن، در “فراسوی” خیر و شر بودن)

‌مفهوم و منظوری که من از «فتوره چی» و نقل قول وی از نیچه آموختم نکوهش شکل اعتدالی «یک ذره از این ور، یک ذره از آن ور» است: مفهوم کانفورمیست و به قولی اندیشه ای که بیان می دارد: «نه سیخ بسوزه، نه کباب».

از همین روست که نوشتن باید خودش را از مفهوم «میانمایگی» برهاند. نویسنده محکوم به جهت گیری است. محکوم به بیان عقایدی است که قلم را در دست می فشارد و بر روی کاغذ حرکت می دهد. نویسنده نمی تواند که بی طرف و میانمایه و متوسط باشد. نویسنده نمی تواند که مطابق سلیقه همه بنویسد. نوشتن یک رسالت است و مُرسل قلم به دست برصفحه سفید کاغذ آن چیزی را پدید می آورد که فکر و اندیشه و عقیده و تماما وجود «خودش» است. مگر میتوان از خود نوشت و شبیه دیگران بود؟

مگر میتوان از خود نوشت و بی طرف بود؟ مگر می شود قلم به دست گرفت و در زمان نوشتن بر روی شریانی که در عمق قلبت می دود و می جهد، چشم فرو بست و « بی طرفی» پیشه کرد؟

اصلا مگر چند بار قرار است زندگی کنیم که نخواهیم جانبدارانه ننویسم؟ البته که نویسنده جانب داری می کند. نویسنده ذهنیت خودش را به متن القاء می کند و تحت تأثیر متن خودش هم قرار می گیرد. نوشتن است که خود مفهوم زندگی است: فکر کن، بیاموز، فراموش کن و راه خودت را بیاب. همه این ها در «جانبدارانه» نوشتن هاست که بروز می کند. پیدا کردن راه خود و تکامل فکری هر نویسنده ای از این راه می گذرد و باید هم بگذرد.

در این زمینه خاص می توانم نوشته های خودم در این پانزده سال را مثال بیاورم. از زمانی که در پانزده سالگی قلم به دست گرفتم و جدی و رسمی نوشتم، تا به امروز مسیر افکارم فراز و فرودهای بسیاری را به خود دیده است. همه این فراز و فرودها اگر روی کاغذ نوشته نمی شده اند، اکنون همان افکار ناپخته که گاها از خواندن دست نوشته هایم به خنده و گاهی به گریه می افتم را داشتم. کما این که شاید در سی سال آینده هم از نوشته های امروزم چنین حسی بیابم و چه قدر زیباتر می شود که چنین حسی سی سال بعد به سراغم بیاید: که یعنی این همه سال نوشتن، باعث «رشد» من بوده است که سال های بعدی، نوشته های سال های قبلی ام را نامفهوم و گنگ و ضعیف بدانم.

با همه این اوصاف، نویسنده نمی تواند بی طرف باشد. بی طرفی مانع رسمی و جدی «رشد» نویسنده است و میانمایگی و هیچ اثری نگذاشتن اگر انتخاب ماست، همان بهتر که ننویسیم؛ چه میانمایگی به خوبی توسط عده کثیری از مردم دنیا «نمایندگی» می شود و جایی برای خلاقیت و اکتشافات ما نمی ماند.

برای متوسط بودن دیدن این کلیپ هم می تواند تا حد زیادی راهگشا و راهنما باشد:

https://goo.gl/nCrGt5

ارغوان

پنجه خونین زمین

بامدادان که کبوترها بر لب پنجره باز سحر غلغله می آغازند

جان گلرنگ مرا

بر سر دست بگیر

به تماشاگه پرواز ببر

آه بشتاب

که هم پروازان، نگران غم هم پروازند.

۳ دیدگاه

  1. امروز جایی از یادداشت‌های کامو مطلبی خواندم که به نظرم بی ارتباط نبود با آن جمله که نوشتی: نوشتن خود مفهوم زندگی‌ست.
    کامو می‌گوید: اگر به نظرم می‌آمد جهان معنایی دارد اصلا نمی‌بایست می‌نوشتم.
    در آینده یک نوت باید در این مورد بنویسم.

    1. پریسا جان

      انکار نمیکنم که بیشتر مدل ذهنی من حاصل مطالعه در ادبیات روس و به اصطلاح ادبیات Rebel است که آلبرکامو هم نماینده بسیار خوبی برای این نوع ادبیات است.

      با مهر
      یاور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *