قبلا تأکید کردهام که «توسعه چهرهای تماما زنانه دارد» و پایداری توسعۀ آیندۀ ایران تا حد زیادی به «زنان» وابسته است.
پیرامون بحثهایی که بعدها ذیل آن نوشته صورت گرفت، و پیامهایی که در رسانههای مختلف دریافت کردهام، احساس میکنم همچنان نیاز به توضیح و تفسیر این نوشته وجود دارد.
به هر حال من معقتدم علاوه بر نارسائیهایی که ذاتا با زبان فارسی آمیخته است، برخی آفتهای فکری هم گریبانگیر این بحث بوده و هست و خواهد بود و طبیعتا من به عنوان نویسندۀ مقاله باید موضع خودم را در قبال آن اعلام کنم.
لازم به ذکر نیست که آنچه در این وبلاگ و وبلاگهایی که من در آنها مینویسم میخوانید، مطابق معمول همیشه، حاصل و برآیند تفکرات، تجربیات و اندیشههای شخصی نویسندهاش میباشند و ممکن است در تمامی موارد مملو از اشتباه باشند. من مسئولیت نوشتههای این وبلاگ را صرفا برای «نقدهای آیندۀ» خودم میپذیرم و «مرگ مؤلف» را اصیلترین فضیلت نوشتن.
زنان توانمند در جهان
نخستین بخش بحث در مورد ویدئوی تد شریل سندبرگ (مدیر ارشد عملیات فیس بوک) بود که از «چرایی کمبودن زنان در مشاغل ارشد» صحبت میکرد. در این یادآوری چند نکته نهفته است.
الف) شریل سندبرگ نمایندۀ تمام زنان دنیا نیست. در واقع صرفا نمایندۀ قشری خاص از مردم آمریکاست که صرفا چون «رسانه» دارند، دلیل نمیشود صحبتشان به حق و منطقی و دقیق باشد.
ب) بنگاههایی نظیر تد، اگرچه مطالب آموزشی بسیار زیادی دارند، اما در اصل «رسانه» اند و ذات رسانه با تبلیغات و ایجاد جریانهای فکری و فرهنگی در جهان عمیقا گره خورده است. در سویهای دیگر، پشت رسانههای مختلف «قدرتهای اقتصادی» نشستهاند که نفعشان در تربیت فکری بینندگان نمیباشد، در پوچ کردن ذهن آنان است. هر چند این قضاوت همیشه دربارۀ هر رسانهای صحیح نیست، اما من دانشمندان و متخصصانی را هم که «رسانهای» شدهاند به ندرت دنبال میکنم، چه برسد به اشخاصی که به واسطۀ صحبت در تد، فالوئر و دنبالکننده و طرفدار و به اصطلاح «چماقدار مجازی» اطراف خودشان جمع میکنند.
پ) تعداد زنان توانمند در مشاغل سیاسی مهم به هیچ عنوان مدنظر من نبودهاست و نیست. چنانکه امروزه زنانی مانند مرکل، موگرینی و لاگارد بر مهمترین و قدرتمندترین نقاط اقتصاد و سیاست دنیا تسلط و اشراف و تأثیرکامل دارند. به قولی من در آن مقاله به بحث «عمق نفوذ» پرداختهام و تعداد را مدنظر نمیگیرم. چنانچه در دهههای گذشتۀ این کشور مشاوران مقامات ارشد کشور «زنان» هستند و در واقع شاید تعدادشان نسبت به نظامهای مشابه هم وضعیت قابل قبولی داشتهباشد.
به هر حال ما دقیقا میدانیم سمت مشاوره در این کشور چه جایگاه و مفهومی دارد و چرا وقتی میخواهیم به نظریات کسی در عین احترام کامل «بیاعتنا» باشیم، او را به سمت مشاور استخدام میکنیم.
د) من بحث فمینیسم و مکاتب فکری مشابهاش را سخیفتر و کمارزشتر از آن میبینم که بخواهم در بحثی اینچنینی واردش کنم. مبحث توسعه مبحث جمعگرا، کلان و سیستمی است و برهمکنشهای موجود درون سیستم به صورت انفرادی در آن دخیل نیستند. مسائل دخیل به صورت Emergence، خودافزا و درونزاد به سیستم جهت میبخشند و آن را به پیش میبرند و باعث رشدش میشوند.
چگونه زنان توانمند تربیت کنیم؟
این سؤال هم از آن دسته سؤالهایی است که شاید هرگز اصلا نتوانم جواب دهم.
در واقع همۀ نوشتههای این وبلاگ و وبلاگهای مشابه من به یک دلیل ساده به وجود آمدهاند: «اشتیاق من به سؤال پرسیدن و مطرح کردن آن با خوانندگان وبلاگ»
اساسا قرار نیست در این وبلاگ «پاسخ» همیشه دادهشود. من این وبلاگ و نوشتههایم را «فکرافزار» میدانم. فکرافزاری که قرار است به شما برای کشف کمک کند و شاید نخستین جرقههای کشف را درون ذهنتان روشن کند.
قرار نیست که من هم سؤالکننده و هم پاسخدهنده باشم. من تا جایی که در توانم است، در نوشتههایم به مسائل «توسعۀ پایدار» و «توسعۀ پایدار آیندۀ ایران» میپردازم. صرفا به این دلیل که از روزگاران دور و زمانی که دبیرستانی بودم، از تفاوتها و نارسائیهای فرهنگی و اجتماعی رنجیدهام؛ آنها را با عمق وجودم حس کردهام و تا حدی از آنها متنفر شدهام. نوشتن این مسائل و موشکافی آنها از جمله تسکیندهندههای من در این سالها بوده است و خواهد بود.
اما اگر بخواهم از منظر خودم به این مسئله بنگرم، نخست باید استنباط کنم که توسعه مبحث «کلان» است و صحبت از یک فرد و یک نفر نیست. (هر چند تاریخنگاری و طرز تلقی ما از وقایع تاریخی به «نخبهگرایی» بیشتر متمایل است تا دیدن نقش همگان + + ؛ به هر حال صرفا کافیست نامی از شخصیتهای تاریخی نظیر رضا پهلوی یا احمدینژاد ببری و شاهد حملات از هر سو باشی.)
توسعه مبحث سیستم است، سیستمهای پیچیده. مبحث درونزایی در سیستم، مبحث خودافزایی و حرکت و کار جمعی. این که میتوان همۀ این مسائل را با توسعۀ فردی و تفکر سیستمی مورد حل و فصل قرار داد، سؤالی بیپاسخ است. یعنی هنوز بیپاسخ است. یا بهتر است بگویم من هیچ اطلاعی در مورد آن ندارم و شاید تمام روزهای آیندهام را صرف تفکر و دانستن این مسئله کنم.
اما میتوانم چندین مثال بزنم. نه از «توانمندسازی زنان» که از «توانمندسازی انسان» و انسانها و مربیانی که انسانهای بزرگی تربیت کردهاند.
متأسفانهتر اینکه عمدۀ این افراد در دورانهای تلخ «جنگهای بزرگ» زاده و پرورش یافتهاند. کودکان جنگ هستند و فضا و اتمسفر خشم، سبعیت، کشتار و وحشیگری انسانی را با پوست و گوشت و خون خود چشیدهاند.
البته به این موارد در نوشتهای که قرار است در مورد «مدارس سیستمی در ایران» بنویسم به طور دقیقتر میپردازم. به هر حال انسانهای بزرگ و مربیان توانمند در کوران حوادث و بحرانها ساخته میشوند و شدهاند. عمدتا هم این مسئله با سادهترین پرسش آغاز میشود : «چه باید کرد؟»
در آن نوشته به نقش توران میرهادی (که با کتابش به لطف «طاهره» آشنا شدم) و ماکارنکو خواهم گفت. این دو را به عنوان دو «مطالعۀ موردی» با مدارس ژاپن و فنلاند مورد بررسی قرار میدهم.
در حال حاضر هم در این ملک مسائلی نظیر آب، جمعیت دهه شصت و اقتصاد روی مدار بحران پیش میروند و شاید فرصت خوبی برای استفاده از سرمایهای نظیر سؤال «چه باید کرد؟» باشد.
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد میگرید