سلام و شب بخیر خدمت دوستان گرامی
بسیار خرسندم که فرصتی دست داد تا امروز پنجشنبه ۲۱ تیرماه ۱۳۹۷ در خدمت دوستان، فرهیختگان و علاقمندان به بحث توسعۀ پایدار باشم. امیدوارم که در این فرصت کوتاه از ماحصل گفت و شنودمان مطالبی بیاموزیم و در پایان چیدمان مرسوم انگارههای ذهنی ما سامان منظمتری یافته باشند.
در چهار سال اخیر که مطالعات و پژوهشهایم پس از سؤال اساسی «چه باید کرد» به صورت جامعتر و دقیقتر به حوزۀ توسعۀ پایدار راه پیدا کردهاست، متوجه شدهام که توسعۀ پایدار اگر به عنوان یک روش و اصل کلی برای جامعۀ ایرانی در نظر گرفتهشود، سهم مشارکت انسانی و مطالبه و درخواست تکتک افراد در آن بسیار پررنگ است.
به بیان دیگر توسعه از بیرون سیستم و وارداتی نیست. توسعه درونزاد سیستم است. کما اینکه در ۱۷۰ سال اخیر ما به صورت لاینقطع در حال واردات دستاوردهای توسعه بودهایم و همین امروز و همین لحظه که من در حال صحبت با شما از طریق این پلتفرم دیجیتال هستم، دستاوردهای وارداتی توسعه سهم پررنگی در زندگی ما دارند.
اساسا پس از نگارش دو نوشته با عناوین «توسعه چهرهای تماما زنانه دارد» و «زنان توانمند کلید اصلی توسعۀ ایران» و متعاقب آن توئیتها و استورهایی که برای بسیاری بحث برانگیز شدند، احساس میکنم برگزاری چنین جلساتی بتواند مفید باشد.
اما برای درک بهتر داستان توسعه بهتر است ابتدا چند مفهوم ابتدایی را با هم مرور کنیم.
رشد، پیشرفت و توسعه
رشد حالتی افزایشی نسبت به زمان است؛ برای مثال رشد قد من در چند سال اخیر که در واحد سانتیمتر نسبت به زمان محاسبه میشود.
پیشرفت سنجش میزان تغییرات به صورت مقایسهای و نسبی است. برای مثال میزان پیشرفت افزایش قد دو نفر نسبت به همدیگر.
توسعه زمانی است که تغییرات رشدی و پیشرفتی حالت معنادار و جهتداری از خود نشان دهند.
در واقع رشد و توسعه جنبههای انسانی داستان هستند. درونزادند و درون سیستم تولید میشوند. اما پیشرفت جنبههای فنی و تکنیکال را در بر میگیرد. پیشرفت قابلیت واردات دارد، رشد و توسعه ندارد.
پیشرفت ابزارهای بهتری برای ما میآفریند، جنبههای فناورانه است و اما رشد و توسعه به استفادۀ بهتر از ابزارها منجر میشوند و جنبههای فکرآوری داستان هستند.
بنابراین ایران کشوری «رشد نیافته، پیشرفته و توسعهنیافته» است. دستاوردها به خوبی وارد شدهاند، اما استفادۀ صحیح از ابزارها برای ما دور از دسترس است.
سیستم پیچیده
توسعه درون سیستمهای پیچیده رخ میدهد و اتفاق میافتد. هر چند همواره معتقدم بهتر است به بخش «منابع مطالعاتی توسعه» سر زده و در مورد سیستمهای پیچیده عمیقا بیاموزید، اما برای سادهتر شدن داستان مثالی میآورم.
فرض کنید شما پزشکی هستید و شخصی به شما مراجعه میکند. شما پس از تشخیص اولیه، با استفاده از نتایج آزمایشهای مختلفی که تجویز کردهاید به بررسی وضعیت شخص میپردازید. متوجه میشوید که در خون بیمار شما میزان کلسترول خطرناک بسیار بالاست و از سوی دیگر بیمار شما یک غدۀ سرطانی غیرپیشرونده و غیرکشنده در بدنش دارد.
شما به عنوان پزشک شروع به درمان بیمار میکنید و داروها و روشهای درمانی را برای کاهش میزان کلسترول تجویز میکنید. در عین حال روشهای درمانی شما باعث میشوند غدۀ سرطانی مزبور به حالت خطرناکی تبدیل شده و باعث مرگ بیمار شود. قاعدتا شما پس از مرگ بیمار اگر از وی آزمایش خون بگیرید، میزان کلسترول خطرناک شخص بسیار پایین آمده و شخص دیگر از سکتۀ قلبی نخواهد مرد. اما مسئله جای دیگریست. شما به هر حال شخص را از بین بردهاید.
این مسئله را مقایسه کنید با تصمیمهایی که برای خودکفایی کشاورزی گرفته شد و امروز «منابع آبی» در عوض آنها از بین رفتهاند. سیستمهای پیچیده همانند بدن انسان هستند. یک ورودی همیشه به یک نوع خروجی قابل پیشبینی منجر نمیشود.
توسعه مرهون و محصول سیستمهای پیچیده است. در صورتی که از یک سمت سیستم فشار و انرژی به آن وارد شود، یا پدیدههایی مانند انقلاب رخ دهد، این پدیدهها صرفا «سرعت» وقایع را بیشتر میکنند و جهت دلخواه به آن نمیدهند. سیستم پیچیده قوانین خودش را دارد و طبق نظر ما هم پیش نمیرود.
اما برسیم به «تربیت انسانی و توسعه» و «چرایی لزوم تربیت نسل آینده در توسعه»
سفر به نروژ
اگر همین امروز به نروژ برویم و کودکی نروژی را از پدر و مادر نروژیاش تحویل بگیریم و در ایران ترتبیتش کنیم، چه اتفاقی میافتد؟
فرض کنیم همین داستان برای یک کودک ایرانی رخ بدهد. کودکی ایرانی، متولد ایران و از پدر و مادری ایرانی را به نروژ ببریم و به پدر و مادری نروژی بسپاریم.
حتما شما این تجربه را دارید یا حداقل شنیدهاید ایرانیانی که در خارج از کشور صاحب فرزند میشوند و زمانی که فرزندشان به ایران میآید رفتارها و منش و حرکاتش بسیار متفاوت با پدر و مادر و اقوامش است.
این مسئله چرا رخ میدهد؟ (لطفا در این مورد فکر کنید)
گفتیم «توسعه» درونزاد سیستم است. یعنی افراد درون یک سیستم و جامعه باید «مطالبهگری» توسعه داشته باشند. یعنی توسعهخواهی باید اولویت اول مطالبات ما باشد.
اما اساسا برای چنین مطالبهای برخی زیرساختهای تربیتی ضرورت دارند.
اساسا امروز مطالبۀ ما و شخص خودم به عنوان نسل دهۀ شصت در مسائل معیشتی و اقتصادی است. ده سال دیگر مطالبۀ من «دریافت خدمات دولتی»، بیست سال دیگر مطالبۀ من «خدمات درمانی» و ۱۴۲۰ مطالبۀ من «بازنشستگی» و در نهایت یافتن محلی برای مُردن خواهد بود.
کما اینکه بحرانهای مختلف دهۀ شصت در سنین کودکی و نوجوانی و جوانی هم با من و همنسلان من بودهاست: بحران شیرخشک و پوشک، بحران کمبود فضای آموزشی و ورزشی، بحران فضای تفریحی، بحران کنکور، بحران فضای آموزشی دانشگاهی، بحران بیکاری و بحران اقتصادی که در آینده تبدیل به بحران بازنشستگی خواهد شد.
مطالبۀ دهۀ من اکنون «حل شدن یکبار برای همیشۀ مشکلات» نیست. چنانچه مطالبۀ نسل گذشتۀ من هم نبودهاست. نسلهای ایرانی برای توسعهخواهی «تربیت» نمیشوند. برای «خودخواهی غیر هوشمندانه» تربیت میشوند.
انسان به ذات خودخواه است. خودخواهی انسان باعث رشدش میشود و اما انسان به ذات میل به «افزایش رشد جمعی» دارد. چرا که میداند بزرگترین پیشرفتهای بشری مرهون کار دستهجمعی در گروههای بیش از ۱۵۰ نفری است.
سؤالی که شاید پیش بیاید این است که چرا ما نمیتوانیم به آینده بیاندیشیم. عمدتا اگر علت پررنگ آن یعنی «تربیت نیافتگی» را به کناری بگذاریم، دو پاسخ داریم:
- جامعۀ ایران «ذرهای شده» است. جامعۀ ایرانی به گواهی تاریخ و زندگی زیر استبداد چندهزار سالۀ ایلی و قبیلهای تبدیل به «اجتماع» شدهاست. اجتماعی از افراد که به دلایلی کنار هم زیست میکنند. تفاوت مهم اجتماع و جامعه در این است که در اجتماع تمامی روابط اجتماعی بر مبنای روابط «آشنا پنداری» پیش میروند و معمولا خانواده تنها مرجع قابل اطمینان و قابل اتکاء است. به همین دلیل است که در اجتماع برای پیشبرد کاری در سیستم اداری، نیازمند استفاده و تکیه به «پارتی» و «آشنا» هستیم.
در صورتی که در جامعه روابط بر مبنای ضوابط قانونی پیش میروند و خانواده تنها مرجع قابل اطمینان برای روابط انسانی نیست. روابط انسانی در جایی دورتر از خانواده و تحت حفاظت قانون شکل میگیرند. انسانها حتی زمانی که حمایت از دیگری برایشان نفع مستقیم هم نداشتهباشد، به حمایت دست میزنند.
- خودخواهی نسلی غیرهوشمندانه است. هیچ نسلی حاضر نیست برای توسعهیافتگی تمام منابع و انرژیاش را روی تربیت نسل آینده بگذارد. هر نسلی صرفا در بزرگسالی به دستیابی به «نداشتههایش» مشغول میشود؛ علیرغم اینکه ممکن است این دسترسی به قیمت از بین رفتن منابع برای نسل آینده هم تمام شود. (مراجعه کنید به میزان استاندارد مصرف اقلام خوراکی و خدماتی در ایران نسبت به سایر جهانیان)
توانمندی یا دانشمندی؟
در سال ۱۳۴۵، نرخ مشارکت زنان ایرانی در یک جامعۀ حدودا ۴۰ میلیونی، ۱۳٫۵ درصد بودهاست.
در سال ۱۳۹۵، نرخ مشارکت زنان ایرانی در یک جامعۀ حدودا ۸۰ میلیونی، باز هم ۱۳٫۵ درصد بودهاست.
از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۹۵ نرخ ورود زنان ایرانی به دانشگاهها حدود ۹۹ درصد افزایش نشان میدهد.
اگر نرخ مشارکت را توانایی تصدی مشاغل مدیریتی در جامعه یا میزان حضور مؤثر بانوان در موقعیتهای اجتماعی – سیاسی ترجمه کنیم، این میزان با حضور و باسوادتر شدن و مدرکدار شدن بانوان ایرانی هیچ تغییری از خودش نشان نمیدهد.
میپذیرم که شرایط حضور زنان در محیطهای سیاسی و مشاغل مدیریتی نظیر صدارت و وزارت عموما غیر قابل تصور است، اما این مسئله را ناشی از عدم مطالبه میبینم تا عدم نیاز. به هر حال هر جامعهای نیازمند حضور متوازن زن و مرد در کرسیهای تصمیمگیری است.
به هر صورت ما «انسان توانمند» در مقیاس کشور برای به دستگیری امورات جاری کشور تربیت نکردهایم. نه زن و نه مرد. سیستم فکری و عملکردی جامعۀ ما در حال تربیت انسانهای «متوسط» است.
فرهنگ آبروداری
مسئلهی مهم دیگری که مایلم به آن بپردازم، بحث فرهنگ «آبروداری» است. یکی از مهمترین و مخربترین عناصر در توسعهنیافتگی ما فرهنگ آبروداری است. رواج این تفکر که همه باید یک شکل باشند، یک جور بیندیشند، یک جور بپوشند، یک روش زندگی داشتهباشند.
آبروداری در زمان صلح ممکن است به زندگی ما در کنار هم منجر شود. ممکن است من به خاطر آبروداری و مسئلهای به نام امنیت ملی یا وحدت ملی بپذیرم که گرچه شما از منظر من به دلیل تفاوتهایتان حق حیات ندارید، اما به دلیل ارجحیت امنیتی فعلا با این مسئله مدارا میکنم. اما در زمان جنگ و زمانی که این ارجحیت از بین برود، هیچ دلیلی برای جنایت نکردن علیه شما برای من وجود ندارد. متفاوتها باید از بین بروند. همین امروز هم ما در سوریه شاهد این وضعیت هستیم.
فرهنگ اجتماعی ما به شدت با پارامترهای آبروداری دست به گریبان است. فرهنگ ما انسانها را آبرودار تربیت میکند. در نتیجۀ این امر «استعدادها» و «رشد» انسانها بسته به عرف و آبرو میشود و عموما پیشرفت چندانی حاصل نمیکند. انسانها مجبورند به خاطر حفظ آبرو از بسیاری از خواستههایشان دست بردارند و این یعنی مرگ توسعه.
در مقابل فرهنگ رواداری به ما میآموزد تفاوتهاست که باعث رشد و توسعه و زیباتر شدن زندگی میشود. اساسا در هر سیستمی رشد از «تضادها» میزاید. متضاد بودن و متفاوت بودن است که باعث پیشبرد جامعۀ انسانی میشود.
رواداری باعث میشود که ما در زمان جنگ به جنایت دست نزنیم؛ چرا که حق حیات را به تفاوتها دادهایم و هیچ ارجحیتی برای مسائل مهمتر از آن قائل نشدهایم.
تربیت نسل فردا به صورت روادار، یکی از مهمترین گامهایی است که باید برای حرکت به سوی جامعه، گذر از اجتماع و توسعه برداشتهشود. توسعه از درون سیستم میزاید و درون سیستم رواداری است که به شکوفایی اجتماعی انسانها و توسعهخواهی آنها منجر خواهد شد.
اگر میپرسید چگونه مهارتهایی مانند کارگروهی، احترام به جمع و رواداری را در کودکم تقویت کنم و آموزش دهم، من از شما میپرسم آیا تا کنون به رفتار یک کودک ۴ ساله در جمع همسالانش دقت کردهاید؟ کودک ۴ ساله بی هیچ نیازی به آموزش نحوۀ برقراری ارتباط با همسالانش به بازی مشغول میشود. اساسا کودک انسان ذاتا جمعگراست و کار در تیم را میداند؛ ما صرفا نباید تخریبش کنیم. صرفا نباید به او «آبروداری» بیاموزیم که مراقب «حرف مردم» باش. با متراژی به نام «حرف مردم» خودت را تنظیم کن.
خواندن کتاب «مردمان روی زمین» برای روادار کردن کودکان و روادار کردن خودمان بسیار مفید است. به قول دکتر رنانی این کتاب به ما کمک میکند که پیش از مُردن «بزرگ شویم» و بمیریم.
امیدوارم که از این یک ساعتی که در خدمتتان بودم، کمال استفاده را بردهباشید. لطفا سؤالات خود را زیر همین پست مطرح فرمایید.
متشکرم و شب خوشی را برای شما آرزو میکنم.
با مهر
یاور